افشای دخالت آمریکا در ایران در اسناد تازه منتشر شده واشنگتن
رکنا: یرواند آبراهامیان، تاریخنگار: این مجموعه جدید چندان اشارهای به کودتا ندارد؛ ولی اطلاعات بسیار زیادی را درباره دخالت آمریکا در امور ایران در اختیار قرار میدهد.
رکنا سیاسی: وزارت امور خارجه آمریکا بالاخره تصمیم گرفت تا اسناد داخلی مربوط به سال های ۵۴-۱۹۵۱ را که مدت ها انتظارش می رفت، منتشر کند. در این دوره محمد مصدق نخست وزیر ایران بود. وزارت امور خارجه هر سال باید اسناد ۳۰ ساله را در مجموعه ای تحت عنوان روابط خارجی ایالات متحده (FRUS) به چاپ برساند. مجلد اصلی مربوط به دوران مصدق در سال ۱۹۸۹ چاپ شد؛ ولی هرگونه تماس میان سفارت تهران و واشنگتن از آن حذف شده بود و این نقص به حدی زیاد بود که بسیاری از محققین - از جمله انجمن تاریخ آمریکا - به طور رسمی شکایت کردند.
در سال ۱۹۹۱ وزارت امور خارجه تحت فشار کنگره قرار گرفت و وعده داد نسخه جدیدی از این مجموعه را منتشر کند؛ اما این موضوع از همان ابتدا به تاخیر افتاد زیرا به رضایت شخص ثالث (در اینجا بریتانیا) نیاز بود؛ چراکه در اسناد از آن ها نیز نام برده شده بود. دلیل دیگر تعویق انتشار این بود که ایالات متحده نمی خواست مذاکرات هسته ای را که با ایران در جریان بود، به خطر بیندازد.
مجموعه حاضر به عنوان «نگاهی به گذشته» شامل ۳۷۵ سند است که در کل ۹۷۰ صفحه را به خود اختصاص داده اند. مجموعه جدید نه تنها تماس های سفارت، بلکه مشروح جلسات شورای امنیت ملی و سیا در مورد مسئله ایران را نیز شامل می شود. اگرچه محققین حوزه مربوط به مسائل ایران انتظار افشاگری های جدید راجع به سرنگونی مصدق در آگوست ۱۹۵۳ را داشتند، ولی کمتر کسی انتظار این گونه اطلاعات را داشت. تمام جزئیات مربوط به «عملیات» به خصوص مرتبط با ماموران سیا، خبررسان ها، جابه جایی پول و فعالیت های ممنوعه، همگی از این اسناد حذف شده اند، حتی اسنادی که از رده بندی محرمانه خارج شده اند. تمامی آنچه از کودتا می دانیم، از طریق «اسناد مشهور ویلبر» به دست آمده است.
دونالد ویلبر، یکی از محققان سیا که مسئول «جنگ روانی» ماجرا بود، در سال ۱۹۵۴ ماموریت یافت یک گزارش داخلی با شرح جزئیات تالیف کند. این گزارش با عنوان «سرنگونی محمد مصدق نخست وزیر ایران» نخستین و اصلی ترین منبع ماست. بنا بود این متن به عنوان کتابچه راهنمای محرمانه برای کودتاهای بعدی مورد استفاده قرار گیرد. بر خلاف آنچه برخی از سلطنت طلبان ایرانی ادعا دارند، این کتاب قرار نبود تصویر عمومی از سیا را بهبود بخشد. این اسناد در سال ۲۰۰۰ توسط نیویورک تایمز افشا و در اینترنت پخش شدند. تعداد زیادی کتاب از آن ها منتشر و در ایران نیز ترجمه شد. مهمترین بخش حذف شده از این اسناد، ضمیمه ای بود که نام سیاستمداران ایرانی، روزنامه نگاران، سردبیران روزنامه ها، روحانیون، سناتور ها و نمایندگان مجلس که از سیا حقوق می گرفتند، در آن فهرست شده بود. تعجبی ندارد که این فهرست از «نگاهی به گذشته» هم حذف شده است. در واقع هیچ نشانی از گزارش ویلبر در آن نیست، احتمالا به این دلیل که نام بریتانیا بسیار به میان آمده است.
این مجموعه جدید چندان اشاره ای به کودتا ندارد؛ ولی اطلاعات بسیار زیادی را درباره دخالت آمریکا در امور ایران در اختیار قرار می دهد. این مجموعه همانند یک معدن طلا برای به دست آوردن اطلاعات - به خصوص در سه حوزه بسیار مهم - باارزش است.
دخالت مستقیم
نخست آنکه اسناد نشان می دهند ایالات متحده - نه تنها سیا بلکه سفارت آمریکا به ریاست لوی هندرسون - تا چه حد در زیرساخت ها و مسائل بنیادین سیاست روزمره ایران دخیل بوده اند. هر از چندی هندرسون با صراحت و به طور مستقیم اعلام می کرد سیاست ایالات متحده این است که هرگز در امور داخلی یک کشور دیگر دخالت نکند و ما هم به این سیاست پایبندیم؛ سپس بدون هیچ حرف دیگری در سیاست داخلی ایران غوطه ور می شد.
او به طور دائم شاه را تشویق می کرد که خود را از دست مصدق خلاص کند؛ این فشارها بلافاصله پس از انتخاب مصدق به نخست وزیری آغاز شد. او یک لیست ۱۸ نفره را برای جایگزینی مصدق مورد بررسی قرار داد. در جولای ۱۹۵۲ کمک کرد تا قوام به طور موقت جایگزین مصدق شود، موضوعی که باعث شکل گیری قیام ۳۰ تیر شد. در اوایل سال ۱۹۵۳ با وساطت او بود که شاه ایران را ترک نکرد، به این ترتیب به آشوب های ۹ اسفند دامن زد که در آن اراذل و اوباش به خانه مصدق حمله بردند. شاه بعدها از هندرسون به خاطر نجات حکومت سلطنتی در آن روز سرنوشت ساز تشکر کرد. هندرسون همچنین تمام تلاشش را کرد تا میان مصدق و آیت الله کاشانی تفرقه بیندازد. کاشانی مهمترین روحانی بود که در سیاست ملی دخیل بود. او به کاشانی القا کرد که سرچشمه حکمت مذهبی است و نه تنها می تواند رهبر ایران بلکه رهبر تمام جهان اسلام شود. دخالت هایی از این دست در سیاست داخلی، نشان می دهد که چرا وزارت امور خارجه از انتشار گزارش های ارسالی سفارت امتناع می ورزید.
از سوی دیگر، سفارت حتی پیش از کودتا نیز از طریق سیا در بسیاری از امور دیگر فعالیت داشت. آن ها کاندیداهای نمایندگی مجلس را ارزیابی می کردند، سیا از عملکرد خود بابت انتخابات مجلس در سال ۱۹۵۲ بسیار راضی بود. آن ها خبرنگار، روحانی و سیاستمدار استخدام می کردند. همچنین ایده هایی غیرمعمول مانند ایجاد «حزب تیتوئیست» را نیز مورد آزمایش قرار می دادند. آن ها فداییان اسلام - گروه کوچکی متشکل از تندروهای مذهبی - را ترغیب کردند تا علیه هواداران دولت «به طور مستقیم وارد عمل شوند». به صورت علنی «جنگ روانی» به راه می انداختند به این ترتیب که اوباش را به استخدام درمی آوردند تا تظاهرات کنندگان و روزنامه فروش ها را مورد ضرب وشتم قرار دهند و از روش های «قلم پراکنی زهرآگین، بدنام کردن افراد، شایعه افکنی» استفاده می کردند. این فعالیت ها تحت عنوان «تخریب روحیه» انجام می گرفت.
دوم آنکه این اسناد به طور قطعی اثبات می کنند که ایده کودتا چیزی نبود که تنها پس از به قدرت رسیدن آیزنهاور در ژانویه ۱۹۵۳ و توسط وزیر امور خارجه اش جان فاستر دالس پدید آمده باشد. طی دو سال آخر دوره ترومن، آلن دالس و کرمیت روزولت تحت لوای مدیریت سیا به طور کاملا وسواس گونه متوجه ایران و حامی سیاست هایی مشابه بریتانیا بودند؛ سیاست هایی نظیر برکناری مصدق از قدرت. این اسناد همچنین زورآزمایی دائمی میان این دو عضو و اعضای محتاط تر شورای امنیت را نشان می دهند.
از سوی دیگر ارزیابی اطلاعات ملی (NIE) درباره ایران نیز در میان اسناد وجود دارد. ارزیابی اصلی سال ۱۹۵۲ واقع بینانه است و نتیجه گیری کرده که دولت مصدق مقاوم و دیرپاست و حزب کمونیست (توده) در جایگاهی نیست که آن را به چالش بکشد؛ اما دالس و روزولت به طور مرتب تلاش کردند تا در این ارزیابی تجدیدنظر شود و در نتیجه گیری مورد نظر آن ها - که کاملا با نسخه اصلی در تضاد بود - هشدار داده می شد که مصدق «از لحاظ روانی تعادل ندارد» و کارش تمام است، همچنین حزب کمونیست در شرف دستیابی به قدرت است. خلاصه آنکه اگر سیا به طور مستقیم وارد عمل نشود دنیا به آخر خواهد رسید.
مسئله نفت
در آخر اینکه مجموعه اسناد منتشرشده، این دیدگاه که کودتا چندان ربطی به نفت نداشت و بیشتر به جنگ سرد مربوط می شد را به چالش می کشد. دستورالعمل های داخلی سیا تاکید دارند که ماموران باید «همه تلاش خود را انجام دهند تا به مسئله نفت اهمیت چندانی داده نشود.» تنها دو هفته پس از ملی شدن نفت، شورای امنیت ملی تایید کرد که «ما نمی توانیم در این نزاع بی طرف بمانیم و به شدت باید از بریتانیا حمایت کنیم… ایران قرارداد را زیر پا گذاشته و الگوی بدی برای کشورهایی همچون عراق شده، وضعیتی پدید آورده که قابل اشاعه است و باید با همه آنچه در توان داریم به مقابله بپردازیم.»
آیزنهاور که سعی داشت فاصله خود را با مسائل غیراخلاقی حفظ کند، در دیدار با اعضای کابینه به صورت بی سابقه ای اظهارنظر کرد: «ما باید به سرمایه گذاری عظیم بریتانیا در ایران احترام بگذاریم، پیشنهاد آن ها کاملا منطقی بوده است. نمی خواهیم میان ما و انگلیس اختلاف بیافتد» و «این الگو (موفقیت آمیز ملی شدن نفت) می تواند بر امتیاز انحصاری نفت آمریکا در دیگر نقاط جهان تاثیر بگذارد.»
پیشنهادهای انگلیسی ها که آیزنهاور به آن اشاره می کند، توسط آمریکا و بانک جهانی پشتیبانی می شود و ایران آن ها را رد می کند و مسئله غرامت در نهایت به عهده دادگاه بین المللی گذاشته می شود. حقیقت آن است که مصدق پیشنهادهای نهایی را رد نکرد، در عوض خواستار آن شد که میزان غرامت بر اساس ارزش نفت به روز، حساب شود نه بر پایه گمانه زنی ها از سود نفت در پایان قرن. او مشکوک بود - و اسناد نیز این ظن او را تقویت می کردند - که بریتانیایی ها چنان «رقم نجومی» را می خواهند تا ایران برای چندین دهه آینده به وضعیت «اسارت و بندگی» درآید. به این ترتیب می توانستند دیگر کشورهایی که خیال ملی شدن نفت را در سر می پروراند، تهدید و ارعاب کنند.
در یک پیام محرمانه از انگلیس به آمریکا آمده است: «مهمترین مسئله غرامت باید این باشد که هیچ گونه امتیازی برای زیر پا گذاشتن ملزومات قرارداد قائل نشود و یا تغییری در الگوی قیمت جهانی نفت ایجاد نکند.» وزیر امور خارجه، دالس، در آخرین پیغامش به مصدق کاملا رک و صریح بود: «نظر قاطع آمریکا این است که پرداخت غرامت برای ابزار فیزیکی استخراج نفت غیرمنطقی است و چنین توافقی می تواند به تضعیف اعتماد میان ملل مختلف برای انجام معاهدات دوستانه اقتصادی بینجامد.» پس از آنکه مصدق برکنار شد، ارزیابی جدید اطلاعات ملی تصریح کرد: «توافق نباید به گونه ای بر صنعت نفت تاثیر بگذارد که به ضرر منافع ایالات متحده شود.» اگرچه بسیاری معتقدند که کودتا با نفت ارتباطی نداشت، ولی آخرین سند مهم از ۳۷۵ سند منتشرشده، توافق کنسرسیوم نفتی ۱۹۵۴ است. این توافق در واقع ملی شدن صنعت نفت را بی اثر کرد و کنترل آن را به دست کمپانی های بزرگ غربی سپرد.
عباراتی همچون «حقایق جایگزین»، «دولت عمیق» و «تبانی الکترال» در سال های ۵۴-۱۹۵۱ رایج نبودند؛ ولی این مفاهیم به صورت عملی در آمریکا جریان داشت. اگر کسی به نحوه عملکرد امپریالیسم در یک کشور نیمه استعماری علاقه داشته باشد، می تواند در مرداب نوشتارهای پرغلط و دوگانه گویی های پرطمطراق این اسناد غور کند.
* یرواند آبراهامیان تاریخ نگار خاورمیانه و ایران مدرن است. او در دانشگاه های آکسفورد، کلمبیا، نیویورک و پرینستون تدریس کرده و بیش از چهل سال نیز استاد کالج باروک بوده است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر