سعید لیلاز با اشاره به ضعف رضاخان و محمدرضا پهلوی در مقابل غربی‌ها می‌گوید: رضاخان و محمدرضا پهلوی از ابتدای به قدرت رسیدنشان از بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها هم به شدت می‌ترسیدند و هم به شدت متنفر بودند.

به گزارش نامه نیوز اهم اظهارات لیلاز به شرح زیر است:

*در ملاقات شاه با سه نفر از رهبران متفقین در تهران آنها بسیاربسیار تحقیرآمیز با شاه برخورد می‌کنند. هم چرچیل و هم روزولت. فقط استالین فردای آن روز وقتی می‌فهمد که این‌ها این‎‌گونه تحقیرآمیز با محمدرضا پهلوی به عنوان شاه ایران برخورد کردند، خودش به دیدار شاه می‌رود و به شاه هدیه می‌دهد و سعی می‌کند از شاه دلجویی کند. شواهد هم نشان می‌دهد که از شاه هم خوشش می‌آید. در یک کشور اشغال شده یک جوان 22 ساله پادشاه ایران می‌شود که تحقیر و اشغال شده است. به نظر من آن ملاقات و آن نحوه برخورد سه رهبر متفقین با شاه توهین‌آمیزتر از آن قضیه گوش ندادن به رادیو برلین است.

* شاه دائماً در گفتگوهایش با علم از دوره‌ای که غربی‌ها هم شاه و هم ایران را تحقیر می‌کردند به تلخی یاد می‌کند و به نظر می‌رسد که تا پایان عمر یک عقده‌ای از این جهت داشت. و بعد از اینکه‌ درآمدهای نفتی ایران زیاد شد شاه بعضا با انگلیسی‌ها رفتار بدی داشت که این نوع رفتار در واقع بازتاب همان تحقیر شدن‌هایی بود که در آن دوره به او تحمیل می‌شد.

* در سال 1320 که ایران تحت اشغال بود و شاه ایران هم شاه یک کشور تحت اشغال محسوب می‌شد. یعنی تحت قوانین یک کشور اشغالی با او عمل می‌شد و بعد از کودتای 28 مرداد هم می‌بینیم این رابطه به ایالات متحده آمریکا منتقل می‌شود. یعنی شاه وقتی می‌خواهد فضل‌الله زاهدی، نخست‌وزیر را عوض کند مجبور می‌شود با آیزنهاور ملاقات کند یا وقتی می‌خواهد علی امینی را برکنار کند ناچار می‌شود موافقت کندی را جلب کند و تنها وقتی شاه به کندی اطمینان می‌دهد که من خودم اصلاحات را در ایران انجام می‌دهم آمریکایی‌ها موافقت می‌کنند که علی امینی کنار برود. بعد از او علم به نمایندگی‌ از بریتانیایی‌ها در ایران نخست‌وزیر می‌شود.

*بعد از کودتای 28 مرداد آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها مستقیماً در عزل و نصب نخست‌وزیرها در ایران دخالت می‌کردند و نقش داشتند و شاه گاهی اوقات برای این عزل و نصب‌ها مجبور بود به آمریکا برود و نظر آن‌ها را جلب کند.

*برای عزل و نصب‌ نخست‌وزیرها، موارد زیادی بوده که شاه مجبور بود طبق خواسته غربی‌ها عمل کند. یکی دیگر از نخست‌وزیرهایی هم که قبل از پیروزی انقلاب شاه ناگزیر شد با نظر آمریکایی‌ها تعیین کند حسنعلی منصور بود. من این موضوع را فقط به عنوان یک نظریه و یک فرضیه مطرح می‌کنم که شاه از کشته شدن منصور خشنود شد به‌خاطر اینکه منسوب آمریکایی‌ها بود و حسنعلی منصور هم خیلی با تبختر و اقتدار با او برخورد می‌کرد. پدرش نخست‌وزیر بود و سوابق خانوادگی‌اش خیلی روشن‌تر از سوابق خانوادگی شاه بود و شاه نمی‌توانست او را تحمل کند.

* هویدا هم از طرف جناح آمریکایی به شاه تحمیل شد اما هویدا بعد از این که شاه قدرتمند شد و توانست سر از چنبره اطاعت غرب به آن شکل تحقیرآمیز قبل بیرون بیاورد موفق شد که نظر شاه را جلب کند.

*آخرین ملاقات‌هایی که شاه با سفرایی مثل سالیوان داشته بسیار ملاقات‌های تلخی بود و شاه فکر می‌کرد که آنها می‌توانند او را حفظ کنند در حالی که این‌ها قادر به هیچ کاری در مقابل توده مردم نبودند. در مجموع، هم آدم‌ها و هم سیستم‌ها، اساسا براساس منافع خود حرکت می‌کنند و وابستگی یا همبستگی به این و آن را باید در چارچوب این منافع ببینیم نه وابستگی بی‌چون و چرا یا ازلی و ابدی.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.