تلخ‌ترین دوری (داستان)

راستش مدتی پیش همسرم برای انجام کاری و به قول خودش ایجاد موقعیتی ما را ترک کرد و رفت.

چند بار با هم تماس داشتیم ولی نمی‌دانم چه شد که پس از چند هفته دیگر به تلفن‌های من هیچ پاسخی نداد.

هرچه پرس و جو کردم نتوانستم ردی از او پیدا کنم. هرچه تلاش کردم بلکه علت این رفتارش را از او بپرسم بی‌فایده بود. ناچار برای آنکه خود را از بلاتکلیفی خارج کنم به دادگاه رفته و تقاضای طلاق دادم.

زن با بغض گفت: شرایط مالی همسرم خوب بود. قرار بود خارج از کشور امکاناتی فراهم کند و مرا با خودش ببرد ولی بعد از آنکه حاضر نشد پاسخگوی تلفن‌های من باشد، فکر می‌کنم بهتر است من هم کمتر برای او ایجاد مزاحمت کنم و بهتر است راهم را از راه او جدا کنم. من زندگی‌ام را در کنار امیر با عشق و علاقه شروع کرده بودم، دوست ندارم احساس کند مزاحم او هستم حالا هم حکم طلاق و جدایی دادگاه برای اجرا اینجاست.

خطبه طلاق که خوانده شد، صورت زن جوان از اشک خیس شده بود. قدم‌هایش به سنگینی و سختی دور شدند.

6 ماه بعد

مردی جوان پای در دفتر گذاشت و با اصرار تقاضای یک آدرس از محل زندگی زنی جوان کرد که 6 ماه پیش با حکم طلاق به آن محل مراجعه کرده بود.

- من وکالت این پرونده را به عهده دارم. مدتی قبل موکل من در خارج از کشور دچار یک حادثه شده و پس از مدتی بیهوشی روی تخت بیمارستان جان می‌سپارد.

اکنون طبق درخواست او و وصیتنامه‌اش باید تمام ثروت و ارثی که از او بر جا مانده به همسرش تعلق گیرد. ولی بررسی‌های من برای یافتن سرنخی از ایشان به بن‌بست رسیده است و در نهایت تعجب متوجه شده‌ام که ایشان طلاق غیابی گرفته‌اند.

تاریخ مرگ و زمان بیماری و بستری شدن مرد با قبل از زمان طلاق مطابقت می‌کرد. لحظه‌ای که زن مدارک فوت همسر را در دست گرفت و پی به حقیقت برد، صدای گریه‌های تلخ او فضا را پر کرده بود.