ساعاتی در خط مقدم کرونا / درددل های غسال هایی که نباید از یاد بروند + تصاویر

به گزارش رکنا، روزی در تاریخ سطرها و کتاب‌های زیادی از کرونا نوشته خواهد شد و آیندگان خواهند دید که مردمان ایران از دکتر گرفته تا نگهبان، راننده حمل متوفی، غسال و گورکن چگونه پشت ایران ایستادند و خط مقدم جبهه را رها نکردند.

هر موقع صحبت از مدافعان سلامت می‌شود همه نگاه‌ها به سوی پرستاران، پزشکان و کادر درمانی است، این در حالی است که مدافعان سلامت شامل زنجیره‌ای از افراد بهم پیوسته‌اند که در عرصه‌های مختلف با ویروس کرونا درگیر هستند.

خبرنگار که باشی در لحظات بحران باید وظایفی را بر عهده بگیری، از این‌رو با هماهنگی‌های انجام گرفته با  آرامستان‌های شهرداری تبریز به یکی از خطوط مقدم جبهه مقابله با کرونا می‌روم.

روایتی از تکفین و تدفین فوت‌شدگان کرونا

ابتدای گزارش را با گفت‌وگویی کوتاه از فرمانده این لشکر، یعنی حاج آقا فرخ جلالی، مدیرعامل آرامستان‌‌های شهرداری تبریز آغاز می‌کنیم؛ به همراه او به قسمت تازه ایجاد شده جهت دفن شهدای خدمت که دقیقا پشت سر گلزار شهدای مدافع حرم است، رفته و توضیحاتی در این خصوص داده می‌شود.

او می‌گوید: بهتر است مصاحبه را دقیقا بالای سر متوفیان کرونا انجام دهید تا این شایعات در خصوص اینکه بلوک ویژه‌‌ای برای این قربانیان در نظر گرفته شده و یا آن محیط آلوده است و نمی‌توان بالا سر قبور رفت شکسته شود.

قصه بلوک‌های وادی رحمت

به بلوک ۶۵ می‌رویم و آقای جلالی با دست به قبور معمولی و کرونایی این بلوک اشاره کرده و می‌گوید: اینجا نزدیک به ۳۰۰ قبر است ولی آیا همه آنها کرونایی هستند؟ مثلا به روی سنگ یکی از قبور نگاه کنید، مگر کرونا در تیرماه ۹۸ هم بود؟

او توضیح می‌دهد: تنها فرق قبور فوت‌شدگان در اثر کرونا این است که آنها را در قبرهای دو طبقه ( ۲ متری) دفن می‌کنند و طبق دستور رهبر معظم انقلاب نیز باید عزت و احترام میت رعایت شود و تمام مراحل غسل و کفن و دفن آنها با نظارت روحانیون مستقر به نمایندگی از نماینده ولی فقیه در استان انجام می‌گیرد.

به سمت آهک‌های کنار بلوک می‌رویم و کمی از آنها را برداشته و نگاه می‌کنم. مدیرعامل آرامستان‌های شهرداری تبریز در این خصوص می‌گوید: وقتی قبور کنده می‌شود، ابتدا آهک در خاک می‌ریزیم و سپس خودروی حاوی مواد ضدعفونی بلافاصله بعد از جاگذاری میت، آن محل را ضدعفونی می‌کند ولی با این حال همیشه گفته و بازهم خواهم گفت که اینجا پاک‌ترین مکان است و ویروس از فرد جاندار منتقل می‌شود نه این جنازه‌های مظلومی که یا در بیمارستان مدت‌ها ایزوله شده و یا در غسالخانه مورد شستشو و ضدعفونی قرار می‌گیرند.

حاج آقا جلالی البته از جمله فرماندهانی است که بعد از شیوع کرونا تعداد یخچال سردخانه‌ را از ۱۵ به ۸۵ یخچال فعال رسانده و ماشین بحرانی که در زمان زلزله ورزقان خریده بود و سال‌ها به خاطر برخی سوءمدیریتی‌ها خاک می‌خورد را هم پای کار آورده است.

او با بیان اینکه تمام کادر خدماتی آرامستان اعم از گورکن، غسال و غساله‌ها آموزش دیده و لباس‌های مخصوص بر تن دارند، ادامه می‌دهد: الحمدالله در این ۴۵ روز اخیر هیچ موردی از ابتلا به کرونا در بین کادر آرامستان نداریم زیرا اولا همگی آموزش دیده همچنین هر هفته پزشک آورده و از آنها تست گرفته می‌شود.

غسال و غساله‌های میدان نبرد

مدیرعامل آرامستان با قدردانی از زحمات غسال و غساله‌ها که نه تنها عقب نکشیده‌اند بلکه با جان و دل کار می‌کردند، می‌گوید: ما با وجود این فرشته‌ها نیازی به غسال جهادی نداریم ولی هر کسی هم بلد باشد و جهادی بخواهد کمک کند هم در صورت اعلام نیاز می‌تواند یاری دهد که البته خانم خبرنگار شما که با غساله‌ها دوست هستید و بارها به اینجا آمده و تقاضای کار جهادی هم داده‌اید و حتما در اولویت قرار خواهید گرفت.

طبق برنامه آرامستان، تمام متوفیان در اثر کرونا از ساعت ۱۵ به بعد دفن می‌شوند، از این‌رو با آقا سید ( رئیس بخش خدمات آرامستان) که زحمت زیادی هم به او دادیم راوی خدمات این گردان از اولین مرحله تا آخرین مرحله می‌شویم.

روایت  گردان یک: رانندگانی که آنها را نعش‌کش می‌نامند و از جامعه طردشان کرده‌اند

آمبولانس‌ها در گوشه‌ای از آرامستان کنار هم ایستاده‌اند و رانندگان با لباس‌های گان‌ آبی رنگ در انتظار تحویل جنازه‌ها هستند، به طرفشان رفته و سلام و علیک می‌کنم.

با سوالی در رابطه به اینکه همه آمبولانس‌ها پر از جنازه مبتلایان به کروناست، شروع کرده و گوش به درد و دل و حرف‌های آنها می‌سپارم.

یکی از آنها که جوان‌ترین راننده هم هست، می‌گوید: امروز این دومین سرویس من است که مبتلا به کرونا حمل می‌کنم در حالیکه خودم مشکل ریوی مادرزادی دارم ولی هم نیاز مالی و هم اینکه اگر من نبرم پس چه کسی ببرد، باعث شده تا از اولین روز داوطلبانه جنازه‌ها را حمل کنم.

یکی دیگر از رانندگان می‌گوید: روزهای سختی است ولی نباید کاری کنیم که روسیاهی برای ذغال بماند زیرا ما نامهربانی‌های زیادی از اول دیدیم که بعد از کرونا شدیدتر شد.

راننده مسنی که سال‌ها آمبولانس حمل متوفی داشته جلوتر آمده و می‌گوید: اگر حرف‌هایمان را بدون سانسور پخش می‌کنی، حرف بزنیم زیرا ما دلگیر هستیم از مردمانی که دید انسانی به ما نداشتند از آنهایی که به ما هیچ چیزی نمی‌فروشند و به قولی چندش‌شان می‌شود.

راننده‌ دیگری با شنیدن حرف همکارانش، دیگر بغضش می‌شکند و با چشمانی اشک آلود می‌گوید: آن روز برای بنزین زدن به پمپ بنزین رفتم و وقتی با لباس گان من را دیدند کلی به من تیکه انداخته و کرونایی می‌گفتند در حالیکه اولا ما مدام در حال ضدعفونی هستیم درثانی این توهین به مریض‌های مبتلا به کرونا است.

از اینجا بروید، کرونایی‌ها

راننده‌های حمل متوفی دل‌شان از ناملایمتی‌ها پُر بود و از جبر زمانه شکوا داشتند؛ آنها از دست مردمی که خود جرات حمل جنازه عزیزترین‌شان را ندارد ولی با زبان تند و تیز، تیری بر قلب خادمان هم می‌زنند، ناراحت بودند؛ از مردمی گلایه داشتند که با تِی آنها را از سوپرمارکت و رستوران  بیرون رانده و گفته‌اند که ما هیچ وسایلی برای فروش به شما نداریم.

روایت گردان دوم: غسال و غساله‌هایی که کرونایی‌ها را پاک می‌کنند

قرار است ۵ جنازه زن که در اثر کرونا فوت شده‌اند را بشورند، زیپ لباس خود را بالا می‌کشند و دور دست‌کش‌های دستان‌شان را چسب می‌زنند؛ آقایان غسال به کمک بانوان آمده و متوفیان داخل کاور را از آمبولانس به داخل غسالخانه بحرانی که مخصوص مبتلایان به کرونا است، می‌برند و سپس خارج می‌شوند تا خانم‌های غساله کارشان را انجام دهند.

من هم قرار است تا همراه‌شان باشم، فضای غسالخانه کوچک است و  مواد ضدعفونی شده، یک فضای خفه‌کننده‌ای را ایجاد کرده است.

خانم زینی از من می‌‌خواهد تا حرف نزنم و خدایی ناکرده ویروسی وارد بدنم نشود؛ من هم سعی می‌کنم تا کمک‌شان کنم ولی این غسل برای منی که بارها به غسالخانه رفته و کمک به غساله‌ها کردم فرق می‌کند، این غسل برای من ترس دارد، فکرهای زیادی به ذهنم خطور می‌کند! اگر مبتلا شوم؟ چقدر جان انسان عزیز است؟ اگر من ناقل باشم و جامعه اطراف خود را آلوده کنم مقصر هستم، ولی در مقابل به خودم روحیه می‌دهم و می‌گویم با این لباس و تجهیزات و مواد ضدعفونی امکان ندارد مبتلا شوم!

به چهره‌ تک تک جنازه‌ها نگاه می‌کنم، خانم مُسنی که کسی برای تحویل جنازه‌اش نیامده، راننده حمل متوفی با اجازه پزشک قانونی به تنهایی او را در کاور گذاشته و به غسالخانه آورده است‌. حتی کسی هم نیست که ۱۰۰ متر آن طرف‌تر برایش گریه کند، اما من ناخودآگاه برای غربت او اشک ریختم و زیر لب برایش فاتحه خواندم.

عرق از چهره خانم اسدالهی، زینی و دیگر همکاراشان جاری شده و لحظه به لحظه به غلظت مواد ضدعفونی که در محیط پخش است، افزوده می‌شود.

جنازه را چپ و راست می کنند و آخرین حمام‌ دنیوی‌اش را انجام می‌دهند تا با پاکی راهی خانه ابدیت شود.

«غسل می‌دهم میت حاضر را، با آب خالص،‌ مافی‌الذمه، سر و گردن، سمت راست، سمت چپ، قربت الی‌الله» ، این را خانم زینی زیر گوش مرده زمزمه‌ می‌کند.

در را باز کرده و ۳ دقیقه نفسی تازه می‌کنیم و یک آقایی با دستگاه در دست کل لباس و روپوش و چکمه‌هایمان را ضدعفونی می‌کند و سپس داخل غسالخانه می‌رود تا دوباره آنجا را گندزدایی کند.

موهای حنا شده حاجیه خانم روی سنگ مرمر

جنازه دیگری را روی سنگ مرمر آبی رنگ می‌گذراند، اجازه گرفته و زیپ‌اش را باز می‌کنم، مادری با موهای حنایی جلوی چشم‌هایم ظاهر می‌شود که در خواب عمیقی فرو رفته است؛ گویی آبی اگر بر صورتش بریزیم، از خواب بیدار خواهد شد.

از بالای درب خلعتی که خانواده آن مرحوم داده بودند، را می‌دهند خلعتی که حاجیه خانم از مکه برای خود خریده بود!

موهای حنایی‌اش در دو طرف بافته شده و خانم اسدالهی آنها را با حوصله باز می‌کند و قربان صدقه‌اش می‌رود؛ من هم تعجب کرده‌ام که چرا اینقدر او مهربان است!  نمی‌دانم چرا حس می‌کردم که آن خانم در خواب است ولی وقتی آب سرد را روی جسم بی‌روح‌اش ریختند، بیشتر سردی بازوانش را حس کردم.

با خانم زینی چشم تو چشم می‌شوم و با چشم‌هایش به من اشاره می‌کند که اگر نفس کم آوردی، می‌توانی بیرون بروی؛ با سر می‌گویم که نه، حالم خوب است؛ دوست دارم تا لحظه به لحظه‌اش را در ذهنم ثبت کنم.

۵ جنازه مبتلا به کرونا با عزت و احترام شسته شد و طبق نظارت روحانیون تحویل گرفته و به سمت خانه ابدی ارسال می‌شوند.

خانم‌های غساله خسته و کوفته به سمت اتاق خود حرکت می‌کنند تا لباس‌های خود را درآورده و دوشی بگیرند.

خانم اسدالهی می‌گوید: ما همیشه اینجا هستیم و کار خود را رها نکرده و نخواهیم کرد زیرا شاید برخی از حرف‌های مردم اذیت‌کننده بوده و دل‌مان را شکسته ولی این مرده‌ها چه گناهی کرده‌اند که تاوان ندانم کاری آنها را بدهند.

خانم زینی هم همچنان آن لبخند بر روی لب‌هایش است و با کاغذدستمالی صورت عرق‌ کرده‌اش را پاک می‌کند و می‌گوید: بعد از شیوع کرونا نام پزشک‌ها و پرستارها بیشتر شنیده می‌شد و البته حق هم داشتند زیرا زحمات زیادی می‌کشند ولی در این چرخه، ما هم هستیم که کسی با ما کاری ندارد و اصلا نامی از ما بر زبان نمی‌آورند و حتی زخم زبان هم می‌زنند ولی به خدا، تحمل این لباس‌ها و شستن فوت‌شده‌هایی که ویروسی در بدن دارند، کار هر کسی نیست و حتی خانواده‌های آنها هم جرات ندارند تا به جنازه عزیز از دست رفته‌شان نزدیک شوند.

او ادامه می‌دهد: کاش یک سطری از تاریخ به جهاد خانم‌های غساله هم اشاره شود و بنویسند که زنانی بودند که کار سختی را در این جنگ برعهده گرفتند و بیمارانی را پاک می‌کردند که مدت‌ها با ویروسی جنگیدند و غسال‌ها تلاش کردند تا با شستن آنها و مهربانی با جسم خسته‌شان، آنها را به خانه ابدیت راهی کنند.

خانم احمدی هم حرف‌های همکارانش را تکمیل می‌کند. او از نبود همراه برخی میت‌ها[که جگرشان را می‌سوزاند]، از اینکه روی ماه‌‌شان را آرام می‌شو‌ید و حواسش هست که بندهای خلعت را خیلی محکم نبندد برایم می‌گوید.

اگر دوست داری، کارَت به ما نخورد، در خانه بمان

در گروهی اَددم می‌کند که نامش گروه غساله‌های کرونایی است و شعارشان، "اگر می‌خواهی کارت به ما نیافتد، در خانه بمان" است.

روایت گردان سوم: دفن غریبانه و اشک گورکن‌ها

باید غسالخانه را ترک کرده و هر چه سریع‌تر به محل دفن آن ۵ میت غسل داده شده می‌رفتم، حاج آقا صادقیان، سرپرست روحانیون مستقر هم در حال عزیمت به این بلوک است.

آمبولانس‌ها پشت سر هم ایستاده و آماده تحویل جنازه‌هایی هستند که قرار است غریبانه دفن شوند، ۵۰ متر  آن طرف‌تر هم برخی از اقوام ایستاده و به سمت محل دفن نگاه می‌کنند.

کنار قبرشان رفته و به اطرافیان ۵۰ متر دورتر نگاه می‌کنم، می‌توانستم  گوشه چشم‌های خیس شده و نفس‌های خس‌‌خس شده آنها را ببینم و بشنوم. صلوات از لبم بند نمی‌آید.

چند قبرکَن با لباس‌های گان‌ سفید در حال کَندن قبر هستند؛ آمبولانس به کنارِ  بلوک می‌رسد، قبرکن ها برای تحویل و حمل آن می‌روند، یکی از آنها که قد بلندی هم دارد به داخل قبر می‌رود ولی عمق قبر بیش از قد اوست.

حاج آقا صادقیان به اتفاق همکاران و قبرکن‌ها نماز میت را اقامه می‌کنند؛ نماز غریب خاک‌سپاری جانسوزی است.

جنازه بعدی را می‌آورند، کسی حتی چند فرسخی میت هم نیست، او تنها به خانه ابدیت راهی می‌شود ولی روحانیون و قبرکن‌ها نمی‌گذارند که بیش از این حس غریبی کند.

آهک را روی قبر می ریزند و جنازه را روی پارچه سفیدی قرار داده و سپس به آرامی داخل قبر می‌گذراند.

یکی از قبرکن‌ها بیرون می‌آید و دنبال پارچه تمیزی است تا عرق روی صورتش را پاک کند.

نزدیک‌تر رفته و خدا قوت می‌گویم، با لبخندی می‌گوید: اجازه بده تا ماسکم را دربیاورم و یک عکس هم از من بگیر تا رد ماسک و عینک صورت من که از صبح زده‌ام را نشان دهد.

عکس‌اش را گرفته و می‌گویم، کارتان خیلی سخت است، هم تحمل این لباس‌ها و هم کندن قبور عمیق و هم نگرانی از بابت ابتلا شدن، که پاسخ می‌دهد: از قدیم گفته‌اند که میت روی زمین نمی‌‌ماند و به اذن الله، هیچ کدام از این جنازه‌ها چه غریب و چه با قوم و خویش هم روی زمین نمی‌ماند.

《از من هم یک عکسی بگیرید》، این را دیگر قبرکنی می‌گوید که نامش احمد است و ۳۲ سال دارد.

برای فوت‌شدگان کرونایی گریه می‌کنم

او می گوید: برای آنهایی که کسی ندارد گریه می‌کنم، همانند این مادر که الان دفن‌اش کردیم.

آقا احمد در حالی که گرد و غبار لباس‌هایش را می‌تکاند تا به سمت قبر دیگری برای دفن میت برود، می‌گوید: به خانواده این فوت‌شدگان بگویید که حین کندن قبر برای صاحب قبر فاتحه می‌خوانیم و در همه نمازها هم شرکت می‌کنیم تا عزیزانشان احساس دلتنگی نکنند، سکوت کرده و نگاه می‌کنم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

کتایون حمیدی