آلبرت بغزیان، استادیار اقتصاد دانشگاه تهران بررسی کرد
بازیگران کاهش رشد
رکنا: آلبرت بغزیان کاهش رشد اقتصادی در کشور را به رشد تصاعدی و جهش نرخ ارز مرتبط میداند و معتقد است در سالهایی که با جهش نرخ ارز مواجه شدهایم به تبع آن رکود و کاهش رشد اقتصادی سراغ مان آمده است.
او از جمله اقتصاددانهایی است که از ثبات نرخ ارز در جهت حفظ ارزش پولی ملی دفاع میکند و تأثیر تضعیف ارزش پولی ملی در رشد صادرات را صرفاً یک مصرع از بیت میداند و بر این باور است تحلیلگرانی که از رهاسازی نرخ ارز دفاع میکنند فقط به یک مصرع اتکا دارند اما به مصرع دیگری که معنای بیت را تکمیل میکند توجه ندارند. گفتوگوی «ایران» با استادیار اقتصاد دانشگاه تهران درباره چرایی کاهش رشد اقتصادی کشور است.
اقتصاد ایران در وضعیت رکود و کاهش رشد اقتصادی قرار گرفته است. تحلیل شما در این باره چیست؟
اول از همه این نکته را یادآوری کنم که آنچه در این باره بیان میکنم بحثی دلسوزانه است و نیت ما این نیست که جریانی یا دولتی را بکوبیم بلکه آنچه گفته میشود نوعی همفکری برای عبور از تنگناهایی است که دچارش شدهایم. وقتی ما به کارنامه یک دولت نگاه میکنیم سه ماده امتحانی وجود دارد که عملکرد آن دولت را نشان میدهد. اولی رشد اقتصادی است، دوم ثبات قیمتها و سوم وضعیت اشتغال. در واقع تمام تلاش یک ساله و چهار ساله دولتها و هدف از برنامه و بودجه به خاطر این است که این سه شاخص در وضعیت مطلوبی قرار گیرد چون جهت سیاستگذاری و تصمیمات را نشان میدهد. فلسفه حضور نهادهای مختلف دست اندرکار در دولت که در این باره سیاستگذاری و فعالیت میکنند به خاطر آن است که رکود در اقتصاد کشور عمیقتر نشود یا قیمتها سیر صعودی نداشته باشد و اشتغال در وضعیت مطلوبی قرار گیرد. اگرچه ممکن است گفته شود مواردی مثل تحریمها، قیمت نفت یا مسائل جهانی خارج از کنترل دولت است و تأثیر این متغیرها بر اقتصاد کشور اجتناب ناپذیر اما دولت باید برنامههای خود را به گونهای طراحی و اجرا کند که قدرت مانور در دست اندازهای جهانی را داشته باشد و سکان اقتصاد را به مسیر و جهت درست و اصلی آن برگرداند بنابراین قابل قبول نیست که دولتی بگوید من همه راه حلها را در یک سبد که آن هم متغیرهای خارجی است چیده ام.
پس اگر ما به جدّ دنبال این هستیم که چرا رشد اقتصادی در کشور پائین است اولین کاری که باید انجام دهیم این است که اقتصاد کشور به مثابه یک بیمار به آزمایشگاهی ببریم که دادههای درستی به ما میدهد. شما وقتی بیمار میشوید پزشک شما را به یک آزمایشگاه حرفهای ارجاع میدهد چون به اعداد قابل اطمینانی نیاز دارد و میداند که درستی اعداد در سرنوشت بیمار مؤثر خواهد بود و چه بسا اعداد و دادههای غلط با جان بیمار بازی کند. این اتفاق در بررسی چالشهای اقتصاد کشور هم روی میدهد. ما نیاز داریم به اعداد و دادههای صحیح درباره نرخ تورم، بیکاری و رشد اقتصادی دسترسی داشته باشیم. تأثیر ثانوی این اعداد بر روی تحلیلها و بررسیها بسیار کلیدی است و اگر اعداد گمراه کننده باشد جهتگیری تجویزها نیز کاملاً اشتباه خواهد بود. من به عنوان تحلیلگر یعنی کسی که با اعداد اقتصادی سر و کار دارد احساس میکنم ما درباره این اعداد دقت لازم را به خرج ندادهایم و اگرچه شاید تعمدی در این باره نباشد اما در نهایت اعداد با مشاهدات عینی ما از کف جامعه تطبیق لازم را برقرار نمیکند. مثلاً ممکن است نرخی برای تورم یا بیکاری اعلام شود در حالی که شما سرتان را میچرخانید و با ریزش وسیع کالاها در سبد خرید مواجه میشوید یا افراد بسیار زیادی را میبینید که از بیکاری مینالند در حالی که نرخ بیکاری آن افراد را نشان نمیدهد. در این صورت دچار تضاد نخواهید شد؟ یا آنچه میبینید قابل استناد نیست یا آنچه در اعداد منعکس میشود نمیتواند وضعیت رکود، اشتغال و رشد اقتصادی را نشان دهد. به عبارت دیگر نمیتوان وضعیت رکود و کاهش بیکاری را یک جا داشت، این دو با هم نمیخواند.
البته فرض ما این است که ما وضعیت رکود یا رشد اقتصادی پائین را پذیرفتهایم.
مهم این است که برنامه ریزان و متولیان امور بپذیرند و با ارقام بازی نشود. چند سال پیش در جلسهای که با یکی از دست اندرکاران اقتصادی کشور داشتیم وقتی درباره صحت ارقام تشکیکهایی میکردیم آن مسئول گفت ارقام درست میگویند و حس شما غلط است. شما از من میپرسید چه کنیم از وضعیت رکود و عدم رشد اقتصادی عبور کنیم و پاسخ من این است که اول از همه به دادههای واقعی و درست احترام بگذاریم حتی اگر آن دادهها با میل درونی ما هماهنگ نباشد. شما در یک فضای بسته و گرم قرار گرفته اید اما اصرار دارید هوا خنک است این اصرار شما برای نمایش خنک بودن باعث میشود که وضعیت را تغییر ندهید اما اگر کسی نخواهد که این نمایش را ترتیب دهد و وانمود کند که هوا خنک است اقبال بیشتری دارد که وضعیت را تغییر دهد.
به عنوان یک تحلیلگر اقتصادی مهمترین عاملی که اقتصاد کشور را در وضعیت کاهش رشد قرار میدهد چیست؟
به نظر میرسد نرخ ارز عامل تعیین کنندهای در این باره است. ما به سادگی از کنار این اتفاق میگذریم که چرا نرخ ارز ناگهان از 4 هزار تومان به 5، 10 و 18 هزار تومان میرسد. آیا میشود نرخ ارز بدون دلیل رشد کند؟ پرسش این است که آیا تحریمهای امریکا و نقض برجام به رشد قیمت ارز کمک کرد یا نه سیاستهای داخلی در این باره تعیین کننده بود. گروهی در این باره معتقدند که نرخ ارز بر اساس نرخ تورم باید واقعی شود و بر این باور هستند که اگر نرخ ارز بالا برود ما از وضعیت رکود خارج میشویم.
چون بالا رفتن نرخ ارز به معنای افزایش و رشد صادرات خواهد بود؟
بله اما آیا واقعاً این اتفاق افتاد؟ آیا ما به رشد صادرات رسیدیم؟ هیچ وقت در این کشور نباید قیمت ارز رها شود.
چرا شما موافق افزایش نرخ ارز و تأثیر آن در رشد صادرات و به تبع آن خروج از رکود نیستید؟
وقتی نرخ ارز بالا میرود هزینه تولید هم به تناسب آن بالا خواهد رفت و وقتی تولید برای تولیدکننده صرف نکند همان شاغلانی هم که در تولید مشغول به کار هستند به جمع بیکاران اضافه میشوند.
اما برخی از اقتصاددانها بر این باور هستند که وقتی ارزش پول ملی کم شود جذابیت صادراتی به وجود میآید و این ارزها به اقتصاد کشور تزریق شده و انگیزه تولیدکنندهها را بالاتر میبرد.
مشکل ما این است که ما فقط مصرع اول این بیت را خواندهایم اما به مصراع دوم توجهی نشان نمیدهیم. در تجارت خارجی و صادرات اگر پول ملی تان را ضعیف کنید - مثلاً قیمت ارز از 4 هزار تومان برسد به 10 هزار تومان - درست است که صادرکننده پول ملی بیشتری به دست میآورد اما مصرع دوم این است که این صادرات از کجا تأمین میشود؟ تولید داخلی چطور صادرات را تأمین کند وقتی تورم روز به روز افزایش یافته و قیمت مواد اولیه بالاتر برود. ما به این موضوعات توجه نمیکنیم که قرار نیست یک بار صادرات کنیم بلکه صادرات یک روند پیوسته است و وقتی قیمت ارز بالا میرود تأثیر این افزایش بر روی قیمت تمام شده کالاها اجتناب ناپذیر خواهد بود وانگهی به این موضوع توجه کنیم که صادرات در فرهنگ هر کشوری یعنی مازاد مصرف نه این که پسته و میوه را از سبد خرید مردم بگیرید و صادر کنید. این که به خاطر تضعیف ارزش پول ملی قیمتها در داخل کشور چنان بالا برود که کالاها از سبد خرید مردم خارج شوند و شما همان کالاها را صادر کنید معنای این کار در ادبیات اقتصادی سوداگری است نه صادرات، شما نمونهای را بیاورید که کشوری با تضعیف ارزش پول ملی تورم ایجاد کند به این امید که این سیاست در نهایت به نفع صادرات باشد. تازه آن صادرکننده هم رک و علنی بگوید اگر این ارز به فلان قیمت را از ما نخرید ما ارز را به کشور برنمی گردانیم.
توجه کنیم که صادرات نباید اصل و هدف باشد چون در این صورت روز به روز قدرت خرید مردم با افزایش نرخ ارز کم خواهد شد و چرا کشور به رکود و عدم رشد اقتصادی نرسد وقتی ما قدرت خرید را از مردم بگیریم و با گرانتر کردن تولید، بنگاهها را به ورشکستگی و رکود بکشانیم.
در سالهایی رشد اقتصادی دورقمی را هم تجربه میکنیم اما موضوع این است که این رشد دوام ندارد و اگر دهههای اخیر را نگاه کنیم میبینیم که نوسان در رشد اقتصادی بالاست. ریشه این نوسانها کجاست؟
تجربه من نشان میدهد دورانی که ما نرخ ارزمان ثبات داشته و کنترل شده دورانی بود که از رشد خوب اقتصادی برخوردار بودهایم. اما هر وقت که نرخ ارز ما دچار جهشهای عجیبی شد و از هزار به 4 هزار یا از 4 هزار به 10 هزار رسیدهایم دچار نوعی گیجی در اقتصاد کشور شدهایم. گرچه بعدها سر و صداها خوابیده و مردم عادت کردهاند اما در نهایت این گیجی به تلاطم و بیثباتی بازارها منجر شده است، همچنان که در ماههای اخیر شاهد بودیم سوداگری بر بازارها چیره شد و به خاطر جذابیتی که افزایش نرخ ارز و سکه پیش آورد سرمایهها به سمت سکه و ارز رفت و حتی وضعیت بورس را هم متلاطم کرد. خب این افزایش نرخ ارز چه علامتهایی را میدهد آیا علامت افزایش نرخ ارز به سمت تولید است یا نه وضعیتی است که هر بار در کشور ما نرخ ارز صعود جهشی داشته همین داستان تکرار شده است و ما در واقع هر بار از یک سوراخ گزیده شدهایم به خاطر همین است که نرخ ارز را یک عامل مؤثر در وضعیت رکود و عدم رشد اقتصادی میبینم. شما در دورههای مختلف افزایش نرخ ارز نگاه کنید میبینید سناریوی واحدی وجود دارد. این که پس اندازها به سمت بازارهای سوداگری کشیده میشود، بازارهای موازی تشکیل و بانکها خواستار افزایش نرخ سود میشوند تا بتوانند سپردهها را نگه دارند.
به غیر از نرخ ارز چه عامل دیگری را درباره محقق نشدن رشد اقتصادی مؤثر میدانید؟
متأسفانه این سالها سرمایهداری ما به سمت سرمایهداری تجاری رفته است و نه تولید. پیشتر این روحیه در میان ما حاکم بود که سرمایهها به سمت تولید برود و مجموعه اثرگذاران در حوزه تولید مشارکت میکردند اما امروز میبینید ما چه روحیه و گرایشی پیدا کردهایم. افراد منش و مشی تجاری دارند و میخواهند در بازار مسکن سرمایهگذاری کنند یا ارز یا سکه و اخیراً هم که میبینید با اشباع برخی از این بازارها افراد سرمایههای خود را به ارز تبدیل و از کشور خارج میکنند اما از آن سو متوجه باشیم که اقتصاد ما همچنان به درآمدهای نفتی وابستگی دارد بنابراین از تلاطمهای بازار نفت و بسیاری از حاشیههای یک اقتصاد نفتی رنج میبرد. عوامل زیادی در این باره نقش بازی میکنند، ما از حساب ذخیره ارزی مان هم درست استفاده نمیکنیم اما یک عامل مهم که چنین وضعیتهای مغشوشی را در اقتصاد کشور پدید میآورد این است که اصول حاکم بر سیاستهای کلان اقتصادی ما ملی و مبتنی بر مصالح و منافع ملی نیست و بیشتر در جهت تأمین منافع جناحی و گروهی پیش میرود.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
حسن فرامرزی
ارسال نظر