نجات مدرس از ترور سوم رضاخان/ ماموریت رییس بهداری نظمیه برای قتل مدرس در بیمارستان

به گزارش رکنا، امروز دهم آذر ماه هشتاد و چهارمین سالروز به قتل رسیدن آیت الله سیدحسن طباطبایی ملقب به سیدحسن مدرس در سال ۱۳۱۶ است.

تصویر چهره آیت الله سیدحسن مدرس اولین تصویری بود که بر روی اولین اسکناس چاپ شده در نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.

چرا سیدحسن مدرس در نوجوانی به سامرا رفت

سید حسن در سال ۱۲۴۹ در عصر ناصری در روستای سرابه کچومثقال در ۹ کیلومتری جنوب شرق اردستان از توابع بخش مرکزی این شهرستان متولد شد. پدرش سیداسماعیل مرجع مردم روستا برای انجام امور شرعی و دینی و مادرش خدیجه خانم دختری از طایفه سیدسالار زواره بود.

سیداسماعیل حسن را از شش سالگی برای تعلیم نزد پدربزرگش میر عبدالباقی از علمای قمشه فرستاد. سیدحسن ساده زیستی و خواندن و نوشتن زبانهای فارسی و عربی را در طول هشت سالی که نزد پدربزرگ بود، همزمان آموخت. او با وفات میر عبدالباقی در ۱۴ سالگیِ سیدحسن، به سفارش پدربزرگ به حوزه علمیه اصفهان رفت و نزد بیش از ۳۰ استاد زانو زد و دروس صرف، نحو، منطق و بیان را نزد میرزا عبدالعلی هرندی یاد گرفت.

او در سال ۱۲۷۱ در ۲۲ سالگی به سامراء نزد آیت الله سیدمحمدحسن میرزای شیرازی ملقب به میرزای بزرگ رفت. میرزای بزرگ که متوجه خلاقیت و توان فکری و درک عمیق و هوشمندان سیدحسن از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن روزگار شده بود، درباره سیدحسن که حالا شاگردش بود، گفت: «این اولاد رسول الله (ص) پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست و آگاهی، من را به شگفتی وا می‌دارد. »

او یک سال بعد راهی حوزه علمیه نجف شد و طی شش سالی که در مدرسه منسوب به صدر همراه با شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به شیخ حسنعلی نخودکی، هم حجره بود شرح لمعه در فقه و قوانین و فصول در علم اصول را با آخوند ملامحمد کاشی و حکمت، فلسفه و عرفان را نزد شیخ میرزا جهانگیرخان قشقایی آموزش دید. او در درس سید محمدباقر درچه ای و شیخ مرتضی ریزی شرکت کرد و در ۳۰ سالگی به درجه اجتهاد رسید.

سیدحسن جوان در نجف از محضر آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، سیدمحمد فشارکی طباطبایی، شریعت اصفهانی و حاج میرزا حسین خلیلی بهره برد و در سال ۱۲۷۹ به ایران برگشت.

حاصل ازدواج آیت الله سیدحسن مدرس ، خدیجه بیگم، فاطمه بیگم، سید اسماعیل، سید میرعبدالباقی بود.

قیام علیه تنباکو اولین تجربه سیاسی سید حسن مدرس

اولین مواجهه و تجربه سیدحسن در امور سیاسی واقعه نهضت تنباکو و قرارداد واگذاری انحصار تولید، واردات و فروش توتون و تنباکو به شرکت انگلیسی رژی توسط ناصرالدین شاه بود که مصادف با ۱۹ سالگی سیدحسن و حضور در حوزه علمیه اصفهان بود.

خودش در این باره گفت: «در بحبوحه واقعه تنباکو من ۵-۶ سال بود در اصفهان بودم و طلبه‌ ای در سطح خارج و غالبا روزهای تعطیل برای تهیه موؤنه، یک هفته به کار عملگی و کارگری می‌ رفتم. روزهایی که به کار کلوخ کوبی می‌ رفتم، با کشاورزان صحبت می‌ کردم اغلب از قرارداد راضی بودند. می‌ گفتند: «شرکت، تنباکو به ما قرض می‌ دهد تا بدهکاری‌ های ارباب‌ها را بدهیم و بعد محصول را یک جا می‌ خرند و پول نقد می‌ دهند.» وقتی برایشان می‌ گفتم که همه چیز را نمی ‌توان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فکر می‌ افتادند. از همان ایام به مطالعه جدی تاریخ اقوام و ملل پرداختم و متوجه شدم که این مسئله در دروس ما چه جای خالی دیرینی دارد و مردمی که قرارداد، معاهده، پیمان نامه و این دستاویزهای سیاسی را نفهمند چه روزگار سختی خواهند داشت. »

او در این مقطع، جوانی ۱۹ – ۲۰ ساله بود نظرش درباره قیام تنباکو این بود: «واقعه دخانیه، توپی بود که سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، با خبرشان کرد. عامه مردم خطر را احساس نمودند و چون به علمای مذهبشان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حرکت درآمدند.اگر محرک و متحرک با تکیه به هم و عقیده به هم، عالمانه به نفع جامعه، فعالیتی را شروع کنند، خداوند حمایت از آنان را تقبل نموده است. »

رشوه رضا خان به آیت الله

مهندس محسن مدرسی، نوه آیت الله سیدحسن در خاطره ای از دوران کودکیش با یادآوری پیشنهاد رشوه رضا شاه به پدربزرگش و واکنش سیدحسن، گفت: «با امان‌الله جهانبانی، پدر جهانبانی که در زمان انقلاب تیرباران شد، دوست بودم. ظاهراً رضاخان او را که افسر تحصیلکرده‌ای بود، دو بار به سراغ مرحوم مدرس می‌فرستد. یک بار که برای اسکی رفته بودم، با ایشان آشنا شدم و پرسید: «شما چه کاره مرحوم مدرس هستید؟» جواب دادم: «نوه ایشان هستم». با حسرت پشت دستش زد و گفت رضاخان دو بار به من مأموریت داد پیش پدربزرگ شما بروم و پیغام او را به ایشان برسانم. بار اول پیغام داده بود شما بیایید نایب‌التولیه آستان قدس شوید. دفعه دوم هم گفته بود بروید عراق آنجا جای شماست. مرحوم مدرس جواب داده بود: «اگر بیرون بیایم همان حسن هستم و تو هم همان رضاخانی» و حاضر نشدند از تبعید بیرون بروند.

تماس مخفیانه مدرس با مشروطه‌خواهان بختیاری

در دوره مشروطه، آیت الله جوان به حمایت از این جنبش برخواست و در کنار حاج آقا نورالله اصفهان، انجمنی به نام انجمن ملی تشکیل داد و خود به نایب رییسی این انجمن انتخاب شد. او به صورت مخفیانه با مشروطه‌خواهان بختیاری در تماس بود. پس از فتح تهران و پیروزی مشروطه‌خواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم شد و انتخابات به صورت عمومی برگزار و مجلس تشکیل شد.

بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، باید پنج نفر از مجتهدان برای تطبیق مصوبات مجلس با احکام شرع در مجلس حضور می داشتند به همین دلیل مراجع نجف ۲۰ نفر از مجتهدان از جمله شیخ محمدمهدی نجفی اصفهانی ملقب به نورالله نجفی اصفهانی و آیت الله سیدحسن مدرس و ۱۸ نفر دیگر از علما و مراجع ایران و نجف را به نمایندگی از خود به مجلس شورای ملی معرفی کردند و مدرس به همراه چهار نفر دیگر قید قرعه انتخاب و راهی مجلس شد.

با تصویب دومین دوره مجلس شورای ملی در سال ۱۲۹۰، مورگان شوستر آمریکایی به مدت سه سال به‌عنوان خزانه‌دار کل کشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد. اقدامات شوستر موجب به خطر افتادن و نقض منافع و امتیازهای دول روس و انگلیس شد. به همین دلیل دولت روسیه در همکاری با دولت انگلیس اولتیماتومی مبنی بر عزل مورگان شوستر به احمدشاه قاجار صادر کرد و در پی آن قشون روس وارد بندرانزلی شدند و تا قزوین پیشروی کردند.

در این زمان آیت الله مدرس نطق تندی علیه روسها در مجلس انجام داد که موجب رأی مخالف مجلس بر ضد اولتیماوتوم روسها شد.

او در سومین دوره مجلس شورای ملی علاوه بر وظیفه تطبیق قوانین این مجلس با احکام شرع به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس سوم، انتخاب شد.

با آغاز جنگ جهانی اول، ایران رسماً خود را به‌عنوان دولت بی‌طرف اعلام کرد ولی انگلیس، روسیه و آمریکا با نقض بی‌طرفی ایران، وارد خاک کشور شدند به پیشنهاد آیت الله مدرس و موافقت مجلس شورای ملی، قرار شد گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با قوای متجاوز به قم مهاجرت کنند و یک دولت سایه در کنار دولت اصلی تشکیل دهند به همین دلیل ۲۷ نفر از نمایندگان مجلس به همراه گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی تهران را به مقصد قم ترک کردند.

مهاجران در قم کمیته‌ای با عنوان «کمیته دفاع ملی» تشکیل دادند. با اطلاع روسها از این مسئله، قشون این کشور به سمت قم حرکت کرد و در پی شکست مهاجران، گروهی به همراه سلیمان میرزا و آیت الله مدرس از راه کاشان به اصفهان و از کوه‌های بختیاری خود را به غرب ایران رساندند.

با پایان یافتن جنگ، آیت الله مدرس به همراه دیگر مهاجران پس از دو سال به تهران برگشتند و آیت الله در مدرسه سپهسالار تهران مشغول تدریس شد.

آیت الله مدرس بار دیگر میدان دار مبارزه  با رضا شاه شد

طرح ترور آیت الله مدرس، در دوره پادشاهی رضا خان اتفاق افتاد. با انتشار قرارداد ۱۹۱۹ که وثوق الدوله با انگلیس امضاء کرد، آیت الله مدرس بار دیگر میدان دار مبارزه شد و مردم را در جریان ماجرا گذاشت و آنقدر به این ماجرا دامن زد که با فشار احمد شاه قاجار، دولت انگلستان اجرای قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد.

آیت الله مدرس در مجلس شورای ملی در مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ گفت: «این قرارداد، بیگانه را در دو چیز ما شرکت می داد: در پول و در قوه نظامی ما. هر کس دقت می کرد منظور حقیقی عاقدان قرارداد را می فهمید. ... روح این قرارداد استقلال مالی و نظامی ما را ازبین می برد.»

با به سنگ خوردن تیر انگلیس در قرارداد ۱۹۱۹، نقشه کودتایی طراحی شد که موجب روی کار آمدن رضا سردارسپه و سقوط سلطنت قاجار شد. در سوم اسفند ۱۲۹۹ نیروهای قزاق تحت فرمان میرپنج (سرتیپ) رضاخان و تحت رهبری سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی، وارد تهران شدند و پایتخت را اشغال کردند و آیت الله مدرس و بعضی از سیاستمداران را بازداشت و به قزوین تبعید کردند اما دولت سیدضیاء که به کابینه سیاه معروف بود، بیش از ۹۰ روز دوام نیاورد و آیت الله مدرس به همراه سایر دستگیرشدگان از زندان قزوین آزاد شدند و به تهران برگشتند.

رضا خان که در مقطع زمانی تشکیل مجلس پنجم رئیس الوزرا بود، تلاش بسیاری کرد تا از انتخاب آیت الله مدرس جلوگیری کند اما او بار دیگر به نمایندگی از طرف مردم تهران راهی مجلس شد.

در مجلس پنجم طرح تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری توسط رضاخان مطرح شد. دولت انگلیس در تلاش بود با براندازی انقلاب مشروطه و روی کار آوردن حکومتی وابسته به خود به اهدافش برسد اما آیت الله مدرس با هوشیاری و ذکاوت همیشگی قصد رضا خان برای بلوای جمهوری قلابی را فهمید و از ابتدا به مبارزه با آن برخواست.

آیت الله سیدحسن مدرس در مجلس شورای ملی در مخالفت با جمهوری رضاخانی، گفت: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا و بلکه حقیقتا جمهوری بود ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل کنند بنا بر اراده ملت نیست بلکه انگلیسی ها می خواهند به ما تحمیل کنند و حکومتی صددرصد دست نشانده و تحت اراده خودشان را در ایران مستقر کنند.»

حمله مسلحانه چند ناشناس به سیدحسن

در هفتم آبان ۱۳۰۵ ترور آیت الله مدرس در حالی به وقوع پیوست که مجلس ششم تازه کارش را شروع کرده بود و رضاخان باز هم نتوانسته بود از انتخاب مدرس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی جلوگیری کند.

سیدحسن در این مجلس در مخالفت با اعتبارنامه برخی نمایندگان به دلیل دخالت نظامیان و شهربانیِ طرفدار رضاخان در انتخابات مجلس، سخنان تندی بیان کرد.

رضاخان که از اقدامات مدرس مستاصل بود، توطئه ترور آیت الله مدرس را ریخت و مامورانش در اداره نظمیه را مامور انجام طرح ترور کرد و خود نیز برای عادی نشان دادن شرایط و تظاهر به بی اطلاعی از این توطئه به اراضی سلطنتی در شهر ساری رفت.

 صبح روز هفتم آبان در حالی که سیدحسن راهی مسجد سپهسالار بود توسط چند فرد ناشناس مورد حمله مسلحانه قرار گرفت اما او با زیرکی فورا رو به دیوار کرد و عبا را با دو دست به طرف سر خود بلند کرد و زانوهایش را خم کرد به طوری که بدن نحیفش در پایین عبا قرار گرفت و آنجایی را که قاتلین از پشت عبا محل قلب و سینه را تصور می‌کردند جز دو بازو و عبای خالی چیز دیگری نبود.

ماموریت رییس بهداری نظمیه برای قتل مدرس در بیمارستان

نتیجه این ترور این شد که از گلوله های شلیک شده جانیان به جز چند گلوله که به ساعد و بازوها و با انتقال مدرس به بیمارستان شهربانی، علم‌الدوله، رییس بهداری نظمیه مأموریت یافت با آمپول هوا مدرس را چنان که خواسته رضاشاه بود به قتل برساند اما طرفداران مدرس که حاجی، امام جمعه خویی نیز آنان را همراهی‌ می‌کرد مدرس را از شر علم الدوله نجات داد و مدرس را به بیمارستان احمدی در خیابان سپه انتقال دادند.

رضاشاه که بر حسب نقشه قبلی در مازندران به سر می‌برد در اقدامی نمایشی از طریق سرتیپ محمد درگاهی رییس وقت شهربانی جویای احوال آیت الله مدرس شد اما مدرس که از کل قضایا اطلاع داشت زیرکانه پاسخ داد:«به کوری چشم دشمنان - مقصود رضاشاه بود- نمرده ام و هنوز زنده هستم. »

وی روی تخت بیمارستان به انگلیسی ها هم پیام داد. «اشتباه می کنید. نمی دانید جنایت سبب فتح و موفقیت نمی شود. »

بدین ترتیب آیت الله سیدحسن مدرس از ترور سوم نیز جان سالم به در برد و حدود ۷۰ روز بعد به مجلس برگشت و در ادامه جلسات دوره ششم مجلس شورای ملی شرکت کرد.

مأموران امنیتی سید حسن مدرس را به شهادت رسانند

شامگاه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ سرتیپ درگاهی، رییس شهربانی تهران و همراهانش به منزل آیت الله سیدحسن مدرس هجوم بردند و ایشان را دستگیر و تبعید کردند.

ابتدا به یکی از روستاهای اطراف مشهد و سپس به شهر دور افتاده خواف تبعید کردند. ایشان در خواف در قلعه‌ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع‌الملاقات شد. دوران تبعید او بیشتر از ۹ سال طول کشید. سرانجام غروب دهم  آذر سال ۱۳۱۶  سه مأمور نزد او رفتند و چای سمی را به اجبار به او خوراندند. ماموران که اثری از سم در بدن و رفتار او ندیدند  عمامه آیت الله را در هنگام نماز از سرش کشیدند و دو گردنش انداختند و ایشان را خفه کردند.

قبر ایشان در دوره رضا شاه مخفی بود اما بعد از اخراج او از ایران در شهریور ۱۳۲۰ پیدا شد. شهر کاشمر بیش از ۸۴ سال است که پذیرای ایشان است.