رونق دستفروشی در خلوت مغازه ها
رکنا: اسفند بوی عید دارد. جنب و جوش ها در روزهای پایانی سال چهره شهر را تغییر می دهد و با ذوق نو شدن، مراکز خرید رونق می گیرند. اما امسال که مشکلات اقتصادی بیشتر است، مغازه ها خلوت تر و اطراف دستفروشان شلوغ تر است.
به گزارش رکنا، کیسه های خرید در دست عابران ملاکی برای رونق بازار است و تعداد افرادی که پرسه زنان بازار را شلوغ می کنند، به نظر بیشتر می آید هرچند افرادی که قصد خرید دارند هم کم نیستند. پیاده رو ها شلوغ است اما نگاه بیشتر عابران به سمت دستفروشان است و بازار آنها بیش از مغازه داران رونق دارد.
دستفروشی جزو مشاغل کاذب محسوب می شود اما عده ای در شرایط نامساعد اقتصادی مجبور هستند برای گذران زندگی از کف خیابان با فروش اجناس محدود، رزق حلال به دست آورند.
برای گروهی از دستفروشان این شغل دائمی و برای عده ای فصلی و کوتاه مدت است اما هر چه باشد می تواند مرهم موقتی برای گذران زندگی شود.
میدان ولیعصر یکی از مراکز خرید است که در روزهای پایانی سال رونق بیشتری می گیرد. چند سالی است که دستفروشان از میدان ولیعصر تا چهارراه زرتشت بساط می کنند. هرچند در روزهای دیگر سال هم دستفروشان در این محدوده هستند اما اکنون تعداد آنان زیادتر است و البته امسال نسبت به سال های دیگر هم بیشتر شده اند.
همه چیز می فروشند. از لباس زنانه و مردانه تا اسباب بازی، ملحفه و رومیزی، کیف و کفش، ظروف آشپزخانه و وسایل تزئینی. عده ای بساط گسترده ای دارند، عده ای دیگر بساط های کوچک. برخی ترجیح می دهند اجناس را روی دوش خود در ساک های دستی حمل کنند و در میان مردم راه بروند. برخی دیگر صندوق عقب ماشین خود را مغازه کرده اند.
فردی با یک گاز پیک نیک و قابلمه بزرگ سوپ جو نشسته است و داد می زند که اگر از خرید خسته شده اید یک پیاله سوپ داغ بخرید که فقط سه هزار تومان است.
هفته ای 150 هزار تومان برای بساط در ولیعصر
امیر، جوانی است که همراه با دوست خود، عروسک و زیورآلات می فروشد. می گوید: از اواخر بهمن اینجا بساط کرده ایم. اول درآمد زیادی نداشتیم اما هر چه به شب عید نزدیک می شویم، فروش بهتر می شود.
او می گوید: برای بساط کردن، هفته ای 150 هزار تومان می دهیم. این هزینه فقط برای ایستادن ما در اینجا است.
علی در پاسخ به اینکه معیار تعیین قیمت چیست، می گوید: ملاک مشخصی ندارد و این پولی است که ما به کارکنان شهرداری می دهیم تا بساطمان را جمع نکنند.
از او می پرسم، آیا این افراد سمت مشخصی دارند یا با لباس فرم می آیند، می گوید: نه؛ لباس شخصی هستند و همه دستفروشان آنها را می شناسند. یک نفر از دستفروش ها به نمایندگی از بقیه می آید و پول ها را جمع می کند و به آنها می دهد.
اگر پول ندهید چه می شود، پاسخ می دهد: بساطمان را می گیرند و می برند.
او با اصرار می گوید: اینها را از قول من نگویید من بابت پولی که می دهم، راضی هستم چون می خواهم کاسبی کنم. شب عید است و بیکار شدم؛ قبلا در یک تولیدی لباس خیاطی می کردم و الان هم که کار نیست، مجبورم دستفروشی کنم.
کسبه ناراضی از دستفروشان
مسعود مغازه داری که روبروی مغازه خود بساط کرده است، لباس مردانه می فروشد. می گوید: نگاه مردم سمت دستفروش ها است و برای اینکه دستفروشان جلوی مغازه ام بساط نکنند، رخت آویزهای لباس را از مغازه بیرون آورده ام.
او می افزاید: دستفروش ها چهره خیابان را زشت می کنند، آنها دید مغازه ها را کور کرده اند و توجه مردم را به خود جلب می کنند و کسبه هم از این وضعیت ناراضی هستند اما کسی حریف آنها نمی شود. چون اجناس آنها ارزان تر است، مردم هم استقبال می کنند.
مریم، سرپرست خانوار سه نفره خود است. او میوه خشک می فروشد. می گوید: دو فرزند دارم. آبرودار هستم و برای اینکه دستم جلوی کسی دراز نشود در خانه میوه خشک می کنم و می فروشم.
او می گوید: مشتری های ثابت دارم و کسانی که از من خرید می کنند، مشتری دائم می شوند چون هم جنس خوب دست مردم می دهم و هم قیمت مناسب است.
مریم می گوید: معمولا بعد از ظهرها که شلوغ تر است می آیم و تا ساعت 9 شب هم اینجا هستم و بعد با مترو به خانه بر می گردم.
عید برای بچه ها است
غلام مرد میانسالی است که گلدان های کوچک می فروشد؛ می گوید: شغلم دستفروشی است. چند سال است که حوالی میدان ولیعصر بساط دارم اما امسال وضعیت بازار با وجود این همه شلوغی خیلی خراب است.
وی می افزاید: عید برای بچه ها است که چیزی از هزینه ها و اوضاع اقتصادی نمی فهمند اما برای من که دغدغه بیماری سرطان همسرم، بچه های دانشجو و اجاره خانه دارم، عید نمی شود.
شاهین جوان دیگری است که ظروف فیروزه ای سفره هفت سین می فروشد. او از ایلام آمده است و از فروش خود راضی است.
شاهین می گوید: دانشجوی حسابداری هستم؛ سه سال است که از اواخر بهمن برای کار به تهران می آیم. روزها دستفروشی می کنم و شب ها فقط برای خوابیدن به خانه یکی از اقوام در شهریار می روم. این یک ماه آخر سال کاسبی در تهران خوب است و می توانم خرج دانشگاه و عید را دربیاورم.
زیر و رو کردن اجناس بدون خرید
مهرداد، کلاس چهارم ابتدایی است و بعد از ظهرها برای کمک به پدرش با مترو از محله خانی آباد می آید. پدرش کیف زنانه می فروشد. مهرداد می گوید: هر روزی که بیایم آخر شب پدرم 10 هزار تومان به من می دهد.
پدر مهرداد با لبخند می گوید: پسرم باید مرد شود او می خواهد بعدا خرج خانواده بدهد. باید کاسبی را یاد بگیرد و بتواند با مردم ارتباط برقرار کند.
او از بازار کساد شب عید می گوید و می افزاید: امسال مشتری نسبت به سال قبل کمتر شده چون مردم با این گرانی ها نمی توانند خرید کنند. خیلی ها می آیند و بعد از کلی زیر و رو کردن اجناس بدون اینکه خرید کنند، می روند.
می خواهم جنس هایم را به پول تبدیل کنم
مرتضی و همسرش بساط روسری و شال دارند. خانم های زیادی جلوی بساطش حلقه زده اند. شال ها را روی دستش ریخته و با صدایی رسا می گوید: حراج شد، حراج.
او می گوید: قیمت شال ها از 25 هزار تومان تا 45 هزار تومان است. اگر همین ها را بخواهید از مغازه تهیه کنید، دو برابر است. دو روز دیگر چک دارم و فقط می خواهم اجناسم را به پول تبدیل کنم.
نرگس زن میانسالی است که عروسک های بافتنی می فروشد. او می گوید خودش و دخترش این عروسک ها را درست می کنند. همسرش فوت کرده و مستمری که می گیرد، کفاف هزینه های زندگی اش را نمی دهد.
جوانی که سرش بسیار شلوغ است، برچسب محافظ گوشی موبایل نصب می کند. قیمت آن 10 هزار تومان است که در مقایسه با مغازه ها هزینه ناچیزی است. مشتریان زیادی دورش حلقه ای زده اند. فرصت جواب دادن ندارد و با دقت و مهارت خاصی برچسب ها را تعویض می کند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر