عاقبت تلخ ازدواج ساناز با پژمان که گذشته تاریک داشت! / او توبه کرده بود اما...
رکنا:جیب بری بخاطر عشقی که به دختری داشت توبه کرد آنها با هم ازدواج کردند اما....
روزی که ساناز زندگی عاشقانهاش را در کنار پژمان آغاز کرد، هرگز تصورش را نمیکرد این زندگی رویایی فقط سه سال دوام داشته باشد. پژمان که یک جیببر و سارق سابقهدار بود پس از آشنایی با ساناز، توبه کرد و خلاف را برای همیشه کنار گذاشت
ساناز هم به خاطر عشق و علاقه زیادی که به پژمان داشت، او را به عنوان مرد زندگی خود انتخاب کرد، اما نمیدانست که سابقهدار بودن پژمان روزی برایش آنقدر دردسرساز میشود که در نهایت هر دو دادگاه خانواده را برای حل مشکلشان انتخاب میکنند. این زوج هفته گذشته درخواست طلاق خود را به قاضی Judge شعبه 268 دادگاه خانواده تهران ارائه کردند. زن جوان درباره ماجرای زندگیاش به قاضی عموزادی چنین گفت: چهار سال پیش با پژمان آشنا شدم. چند وقتی از آشناییمان گذشت تا این که یک روز پژمان در حالی که بشدت ترسیده بود، از گذشته تاریکش برایم گفت. او گفت که سارق و جیببر بوده و به همین دلیل به زندان Prison هم رفته است. خیلی شوکه شدم. حتی میخواستم ارتباطم را با او قطع کنم، ولی پژمان گریه کرد و گفت که از کارهای خلافش پشیمان است و میخواهد یک زندگی سالم را در کنار من تجربه کند. او گفت که اگر رهایش کنم زندگیاش از گذشته هم تاریکتر خواهد شد. من هم چون عاشقش بودم به او اعتماد کردم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. بعد از ازدواج پژمان به من ثابت کرد که اعتمادم به او اشتباه نبوده است. او سر به راه شده بود و فقط به فکر کار و زندگی پر از آرامش بود. در کنار او احساس خوشبختی میکردم، اما همیشه سایه سابقهدار بودن پژمان بر زندگی ما بود و اجازه نمیداد در کنار هم خوشبخت باشیم. پژمان نمیتوانست کار کند. به خاطر سابقهدار بودنش مرتب از کار بیکار میشد و همیشه در عذاب و سختی زندگی میکردیم. حتی بعد از یکسال خانواده من هم متوجه سابقهدار بودن پژمان شدند و با ما قطع رابطه کردند. در این مدت همیشه تنها و بیپول بودیم. تا جایی که پژمان افسردگی گرفت و شروع به آزار و اذیت من کرد. به من حتی نگاه هم نمیکرد و سر هر چیز کوچکی دعوا به راه میانداخت. سعی میکردم او را درک کنم، ولی دیگر تحمل این زندگی برایم دشوار شده بود. پژمان هم مثل من فکر میکرد. برای همین یک شب از من خواست تا برای همیشه از هم جدا شویم. اول مخالفت کردم ولی وقتی بیشتر فکر کردم متوجه شدم جدایی بهترین راهحل برای رهایی از این همه مشکلات است. پژمان به خاطر سابقهدار بودنش نمیتواند یک زندگی خوب برایم فراهم کند. من هم دیگر از بیپولی و جنگ و دعوا خسته شدهام.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: حرفهای همسرم درست است. من یک سابقهدار هستم و گذشته تاریکی دارم. هرچه سعی کردم نتوانستم از این گذشته تاریک فرار Escape کنم. برای همین دوست ندارم ساناز را هم مثل خودم بدبخت کنم. من نمیتوانم یک زندگی راحت برای او فراهم کنم. به خاطر سابقهدار بودنم نمیتوانم تشکیل زندگی بدهم. برای همین هرچه زودتر میخواهم از همسرم جدا شوم.
قاضی پس از شنیدن صحبتهای این زوج سعی کرد آنها را از جدایی منصرف کند که خوشبختانه کارگر افتاد و پژمان قول داد گذشتهاش را جبران کند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر