در زمانی که یک کشور با جنگ حتی از نوع اقتصادی‌اش روبه‌رو است و هرآینه باید برای مواجهه‌های مختلف در فضای سیاست خارجی‌اش آماده باشد، ایده‌آل این است که یک ملت به تمامی در برابر مشکلات بایستد و با اجماع نخبگانی برای آنها چاره‌اندیشی کند. اما جهان، جهان ایده‌آل‌ها نیست و درِ بازی سیاست بر پاشنه دیگری می‌چرخد. وضعیت حال حاضر ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. چنین است که در میانه راه دولت دوازدهم با جریان‌های متفاوتی مواجهیم و این واقعیت نگران کننده که زمینه برای سر برآوردن دوباره تندروی‌ها فراهم آمده است.

این در حالی است که هر دو جریان اصلی حال حاضر سیاست ایران در ادواری طیف‌های افراطی را در درون خود تجربه کرده‌اند و بر هزینه‌آفرینی و آسیب زنندگی تندروی بیش از هر دیگری آگاهند. تندروی اصولگرایانه در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاست خارجی و غایت‌گرایی اصلاح‌طلبانه در پیگیری اهدافی چون دموکراسی و آزادی Freedom که در این سال‌ها بزرگان هر دو جریان به نقد و واکاوی تأثیرات مخرب‌شان پرداخته‌اند.

با این وجود این روزها ایران یک بار دیگر نگران ترکتازی تندرو‌هاست، چه آنها که ناامید از راهکارهای اصلاح‌طلبانه در دو راهی انفعال یا تندروی چپگرایانه قرار می‌گیرند و چه تندروهای راستگرایی که با بهانه‌گیری از وضع موجود کاسه همه مشکلات امروز را بر سر اعتدالگرایان، اصلاح‌طلبان و حتی اصولگرایان میانه‌رو می‌شکنند و برای مبارزات انتخاباتی و سر دادن شعارهای عوامگرایانه‌ای روزشماری می‌کنند که می‌تواند مردم درگیر مشکلات معیشتی را بیشتر از همیشه به خود جذب کند.

با این حال در برابر این وضعیت طیف گسترده ای از نخبگان سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا فارغ از تفاوت دیدگاه‌هایشان در یک نکته همداستانند و آن اینکه «راه آینده ایران از میانه روی عبور می‌کند.» با همین نگاه بسیاری از آنها حتی به دیدگاه‌هایی که بوی عبور از دولت روحانی به عنوان یکی از تعین‌های اعتدال می‌دهد نیز با قاطعیت نه می‌گویند.

از شواهد چنین رویکردی واکنش طیف قابل توجهی از اصلاح‌طلبان به نمایی بود که از رابطه میان اصلاح‌طلبان و دولت در مصاحبه سعید حجاریان با خبرگزاری تسنیم تصویر شده بود. حجاریان در آن گفت‌وگو با بیان اینکه «ما (اصلاح‌طلبان) با دکتر روحانی عقدی –به‌صورت ائتلاف- نبسته بودیم. ایشان وعده‌هایی به مردم دادند و مردم هم به‌دلیل همان وعده‌ها پای صندوق رأی رفتند»، گفته بود: «اما، ایشان به بسیاری از وعده‌هایش یا نخواست یا نتوانست عمل کند و فی‌الواقع زمانی که از خود عبور کرد، طبعاً بخشی از اصلاح‌طلبان هم ناگزیر با ایشان زاویه پیدا کردند.» اگر چه او در آن مصاحبه همچنان تأکید کرد «راه نجات کشور از طریق اصلاحات می‌گذرد»، اما گزاره‌اش درباره دولت با واکنش‌هایی مواجه شد. از جمله محمد کیانوش راد که در گفت‌وگویی با «ایران» با اذعان به اینکه «اصلاح‌طلبان از روز اول سطح انتظارات، آرمان‌‌ها و مطالبات‌شان از روحانی فراتر بود»، گفت: «اصلاح‌طلبان با توجه به شرایط خاص زمانی و محدودیت‌‌ها و مقدورات و شرایط ایران از روحانی حمایت کردند. اکنون نیز این حمایت ادامه دارد». کیانوش راد در تحلیل خود از دامن زدن اصولگرایان تندرو و قدرت پشت پرده به این مباحث و با تأکید بر اینکه راه پیش روی اصلاح‌طلبان چیزی جز میانه روی نیست، افزود: «تاکتیک آنها اکنون اختلاف میان اصلاح‌طلبان، ناکارآمد نشان دادن دولت روحانی، تحریک اصلاح‌طلبان برای حمله به روحانی، بی عرضه نشان دادن روحانی و ناامید کردن مردم و اینکه روحانی به وعده‌‌هایش عمل نکرده، است. جالب آنکه اصولگرایان تندرو و قدرت پشت پرده گاهی نقش دایه مهربان‌تر از مادر را برای اصلاح‌طلبان بازی می‌کنند تا با این پروژه بدون دردسر، پیروزِ انتخابات بعدی باشند.»

