این جانی بالفطره به زنش هم رحم نکرد / فرار از زندان و قتل وجیهه بخاطر یک تکه نان
حوادث رکنا: پدر «وجیهه مرد مادرش مجبور بود از دوشیزه 8 ساله خود نگاهداری کند زندگی دهقانی معاش این مادر و دختر را تامین نمیکرد مادر با دخترش بطهران آمدند و در خانه یکی از مردان پاک بخدمت پذیرفته شدند.
به گزارش رکنا، پاکی این مادر و دختر و نجابت ارباب آنها و خانواده اش موجب شد که در کمال آسایش و راحتی زندگی نمایند ـ وجیهه در این محیط آرام بتمام معنی تربیت شده و از هر جهت قابل تعریف و تمجید بود . وجیهه پانزده ساله شد و کم کم مادر و اربابش زمزمه شوهر برای او میکردند در این جریان رمضان یکی از جوانان دهی که وجیهه در آن
بدنیا آمده بود بتهران آمد و تصادفا با مادر وجیهه ملاقات کرد. مادر و جبهه از اینکه پس از مدتی یکی از اهل ده را دید خوشحال شد و او را بمنزل اربابش برد و یک روز از او پذیرائی کرد در این پذیرایی رمضان و جبهه را هم دید و عشق او را در دل گرفت. از آنجائیکه تشریفات خواستگاری بین دهقانان دارای هیچگونه تکلف نیست و معمولا خواستگاری بدون خجلت انجام میگیرد رمضان بلاغا مله و جیهه را از مادرش خواستگاری کرد.
مادر وجیهه که همیشه میل داشت دختر خود را بدهقان شوهر بدهد تا شاید باین وسیله مجدداً زندگی دهقانی نصیب او شده و از هوای آزاد و روحیه پاک محیط ده چند صباحی استفاده کند ، خواستگاری او
را قبول نمود .
چند روز بعد در خانه ارباب وجیهه جشن مفصلی بر پا بود ارباب جشن
و خانواده اش شادی و سرور فوق العاده ای داشتند مثل این بود که عروسی یگانه فرزندشان را برپا میکنند
این جشن جشن ازدواج و جیهه با رمضان بود - پس از گذشتن شب زفاف روز بعد رمضان و جیهه را بده برد شش ماه از این ازدواج گذشت رمضان برای انجام امور خود بتهران آمده و دیگر مراجعت نکرد. بعد از چند ماه وجیهه طفلی آورد و ناچار بود زندگی خود را از طریق مزدوری و کار و در موقعی که کار نبود بوسیله گرفتن یک لقمه نان از مادر شوهرش اداره نماید .
مادر و جبهه که از پیدا نبودن دامادش مطلع گردید در صدد تحقیق بر آمد و بالاخره او را در زندان یافت و معلوم شد بجرم سرقت بسه سال حبس محکوم گردیده است .
از این خبر وضعیت مادر بیچاره معلوم است و محتاج بتوضیح نیست. فکر اینکه داماد او دزد است او را فوق العاده آزار میکرد از طرفی گفته های دامادش باینکه تقصیری ندارد و دستگاه دادگستری باشتباه او را محکوم نموده است حس رقت را در او تحریک کرده و پیش خود میگفت در این شهر پر آشوب که همیشه توجهی به بیچارگان و مظلومین نمیشود بعید نیست که بی جهة دامادش را محکوم نموده باشند در صورتیکه حقیقه بی گناه بوده است.
بالاخره این حس بر او غلبه کرد و هفته ای چند بار از حقوق خود غذا و میوه و سیگار تهیه میکرد و برای دامادش بزندان می برد و او را دلداری میداد و این عمل موجب شد که نتواند کمکی بدختر خود نماید، او و طفلش را بخدا سپرده بود.
وقایع شهریور ۲۰ پیش آمد رمضان از زندان فرار کرد و مستقیماً
بده رفت و وارد خانه خود شد و سربار وجیهه بیچاره گردید. کم کم هیولای سرمای زمستان پدیدار و دیگر کارهای رعیتی تعطیل میگردید و وجیهه نمی توانست از طریق کار پولی بدست آورد و شوهر قلدر خود را غذادهدروز ۲۰/۱۱/۲۰ که نزدیک بود و جیهه وطفلش از گرسنگی بمیرند و جبهه بخانه مادر شوهرش رفت و از آنها مقداری نان قرض خواست مادر شوهر بجای تقاضای کوچک او گفت :
ما نان نداریم بروید فکر خودتان را بکنید اینکه کار نمیشود این حرف بوجیهه فوق العاده اثر کردبخانه بازگشت و جواب مادر شوهر را بشوهرش گفت و با کمال خجلت و التماس از او خواست که بیش از این رنج و مذلت را برای او نخواهد یا بکار مشغول شود و جان او وطفلش را از خطر نجات دهد و یا او را به تهران نزد مادرش ببرد. رمضان پیشنهاد دوم را پذیرفت و با تفاق برای رفتن به تهران ازده خارج شدند .
پیر مردان ده که اغلب درب قهوه خانه . هستند رفتن ایندو جمع نفر را از آبادی دیدند و با خود میگفتند ایندختر چه بخت بدی داشت که دچار این جوان بی عاطفه شد و هر یک نجابت و اصالت و جیهه را میستودند
عباد برادر وجیهه نیز از این خبر مطلع شد. همان روز مطلع شد که رمضان بده مراجعت کرده است و در خانه خود میباشد و تصور کرد از رفتن بتهران منصرف شده است با مقداری نان بمنزل او رفت خواهرش را ندید از رمضان سؤال کرد گفت او را با مکاری روانه کردم وقتی عباد روسری و جیهه را در دست رمضان دید مشکوک شد و فوراً بطرف صحرا رفت پس از مدتی گردش جسد خواهرش را یافت و فوراً بمقام صالحه شکایت کرد.
روز ۲۰/۱۱/۲۵ جسد مورد معاینة پزشک بهداری قرار گرفت و از آثار ضربات متعددی که در سمت راست سینه و سمت راست پای راست او بود و آثار فرو رفتگی در گردن و جیهه معلوم شد، که زن بیچاره بوسیله ضربات مذکوره از پا در آمده و در حالت بیهوشی با روسری خودش او را خفه کرده اند .
رمضان که فوراً دستگیر شده بود، در جواب بازپرس باین که میگویند تو وجیهه زنت را کشته تفصیل آنرا بگو جواب داد : « بله من کشته ام، کشته شده بجهنم آدم بایست کشته شود.»
تعجب در این است که در کمال وقاحت علت کشتن را همان اظهار
وجیهه معرفی و گواهی گواهان را نیز تصدیق کرد.
این مرد خونخوار که با سابقه محکومیتش بسرقت ، میتوان او را در ردیف جانیان بالفطره نامید، بدادگاه جنائی جلب شد دادگاه نامبرده با تصدیق باعتراف قاتل بقتل از جهت اینکه این عمل را در موقعی انجام داده که از حیث نداشتن نان و آذوقه در مضیقه بوده او را مستحق تخفیف دانسته و بپانزده سال زندانی با کار محکوم نموده است.
از کتاب حق و ناحق
به قلم وکیل مدافع
علی اکبر . طه
ارسال نظر