ستاره های زندگی بر دوش پلیس جوانی که زود رفت / اهدای عضو این جوان به 3 بیمار زندگی دوباره بخشید + عکس

: انگار به این دنیا آمده بود تا سفیر صلح و دوستی باشد چرا که از هر بهانه‌ای استفاده می‌کرد تا کینه‌ها از بین بروند و کدورت‌ها به آشتی تبدیل شوند. او تک پسر خانواده بود و مانند هر فرزندی در سایه محبت پدر و مادرش قد کشید و بزرگ شد اما تقدیر برایش آن گونه که انتظار داشتیم رقم نخورد و در اوج جو.انی، زندگی را وداع گفت.
حادثه تلخ
بهزاد عبادی درباره روز تصادف و مرگ مغزی گروهبان جوان این گونه می‌گوید روز حادثه، محمد همراه با یکی از همکارانش که او هم گروهبان بود، به یک خودرو مشکوک شده و زمانی که متوجه شدند، راننده خودرو که پس از دقایقی سابقه دار بودن او برای محمد مشخص می‌شود، پلاک را با مقداری گل پوشانده است، تصمیم می‌گیرند برای تعقیب او اقدام کنند، اما مجرم سابقه دار متوجه ماجرا شده و پا به فرار می‌گذارد، همان موقع محمد برای دستگیری وارد عمل می‌شود ، اما هنگام عبور از خیابان دچار سانحه رانندگی می‌شود و در اثر اصابت خودرویی که ناغافل وارد ماجرا شده بود، بیهوش می‌شود. راننده محمد را به بیمارستان ناجا می‌رساند و سپس او را به بیمارستان دار آباد منتقل می‌کنند در بیمارستان برایش پرونده تشکیل می‌دهند و بدون لحظه‌ای درنگ و فوت وقت او را به اتاق جراحی می‌برند، همراه پدر و مادر و خواهران محمد، لحظات سختی را سپری کردیم، دست به دعا شده بودیم و نمی‌دانستیم قرار است چه اتفاقی بیفتد. هر ثانیه برایمان مانند سال‌ها می‌گذشت، مادر محمد ثانیه‌ای هم نمی‌توانست بدون صدا زدن نام پسرش آرام بگیرد. خاطراتی را که از محمد در ذهنش جولان می‌دادند بر زبان می‌آورد تا زمان بگذرد. یاد هر سال شهریور می‌افتاد که محمد تمام پس اندازش را به مادر نشان می‌داد و می‌گفت امسال هم می‌خواهم شما، پدر و خواهرانم را برای زیارت آقا امام رضا(ع) به مشهد ببرم. یا همین دو سه سال پیش که محمد با تمام پس اندازی که از تلاش و کار شبانه روزی به دست آورده بود، یک خودرو پراید دست و پا کرده بود فقط به عشق اینکه خانواده اش را به مشهد ببرد. هیچ کس نبود که از سفر کردن با محمد لذت نبرد چرا که آنقدر خوش برخورد و مهربان و دست و دلباز بود که حتی همسایه‌ها هم پیشنهاد می‌دادند با شما می‌آییم می‌گفت، مادر فقط می‌خواهم شما از من راضی باشی، می‌خواهم در هر شرایطی بدانی که تک تک سلول‌های وجودم به خاطرشما و رضایت تان است که جان دوباره می‌گیرد.
بازگشت امید
داماد خانواده رضایی ادامه می‌دهد همه چشم انتظار آمدن خبری از محمد بودیم که ناگهان در بازشد وسکوت را شکست. سعی کرد توضیح دهد دیگر امیدی نیست و تنها یک راه برای زنده نگه داشتن حس حضور محمد وجود دارد و آن هم رضایت برای پیوند اعضا است. و تصمیم شما می‌تواند زندگی را به فرزندان، پدر و مادران چشم انتظاری که در لحظات مرگ و زندگی عزیزان شان چاره‌ای جز امید ندارند، دوباره ببخشد، جراح از مراحل پیوند گفت و توضیح داد با این کار خوبی‌های پسرتان تا همیشه قد خواهد کشید و می‌توانید حضور گرما بخش او را در کالبد دیگری احساس کنید.
می گوید انگار قرار بود مهربانی محمد تا ابد وجود داشته باشد.
با راهنمایی‌های متخصصان بخش پیوند، پدر و مادر محمد راضی شدند تا 3 عضو بدن گروهبان جوان اهدا شود. دو کلیه و کبد محمد به بیماران نیازمند اهدا شد و ما می‌خواستیم قلب او نیز به بیماری دیگر پیوند زده شود تا شاهد دوباره تپیدن صدای زندگی در کالبد فردی دیگر باشیم، اما متأسفانه قلب او در این حادثه بشدت آسیب دیده بود و پزشکان اعلام کردند، امکان پیوند وجود ندارد.
منبع: گروه زندگی ایران