سخنان روز گذشته غلامرضا مصباحی مقدم نیز در کنه خود نشانگر آن است که این فعال سیاسی اصولگرا ناامیدی مردم و عبور آنها از جریان‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا و پیروی شان از تندروها را منتفی نمی داند؛ با وجود این به پیروزی اصولگرایان در انتخابات آتی با بهره جستن از فضای انتقادی ایجاد شده علیه دولت حسن روحانی امید دارد.

گزاره‌ای که درستی‌اش را نمی‌توان یکسره نفی کرد. اما پنهان در پس این احتمال، احتمالی دیگری است که بی گمان نه فقط اصلاح‌طلبان یا به فغان آمدگان از خاطرات و میراث دولت هشت ساله محمود احمدی‌نژاد که برخی از خود اصولگرایان نیز نسبت به آن بیمناکند؛ تحرک بیشتر جبهه پایداری، قرار گرفتن شان پشت یک چهره تندرو اصولگرا، ترکتازی شعارهای مردم پسند با بهره گرفتن از تخریب عملکرد دولت اعتدالگرا و سرانجام احمدی نژادی دیگر.

همین واقعیت‌ها است که فعال اصولگرایی همچون ناصر ایمانی را بر آن می‌دارد تا در یک گفت وگو با تأکید بر برائت جویی اصولگرایان از تندروهای هزینه ساز جبهه پایداری از اصلاح‌طلبان به عنوان گروهی نام ببرد که با بزرگنمایی و تقویت تندروهای اصولگرا و پایداری‌ها سعی داشته‌اند با اصولگرایان مقابله کنند.

این مواضع همه یک نگرانی را تقویت می‌کنند. وارد شدن به مجادلات سیاسی پیش از موعد که در آن جریان‌های سیاسی نه در جایگاه همراه دولت برای حل مشکل که رقیب و بهره گیرنده از مشکلات قرار می‌گیرند. محصول جانبی چنین روندی اگر تقویت تندرو‌های داخلی است همه آن نیست. ناامید کردن مردم از کارآمدی دولت مستقر و امکان اصلاح روند‌ها خواه ناخواه به معنای تقویت جریان‌های برانداز و متخاصم بیرون از مرزها نیز هست. همان واقعیتی که سبب می‌شود اولویت مصطفی تاجزاده فعال سیاسی اصلاح‌طلب در مقابله با هرگونه اندیشه براندازانه بگوید: «اگر به قیمت عبور از اصلاح‌طلبان کنونی هم باشد، باید اصلاحات زنده بماند.» اصلاحاتی که دیگر در معنای مطلق یک جریان سیاسی نیست، به معنای نه به تندروی است؛ نه به تندروی اصولگرایانه و اصلاح‌طلبانه و آری به میانه روی از هر دو نوع.

بزرگان در برابر تندروی سکوت نکنند

عبدالله ناصری، فعال سیاسی اصلاح‌طلب

اگر تاریخچه کنشگری جریان افراطی و رادیکال در ایران را مرور کنیم، درخواهیم یافت که از نیمه‎های دولت دوم سازندگی این جریان البته به شکل محدودتر و بیشتر در حوزه مدنی و کمتر در کانون‎های حاکمیتی فعالیت خود را آغاز کرده است. نقطه شکوفایی این جریان با شروع به کار دوره هفتم مجلس شورای اسلامی آغاز شد؛ مجلس یکدستی که برای اولین بار تعداد قابل توجهی از تندروها به آن راه یافتند و صحنه را برای رشد و نمو آنان فراهم ساخت. دو سال بعد با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، این اتفاق را در قوه مجریه هم شاهد بودیم. اگرچه در ترکیب هیأت وزیران نیروی شاخصی از این جریان حضور نداشتند اما بسیاری از دولتمردان دولت‌های نهم و دهم جزو حامیان این تفکر بودند. از این پس بود که این افراد با پشتوانه و قدرت اقتصادی و رسانه‎ای در صحنه حضور پیدا کردند تا زمانی که حوادث Accidents سال 88 رخ داد.

این سال نقطه عطف جریان تندرو بود که در جامعه مدنی و بعضاً در درون حاکمیت شبکه‎های گسترده‎ای شکل داده بودند. اما انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و پیروزی حسن روحانی برای آنان دور از انتظار بود. انتخابات مجلس دهم، شورای پنجم و ریاست جمهوری سال 96 و به قدرت رسیدن دوباره روحانی، از جمله اتفاقاتی بود که موتور تندروها را گرمتر و پشتوانه‎شان را محکم‎تر کرد. در این 5 سال یکی از شاخص‎ترین اتفاقاتی که دوره بازسازی و قدرت‌گیری مجدد این جریان را رقم زد، بحث برجام بود که در ترمینولوژی سیاسی کشورمان واژه «دلواپسان» را شکل داد. هم اکنون نیز این افراد همچنان به حرکت‎های قبلی خود در قالب اعتراض به کنوانسیون‎های مالی و بانکی ادامه می‎‌دهند. آنان با وجود اینکه می‎دانند و باور دارند که کانون‎های اصلی قدرت و رئوس حاکمیت با چنین معاهداتی موافق هستند اما کماکان با این هدف که قدرت مدنی خود را از دست ندهند فعالیت خود را با همان مواضع قبلی دنبال می‎کنند. سؤالی که باقی می‌‌ماند این است که چرا اصولگرایان ریشه‎دار و بزرگان جریان راست سنتی در برابر این جریان تندروی فعلی که با صبغه سیاسی اصولگرایی به میدان آمده و رشد کرده منفعل هستند؟ این سؤالی جدی است که هم مردم و هم کنشگران جامعه از این طیف سیاسی دارند. به نظر می‌رسد اصولگرایان معتدل با این افراد همراه نیستند و علت اینکه با آنان و اقدامات‎شان رسماً مخالفت نکرده و موضعگیری خود را اعلام نمی‎کنند این است که بخشی از کانون‎های قدرت در هرم سیاسی جمهوری اسلامی به وضوح از آنان حمایت می‎کنند. وقتی یکی از روزنامه‌ها به عنوان یک روزنامه حکومتی با این گفتمان افراطی همسویی می‎کند، می‎شود گفت که اصولگرایان معتدل این واهمه را دارند که مبادا دچار مشکلاتی از سوی برخی کانون‎های قدرتی که این گفتمان را حمایت می‎کنند، شوند؛ مانند صدا و سیما.

با این حال آنچه که لازمه اوضاع سیاسی این روزهای ایران است، حرکت تندروها به سمت اعتدال است. موضوعی که بارها از سوی بزرگان هر دو جریان سیاسی کشور مطرح شده اما گوش شنوایی برای آن وجود نداشته است. هرچند این جریان چهره‎ سیاسی چندانی را در خود جای نداده اما به هرحال اقدامات آنان آن هم در شرایطی که بشدت نیازمند همدلی و همیاری مسئولان برای حل مشکلات هستیم، قابل پذیرش نیست.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید