زندگی سخت زنی که از کودکی قربانی تصمیمات دیگران شد
رکنا: با آن که مدتی به عنوان بیمار دوقطبی در بیمارستان روانپزشکی بستری شده ام اما اکنون از تهدیدهای همسرم وحشت دارم و می ترسم مرا خفه کند؛ به همین خاطر قصد دارم از او طلاق بگیرم و دوقلوهایم را نیز به بهزیستی بسپارم ...
به گزارش رکنا، زن 35 ساله که مدعی بود به خاطر کتک کاری های شوهرش امنیت جانی ندارد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 9 ساله بودم که مادرم به دلیل ابتلا به سرطان از دنیا رفت و پدرم مرا به خواهرم سپرد که با یک جوان افغانستانی ازدواج کرده بود چرا که پدرم توان نگهداری از مرا نداشت. چهار سال بعد آن ها نیز مرا به عقد یک تبعه خارجی درآوردند و به این ترتیب اولین فرزندم را یک سال بعد به دنیا آوردم. اما هیچ گاه راضی به این ازدواج نبودم؛ چرا که به خاطر بدرفتاری های پدرم و اعتیادش، بعد از به دنیا آمدن دومین فرزندم دچار افسردگی بعد از زایمان شدم و مدتی را در بیمارستان روانپزشکی مشهد بستری بودم .
خلاصه 19 سال این شرایط را تحمل کردم و بعد از آن از شوهرم طلاق گرفتم.
هر 2 فرزندم نیز به منزل مادرشوهرم رفتند. او که 12 سال از من بزرگتر بود همواره به چشم یک کودک به من می نگریست و ادعا می کرد من تو را از کودکی بزرگ کرده ام! خلاصه بعد از طلاق چند سال به طور مجردی زندگی کردم و با حقوق بازنشستگی پدرم روزگار می گذراندم چرا که او نیز در همان روزها از دنیا رفت و حقوق تامین اجتماعی او به من رسید. در همین شرایط به پیشنهاد خاله ام با پسرش ازدواج کردم. هوشنگ جوانی مجرد بود که از یک سال قبل در زندان به سر می برد ولی پدرش رضایت شاکیان را گرفت و او آزاد شد؛ اما پسر خاله ام نیز جوان خشن و پرخاشگری بود که همه اعضای بدنش خودزنی است با وجود این، من در حالی دوقلوهایم را باردار شدم که او همه درآمدش را صرف خرید شیشه،متادون و حشیش می کرد. با آن که فقط یک سال از ازدواجمان می گذرد ولی هفته ای چندبار مرا کتک می زند .
وقتی به خانه بازمی گردد چشمانش کاسه خون است و من با آن که خودم بیماری دوقطبی دارم بازهم از او می ترسم. یک روز آن قدر مرا کتک زد که آخر به بیمارستان روانپزشکی پناه بردم و با دیوانه بازی کاری کردم تا مرا بستری کنند. آن ها هم که احتمال خودکشی میدادند برای مدتی مرا در مرکز روانپزشکی تحت درمان قراردادند. اکنون نیز شوهرم آن قدر مرا تهدید می کند که امنیت جانی ندارم و می خواهم 2 پسر نوزادم را به بهزیستی بسپارم تا حداقل سرنوشت تلخی نداشته باشند. خودم نیز طلاق می گیرم و دوباره با حقوق بازنشستگی پدرم روزگار می گذرانم اما ای کاش ...
با دستور ویژه سرگرد احمد آبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی)تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای بررسی ادعاهای این زن جوان و اقدامات مشاوره ای و روانشناختی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ارسال نظر