روزی که سردار سلیمانی به بلوک زایمان آمد
رکنا: پشتبام بیمارستان فوق تخصصی «نجمیه»هیئت عزاداری سیدالشهدا (ع)شده است. سفید پوشان کادر درمان هر صبح قبل از شروع کارشان، روی پشتبام سیاهپوش شده به روضه میروند. آنها برای سلامت همه بیماران در روزهای تهدید به ویروس کرونا، مادران و نوزادان دست به دعا برمیدارند.
به گزارش رکنا، : فقط کافی است بین عزاداری، روی پشتبام حاضر شوید و چنددقیقهای را بینشان باشید، اگرچه بالباس مخصوص کادر درمان در مراسم حاضر نمیشوند؛ اما حتماً چشمتان به کارتهای گردنآویزشان خواهد افتاد که روی بیشترشان نوشتهشده «ماما». دیدن این کلمه ناخواسته، لبخند روی لبها میآورد. کلمهای که خودش بهتنهایی زایش و مادر شدن را یادآوری میکند، اما این روزها که شیوع ویروس کرونا در صدر اخبار است، اضطراب حمایت از مادران و نوزادان دوچندان شده است.
دعا برای مادران باردار
روضهخوان که میخواند؛ پزشکان، پرستاران، بهیاران، ماماها و حتی خدمات بیمارستان، دست تضرع به آسمان بلند میکنند. اینجا زیر آسمان شهر انگار حال و هوای کادر درمان رقیقتر شده و اشکها جاری است، دعا میکنند برای لحظههایی که باید مراقب مادران بارداری باشند تا فرزندشان بهسلامت به دنیا بیاید. مادرانی که در روزهای سخت کرونایی امیدشان بعد از خدا، به کادر درمان زایشگاه است.
مادران باردار و کرونا
«الهام اسدی» یکی از ماماهای بلوک زایمان بیمارستان، فقط چند دقیقه میتواند از مراسم عزاداری استفاده کند. باید هر چه زودتر خودش را به بخش زایمان برساند. روی پلههای پشتبام با او همصحبت میشویم؛ میگوید: «متأسفانه دو هفته گذشته، درگیر مراقبت از مادر بارداری شدم که شرایط بسیار وخیمی داشت. از آن روز اوضاع روحی من را بسیار بههمریخته است. امروز هم وقتی در مراسم عزاداری شرکت کردم یکلحظه از یاد این مادر غافل نشدم.»
با او تا بلوک زایمان همراه میشویم، در مسیر برایمان از خاطره تلخی میگوید که هنوز هم یادآوری آن قلب مامای جوان را فشرده میکند: «همیشه خدا را شکر میکنم که در محل کارمان شور و شوق برای تولد نوزاد وجود دارد. جایی هستیم که زندگی جریان دارد. با همه وجودمان این را درک میکنیم؛ اما از وقتیکه جامعه درگیر ویروس کرونا شده است، کار کردن برای ما بسیار سختتر شده است. بهخصوص اینکه در کنار مادرهایی هستیم که گاهی مجبورند در این روزهای مصیبتبار دوام بیاورند.»
بعد از ۱۶ سال انتظار
حالا الهام اسدی قصه مادری را برایمان نقل میکند که همه کادر بیمارستان به خاطر او اشک بر چشمانشان نشست: «اواسط مرداد بود مادر بارداری در سن بارداری ۳۸ هفتگی به بلوک زایمان مراجعه کرد با این شکایت که جنینش هیچ حرکتی ندارد. با معاینات اولیه متوجه شدم، واقعاً جنین هیچ حرکتی ندارد. پزشکش را مطلع کردیم. طبق پرونده و دستور پزشک باید چند روز گذشته به بلوک زایمان مراجعه میکرد؛ اما متأسفانه با سهلانگاری خود مادر زایمان به تأخیر افتاده بود با این پیشفرض که جنین رسیدهتر به دنیا بیاید، غافل از اینکه روزهای پرخطری را میگذرانده.
به دکترش که اطلاع دادیم خودش را بهسرعت رساند؛ اما کار از کار گذشته بود. بامطالعه پرونده و گفتگو با پزشک متوجه شدم. این خانم ۱۸ سال است که ازدواجکرده و ۱۶ سال تحت مراقبتهای ناباروری است و در پنجمین عمل «آی وی اف» شانس بارداری برای او به وجود آمده است. در مدت ۸ ماه خوشحال و شعف داشته که بالاخره مادر شده است و بهزودی نوزادش را در آغوش میگیرد؛ اما حالا در آخرین روزهای انتظار مادر شدن، جنین داخل رحم هیچ حرکتی ندارد. دست پاهایم یخکرده بود. تا بخش سونوگرافی همراهیاش کردم. بعد از انجام آزمایش، دکتر برای من توضیح داد که دو روز از مرگ جنین میگذرد.
باید این خبر را به مادر میدادم و مادر چشم از دهان من برنمیداشت، اصلاً توان این کار را نداشتم. حتی نمیتوانستم غم خودم را از او پنهان کنم. مرتب از زیر بار نگاهش فرار میکردم.»
تلخ و شیرین بلوک زایمان
اسدی لحظهای سکوت میکند، اتفاقات آن روز را در ذهنش مرور میکند و باز برایمان میگوید: «مادر را به خاطر شرایطش روی تخت بستری، حمل میکردیم. همسرش جلوی بخش سونوگرافی منتظر جواب ما بود. مرگ جنین را با هر سختی بود به پدر گفتم. مرد آرام و بیصدا اشک میریخت بدون اینکه حرفی بزند. لحظههای بسیار سختی بود. مرد بسیار آرام بود و فقط اشک میریخت. به او گفتم شما به همسرتان خبر میدهید یا من به او بگویم؟ با اشکی که مثل سیل روانه بود صدایش را صاف کرد و گفت: «خودم به او میگویم.»
مادر فرزند مرده را از اتاق سونوگرافی بیرون آوردیم. همه ما منتظر بیقراریهای مادر بودیم.، همسرش جلو رفت. بالای سر تخت او ایستاد. بعد بهآرامی سرش را کنار سر همسرش گذاشت و چندجملهای در گوشش نجوا کرد. چنددقیقهای سرشان کنار یکدیگر بود و بهآرامی بدون اینکه صدایی از آنها بشنویم باهم گریه کردند. همه آنهایی که ماجرا را میدانستند و شاهد این صحنه بودند بر صبر و تحمل آنها بهآرامی اشک میریختند یا بهزحمت خودشان را کنترل میکردند.»
مادر را به بلوک زایمان رساندیم. تازهکار ما شروعشده بود. بااینکه فرزندش در شکم مرده بود بازهم انگیزه زایمان طبیعی داشت تا شانس بیشتری برای باردارشدن مجدد داشته باشد.»
صبر مادر دیدنی بود
«همه ما نگران دلشکسته مادر بودیم و او نگران دلشکسته همسرش. به دلیل اینکه جنینش هیچ حرکتی نداشت زایمان سختتری را طی کرد. یک شبانهروز کنارش ماندیم و حتی کل روز را همراه با دکترش بالای سرش بودیم. خونریزی بند نمیآمد و حالا باید جان مادر را حفظ میکردیم. شرایطش غیرعادی بود. نفسش از حد معمول تنگتر شده بود. مرتب خون از دست میداد. ۵ واحد خون به او تزریق شد؛ اما هنوز جای خطر باقی بود. همه ما به ویروس کرونا شک کرده بودیم، جواب آزمایش رسید. کرونا منفی بود خیالمان راحت شد؛ اما شرایط بیمار لحظهبهلحظه وخیمتر میشد. آزمایش مجدد به فاصله ۲۴ ساعت دیگر، کرونا مثبت را نشان داد.
جانش را نجات دادیم و او را به یکی از بیمارستانهای کرونایی شهر منتقل کردیم؛ اما از آن روزها خاطره بسیار تلخی را برایمان بهجا ماند. آنقدر آن لحظهها برای من سخت بود که با شروع دهه محرم هرگاه دست به دعا برمیدارم، چهره دردکشیده مادر بعد از ۱۶ سال انتظار مادر شدن و عشق بین زن و مرد به یادم میآید و برای آرامش دلشان دعا میکنم. »
بیمارستانهای بدون کرونا هم شلوغ است
خانم پاییزی مسئول بلوک زایمان این اتفاق دلخراش را تأیید میکند و سفارش میکند که مادران باردار دستورات پزشکشان را موبهمو گوش کنند. با توجه با ناشناخته بودن رفتار این ویروس بهتر است مادران باردار بیشتر تحت نظر پزشکشان باشند. پاییزی درباره این روزهای بخش زایمان میگوید: «باوجوداینکه بیمارستان نجمیه جزی یکی از بیمارستانهای «بدون کرونای شهر» تهران قرار دادهشده است. به همان میزان نیز پذیرش در این بیمارستان افزایش پیداکرده طوری که مراجعه مادران باردار، تولد نوزاد و زایمانهای سزارین در این بیمارستان به بالاترین آمار خود رسیده است.
پاییزی در ادامه میگوید: «تلاش نیروها برای تمییز نگاهداشتن (بدون کرونا) بیمارستان فعالیت پرسنل را دوچندان کرده است البته با همه ملاحظاتی که در این مدت داشتهایم بازهم پذیرای چندین مادر بودیم که ویروس کرونا بدن آنها را نیز زخمی کرده بود. باوجوداینکه قرار بود مادران مبتلابه ویروس کرونا را به دیگر بیمارستانها منتقل کنیم؛ اما اولویت ما نجات جان مادر و فرزند است. کادر درمان در این شرایط از خودشان مایه میگذارند.»
آخرین دلداری مادر باردار
با راهنمایی خانم پاییزی از بلوک زایمان به اتاق جراحی خانمهای باردار میرسیم جایی که مادران موقع وضع حمل، استرس و اضطرابشان را با تکنسینهای بیهوشی در میان میگذارند. چون کادر بیهوشی همیشه آخرین نفری است که با مادر همصحبت میشود.
«فهیمه اسماعیلی» تکنسین هوشبری اتاق عمل است میگوید: «در شرایطی که ویروس کرونا شایع شده ما علاوه بر کار خودمان به مشاورههای روانشناسی نیز تبدیل شدیم طوری که باید در آخرین لحظههای زایمان به مادرها آرامش بدهیم. راستش این روزها اضطراب و بیقراری مادرها در حین آمدن به اتاق عمل بیشتر شده است. به مادران یادآوری میکنیم که متوسل شوند و توکل کنند و ما با همه قوا مراقبشان هستیم.»
اسماعیلی از روزهای ماه محرم میگوید: «هرسال با شروع ماه محرم بیشتر مادران در همان اتاق عمل از نام فرزندانشان میگویند و اغلب اسم فرزندانشان را حسین و عباس و زینب و فاطمه میگذارند. از ما درخواست میکنند موقع به دنیا آمدن فرزندشان صدای اذان را پخشکنیم که واقعاً این شرایط به ما هم روحیه میدهد.»
سردار سلیمانی در بلوک زایمان
بعد از شنیدن همه این سختیها از خانم اسماعیلی میخواهیم خاطره خوبی برایمان تعریف کند با بغضی که در صدایش پیچیده بیمقدمه میرود سر اصل خاطره: «چند سال پیش وقتی داشتم از بلوک زایمان بیرون میآمدم. حس کردم که سردار سلیمانی را پشت در بلوک زایمان دیدم. خیلی تعجب کردم. بدون اینکه عکسالعملی نشان دهم به داخل بخش برگشتم. متوجه شدم مادری به نام سلیمانی داریم که تازه فارغ شده است. با یک پرسو جو متوجه شدم دختر سردار حاج قاسم سلیمانی برای زایمان به بیمارستان نجمیه آمده است.
حاج قاسم طبق قولی که به دخترش داده بود پشت بلوک زایمان برای دلگرمی دخترش به انتظار ایستاده بود. بهمحض اینکه متوجه حضورش شدیم از او خواهش کردیم به داخل بیاید. امتناع میکرد که ممکن است مزاحمت ایجاد کند. جالب اینکه سردار بهتنهایی آمده بود بدون اینکه حتی یک سرباز کنارش باشد. آن روز را هیچوقت فراموش نمیکنم. او بالای سر دخترش رفت دست نوازشی روی سرش کشید و آرام در گوشش نجوا کرد.»
بلوک زایمان بیمارستان نجمیه را با مرور خاطرات تلخ و شیرین ترک میکنم. جلوی در، همانجا که پدرها چشمانتظار خبری از همسران و فرزندان نورسیدهشان ایستادهاند. پدر جوانی این پا و آن پا میکند. انگار دلش میخواهد چیزی بگوید و هیجان و شادیاش را با همه آنها که به انتظار ایستادهاند شریک شود. جلو میآید، گوشی همراهش را روشن میکند. عکس نوزادی در پتو پیچیده شده را نشان میدهد و میگوید: «من همینالان پدر شدم.»
میگویم: «بهسلامتی اسمش چیه؟»
لبخندی میزند نگاهش را میبرد سمت سیاهی که بر دیوار میخکوب شده و میگوید: «حسین»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر