سبحان فروغی از ماجرای خرید کافه‏ بازار می‏گوید؛ خرید بزرگ به روایت تپسل / لنز جدید رشد اقتصادی

بنظرم فضای درونی هر ساختمان بازتاب مغز مدیران است. اینجا بی‌شباهت به همه‌جاست. ساختمان تپسل از اغراق خبری نیست. مشخص است که پس ذهن سبحان فروغی و تیم همراهش، تصویری عینی از جهان وجود دارد. ۱۳ سال پیش بجای مهاجرت از ایران، مانده و حالا دارد از «اقتصاد توجه» کسب درآمد می‌کند. با اینکه کسب‌وکارش «جلب توجه» است، نه درباره خود و نه جهان روایتی غیرعادی ارائه نمی‌کند.

سالهاست از هوش مصنوعی به شکل جدی استفاده می‌کنند و در لبه کاربرد از این موج جدید فناورانه هستند اما خیالات نمی‌کنند و در حین گفتگو پیوسته در معرض تحلیل‌های سرراست هستم. اطرافم هم پنجره نیست؛ خیالم پرت نمی‌شود. می‌توانم خوب ببینم این گروه جوان و جویای نام چقدر زحمت می‌کشند تا ایده‌های ناآشنا با اقلیم اقتصاد ایران را به راه‌حل‌هایی واقعی برای شرکت‌های طرف قرارداد تبدیل کرده و کسب درآمد کنند. راه سخت اما جالبی است.

چون زود رسیده‌ام، در کنج ساختمان ۴۵ دقیقه منتظر می‌مانم. سکوت خوبی برقرار است. بعد از یک لیوان چای، وقت مصاحبه می‌شود. برای گفتگو درباره خرید کافه‌بازار و مسیری که از لحظه صفر تا امروز آمده‌اند، ۱۰ قدم راه می‌روم دو دقیقه می‌نشینم و سلام. بعد از یک خوش‌وبش مختصر، گفتگو آغاز می‌شود.

من مایلم ورود به بحث خرید کافه بازار را از ظهور و بروز اقتصاد دیجیتال در ایران آغاز کنم و بپرسم چگونه شد که اقتصاد دیجیتال به این نقطه رسید؟

بله. دریچه خوبی است برای آغاز بحث. من از دید خودم البته به این داستان نگاه می‌کنم. در دوره دانشگاه برای دانشجویان دانشگاه شریف معمولا دو اتفاق عمده می‌افتد. یک جمعیت غالب که در انتهای دوره کارشناسی تصمیم به مهاجرت می‌گیرند و بعد از تحصیل در دانشگاه‌های خوب دنیا در گوگل و اپل و ... استخدام می‌شوند. یک جمعیت دیگر هم بودند که در همین فضای کاری موجود، دست به تاسیس شرکت‌های نرم افزاری زده و با دریافت پروژه از شرکت های نسبتاً بزرگ به دنیای کسب‌وکار ورود کردند.

اولین تجربه ی خود من هم راه اندازی شرکت نرم افزاری بود. به مرور که کار پیش رفت، از محیط فناوری آن زمان کشور سیگنال‌هایی دریافت کردیم ـ در اوایل دهه ۹۰ ـ مبنی بر اینکه قرار است گشایشی رخ دهد ؛ چیزی از جنس جریان آزاد اطلاعات که از مسیر تلاقی اینترنت پرسرعت و تلفن‌های همراه هوشمند حادث می‌شود. ما که در این ژانر کار، صنعت یا دانشگاه تحصیل می‌کردیم، فرصت بزرگی را حس کردیم. فهمیدیم چه کارهای بزرگی که می‌شود با این تحول ایجاد کرد. از آنجا که ریشه برخی از مهمترین اتفاقات دنیای تکنولوزی به سالها قبل و دوره ۲۰۰۷-۲۰۰۸ برمی‌گشت و ما با استفاده از تحولات فناورانه اینترنت با آن آشنا بودیم، فرصت را مغتنم شمردیم.

آن سالها انحصار از روی ۳G  و ۴G برداشته شد، دسترسی قابل توجه و گسترده و البته ساده برای مردم به اینترنت پر سرعت ممکن شد و  به تبع آن پول ورودی به اپراتورها و شرکت های وابسته به اپراتورها گسترش یافت. در نتیجه پول زیادی به این صنعت وارد شد، فرهنگ استفاده از تحولات روز جهان نیز وجود داشت و نهایتا فضا برای ظهور طیفی از بازیگران اقتصاد دیجیتال فراهم شد. در آن زمان مو به مو فرهنگ استارتاپی و چگونگی کار در این فضا وارد ایران شد و همه ما سعی داشتیم که بازارهای جدید را توسعه دهیم. هر کس هم دست گذاشت روی چیزی. حالا که دارم به آن دوره نگاه می‌کنم معتقدم واقعا برای آن تحول بزرگ که از دل آن گروه‌های هزاردستان، سرآوا، و... درآمد، هیچ کس ایده‌ای نداشت و فقط تمام ظرفیت‌ها و فرصتها در زمان و مکان مناسب کنار هم قرار گرفتند.

منظورم اینترنت پرسرعت و دسترسی آسان و سرریز منابع مالی به اکوسیستم است. همین شرکت‌ها بودند که اولین پول‌ها را به شرکت‌های پایین‌دست که استارتاپ بودند، تزریق کردند. فضای بازتر آن روزها هم به رواج این تحول کمک کرد ضمن اینکه ماندگاری بسیاری از استعدادها و منصرف شدن از مهاجرت نیز وضعیت خاصی را در فضای استارت‌آپی کشور شکل داد. خوشبختانه وقتی در دنیای ما چیزی از صفر شکل می‌گیرد، حاکمیت‌ها دیر متوجه آن می‌شوند. به همین دلیل نیز کمتر مانع ظهور و بروز آن شدند و خب کار آنقدر پیش رفت تا به بلوغ رسید.

در این فضای تحولی، تپسل چگونه شکل گرفت؟ مایلم از شما بخوام ایده‌ای که در ابتدا برای این مجموعه در ذهن داشتید را باز کنید. تصور می‌کنم شما رشد را از باند اقتصاد توجه شروع کردید و پیش رفتید.

اشاره کردم. اوایل دهه ۹۰ وقتی با دوستانم تصمیم گرفتیم که کار کنیم و پروژه بگیریم دو کسب و کار بزرگ شکل گرفتند، نخست دیجی کالا و بعد کافه بازار. نکته جالب این دو پروژه این بود که ما فهمیدیم یک کسب‌وکار  می‌تواند لزوماً برای دیگران پروژه‌ای انجام ندهد ولی کاری انجام دهد و پولساز باشد. این اولین جرقه در ذهن من بود. عقبه ما تا ارشد و بعضاً دکتری هوش مصنوعی است. شما در ادبیات این حوزه وقتی بگردید، این تبلیغات است که در زمره اولین و مهمترین مناطق بروز و ظهور هوش مصنوعی است. دیجیتال ادز (افزونه تبلیغات دیجیتالی) آن زمان در ایران به این شکل وجود نداشت.

همه چیز شبیه فضای آفلاین بود. بررسی روی راه‌حل‌های مختلف و الگوریتم‌های موجود ما را به ریکامندیشن سیستمها که مسئله داغ آن روزهای تبلیغات بود، رساند. من چه چیزی را برای شما توصیه می‌کنم تا شما کلیک کنید و بعد اکشن هایی مانند خرید روی آن انجام دهید. و شما فرض کنید که مدت‌ها در دانشگاه و فضای تحصیل با ساختار ریاضی این مسئله در تعامل باشید. خب ناخودآگاه از آن مسئله خوشتان می‌آید. جالب اینکه چون یکی از پروژه‌های ما از شرکت رهنما بود و رهنما هم یکی از مسائلش سرمایه‌گذاری در کافه بازار بود، ما متوجه شدیم که مسئله توصیه/ریکامندیشن، مسئله آنها هم هست. خب اپلیکیشن‌ها می‌خواهند دیده شوند و نصب بگیرند. در نهایت هم اتفاقی که می‌افتد این است که تمام ذینفعان پول در بیاورند. خود رهنما هم یکی از مسئال روزش این بود که دیجیتال دارد بزرگ می شود ولی همه ی سلوشن های آن روزها آفلاین و پیامک بالک و ... بود.

حتما به خاطر دارید که بالک اپراتور آن زمان خیلی مرسوم بود مثلاً می گفتند که امروز برایت ۱۰ میلیون پیامک می زند. ما برای حل این مسئله نوعی زیرساخت را توسعه دادیم؛ چیزی به نام بکتوری. کار خلاقانه‌ای بود که آن زمان نگرفت. با توجه به فضای تکنولوژی پیاده سازی این ایده خیلی زود بود برای اینکه بخواهد کارایی داشته باشد. منتهی در نتیجه همین اتفاق متوجه شدیم که این کار چقدر با نوع نگاه ما همسو است. چون مدام داشتیم مسائل توصیه/ریکامندیشن را حل می‌کردیم.

اینجا بود که گفتم خود خودش است. به واسطه همکاری با رهنما و آشنایی با کافه بازار ما توانستیم همزمان هم یک راه جدید برای درآمدزایی اپلیکیشن‌ها پیدا کنیم و هم مسئله آنها برای دیده شدن را حل کنیم. و اینگونه بود که تپسل خلق شد. چیزی از جنس همین «اقتصاد توجه» که شما به آن اشاره کردید. ما واقعا با این نگاه وارد این مقوله نشدیم. الان که به گذشته نگاه می‌کنیم می‌فهمیم وارد چه دنیای بزرگی شده بودیم. نه فقط ابعاد اقتصادی  بلکه از دید قدرت رسانه‌ای.

لابلای این گفتگو من یک سؤال شخصی دارم. جایی دیدم که شما حدود 2 میلیارد بازدید و توجه در روز را مدیریت می کنید. الان می‌دانید چه چیزی توجه مردم ایران را خیلی جلب می‌کند؟

و خب چه کار جالبی کردید... پول درآوردن از توجه. چه ایده‌ای!؟

بله. این همان کانسپتی است که به طنز می‌گویند به شما خدمات مجانی می‌دهند ولی به اشکال مختلف از شما برداشت می‌کنند. ظاهرا فقط توجه است اما اینقدر هم ساده نیست. در ازای این تحول، جریان آزاد اطلاعات اتفاق می‌افتد. ببینید در جایی مثل ایران که درآمد سرانه پایین است، سخت است شما به عنوان یک رسانه از فردا بگویید هر کس می‌خواهد از سایت من مقاله بخواند باید به ازای هر مقاله 10 هزار تومان واریز کند. بهترین کار این است که هم از کاربر پول نگرفت و هم درآمد کسب کرد و اینگونه عملاً اکوسیستم شکل گرفت.

به تپسل برگردیم که اینقدر الان بزرگ شده، در نقطه شروع فقط خود شما بودید؟ چند نفر بودید؟ کجا و با چقدر سرمایه شروع کردید؟

ما 4 شریک بودیم که با هم تصمیم گرفته بودیم هر کس هر چقدر که دارد جور کند. اول هم از اساتید دانشگاه پروژه گرفتیم. به واسطه همکاری با شرکت رهنما و برخی شرکت‌های دیگر یکی دو پروژه فنی مهندسی توسعه دادیم. به تدریج این ترند و فضا شکل گرفت که ما به جز پروژه یک محصول هم برای خودمان می خواهیم. و این بود که گفتیم پروژه را انجام دهیم و پول را سیو کنیم که موازی با آن بتوانیم باند جدید را آزمایش کنیم که یکی از این مسیرها شد بکتوری، فضای کلاود که برای آن زمان خیلی زود بود و دیگری هم مسیر تپسل.

جلوتر از پیش بینی خودتان نتیجه داد یا عقب‌تر؟

خیلی جلوتر. یک جمله معروف در اکوسیستم استارتاپی وجود دارد که می‌گویند که شما باید از یک جایی به بعد رشد تصاعدی را تجربه کنید. یعنی یک چیزی به توان 10 برسد. سال 96 سال این اتفاق برای ما بود. همزمان درها باز شده بود. سرمایه گذاری در این حوزه زیاد شده بود. ما واقعا ابعاد کار را از روز اول نمی‌دانستیم و وقتی این اتفاقات افتاد، فهمیدیم که چه شد. لازم است اینجا یک نکته را توضیح دهم. وقتی سرمایه‌گذاری وارد فضای استارت‌آپی می‌شود دو کانال عمده را هدف قرار می‌دهد؛ جذب نیروی انسانی و هزینه های مارکتینگ. و ما گزینه ای بودیم که می توانستیم این هزینه ها را با روش نوین‌تری برای شرکت‌ها انجام دهیم. و اینگونه شد که کار ما رشد کرد. ما در سال 96 یک جهش تصاعدی را تجربه کردیم و ظرف 12ماه بالغ بر 1600 درصد رشد کردیم. انتهای آن سال، گرچه غم‌انگیز تمام شد و ترامپ از برجام بیرون آمد و اولین روزهای سخت ما را رقم زد ولی جایی بود که به درک تازه‌ای از فضا کاری خود رسیدیم. بهرحال اما حالا که نگاه می کنم هزینه های اولین بودن در خیلی از زمینه‌ها را در تمام این سالها برای ایجاد اکوسیستم مجبور بوده‌ایم که پرداخت کنیم.

پس از آغاز دوباره تحریم، چه چیزهایی مانع توسعه شما شد؟ تحریم چقدر برای همه آزار دهنده بود. اما مقصودم چیزهایی است که حد فاصل 97 تا امروز اذیتتان کرد؟

اگر بخواهم به شکل شفاف بگویم، تحریم‌ها روی ما اثر بسیار بدی برجای گذاشت. در دوره برجام من با شرکت‌هایی غول‌پیکر جهان در ایران قرارداد بستم. انها می‌دانستند اگر می‌خواهند در ایران کاربر پیدا کنند باید سراغ ما بیایند که زیرساختهای مورد نیاز را توسعه داده‌ایم. شرکتهای بزرگی که امروز شاید هیچکس این اعتمادبنفس را نداشته باشد که با آنها مذاکره کند. دلیل هم داشت. برخی از این اپلیکیشن‌ها در مقیاس میلیارد نفر در جهان کاربر دارند. ما در ایران مجموعا 50 میلیون یوزر داشتیم. بعد از برجام حتی برخی سرمایه‌گذاران بسته حمایتی تعریف کردند تا طراحان بیایند و بازی‌های جذاب خلق کنند که مخاطبان را جذب کند. اما این کجا و آن کجا. بنابراین به سادگی، رشدی که تصاعدی بود دچار سکته شد و زمین‌گیر شد. ما البته بعد از این اتفاق بازهم توانستیم حتی به صورت خالص و منهای تورم هر ساله رشدهای ضریبی را تجربه کنیم،  ولی آن اتفاق رشد ۱۶۰۰ درصدی دیگر نیفتاد. چون اقتصاد کوچکتر شد. دلیل هم دارد تبلیغات همبستگی جدی با اقتصاد کلان دارد. نبض کسب و کارها با جیبشان می‌زند و بر بودجه بازاریابی و تبلیغات آنها اثر می‌گذارد. سالهایی که اقتصاد تکانه‌های عجیب دارد بودجه تبلیغات و بازاریابی شرکت‌ها تحت شعاع قرار می‌گیرد و حفظ و بقا به جای رشد و توسعه، در اولویت قرار می‌گیرد.

پس مصائب 97 به این سو کم نبوده است.

بله. و رنج زیادی بردیم. متاسفانه قوه تشخیص دستگاه سیاستگذاری دیر کار می‌کند. در عین حال غلط کار می‌کند و بسیار دیر به‌روز می شود و در نهایت، ممکن است آپدیت شود. در چنین قابی فضای پساتحریم شکل گرفت و همه ما استارت‌آپ‌ها را به شکل تهدید می‌دیدند. مثلا می‌گفتند مگر بیلبورد و تلویزیون نبود؟ چه کسی روی شما نظارت کند؟ صدا و سیما نظارت کند؟ ارشاد نظارت کند؟ تصور کنید در فضای وب شما روزانه 2 میلیارد ایمپرشن دارید با هزاران تبلیغ‌دهنده مختلف که همزمان در سطح وب و... تبلیغات دارند. بعد ارشاد می‌خواهد به شکلی که بیلبورد سطح شهر نظارت دارد، فرآیند تایید و نظارت را پیش برد. باورش سخت است اما سالهای گذشته از ما سی‌دی محتوای تبلیغات را می‌خواستند، دقیقا متناسب با الگوی تبلیغات آفلاین. شما از این بگیرید و بروید تا ته داستان. جالب اینکه سوءظن دارند. می‌پرسند چرا اعداد شما اینقدر بزرگ می شود ولی به این میزان سود ندارید؟ متوجه نمی‌شوند که ذات کار ما با کسب و کارهای سنتی یکی نیست. فقط هم ارشاد نیست، تامین اجتماعی، بیمه، مالیات و... هیچ کدام متوجه ظرافت‌های این فضای تکنولوزی محور نمی‌شوند.

پس راحت کار کردن در ایران خواب و خیال است حتی اگر استارت‌آپ باشید...

نه اتفاقا؛ ویژگی اقتصاد پلتفرمی و دیجیتال این است که شما جهش می‌کنید و پیش می‌روید. شش ماه بعد یا یکسال تا دو سال بعد تازه سیاستگذاران می‌فهمند که چه شد؟ و برایش قانون می‌نویسند. در همه جای دنیا اینطور است. اما در همین مدت، استارت‌آپ آمده و سبک زندگی مردم را تغییر داده است. این مهمترین نکته ایست که کسی متوجهش نمی شود. نمی توانید برای کسی که نوع از زندگی را زیسته، بخواهید به عقب بازگردد. نمی‌توان به آدمها گفت از تکنولوژی استفاده نکنید. سرعت تکنولوژی خیلی بیشتر از سرعت سیاستگذاران در تمام جهان است.

برسیم به خرید اخیر کافه بازار. مستحضرید که ابن کاری که کردید  گمشده بزرگ اقتصاد ایران است. درباره مسیری که از صفر تا 100 در این خرید پشت سر گذاشتید، توضیح می‌دهید؟ این اتفاق چگونه افتاد؟

«همکاری» گمشده فرهنگ اقتصادی کشور است. دلیل این موضوع شاید این است که همه تک پر و جدا هستند. یک دلیل فرهنگی دیگر این ادعاست که اگر شریک خوب بود، خدا شریک داشت. متاسفانه نگاه به همکاری و بزرگ‌تر کارکردن ولو با تعداد بیشتری از شرکا اصلا وجود ندارد. حتی برایcollaboration  عبارت معادل نداریم. بنابراین پیش بردن این ایده کار سختی است. ولی من دوست دارم دوباره اول بگویم که تپسل یکی از پیشتازان خرید و ادغام در بین همه صنایع در ایران است. ما تا قبل از خرید کافه بازار، بالغ بر 15 خرید و ادغام انجام داده بودیم. درست است که تپسل کار خود ماست ولی گروه پگاه داده کاوان شریف، شاخه‌های کسب‌وکار دیگری دارد که اکثرشان حاصل خرید و ادغام هستند. و اینکه نرخ موفقیت این آمار در دنیا زیر 10 درصد است. ولی ما با دقت بالا در این فرآیند، موفقیت 50 درصدی را کسب‌ کرده‌ایم که نرخ قابل قبولی است و ما این رویه را در تپسل اولویت کار خود قرار داده‌ایم.

از این زاویه، اتفاق کافه بازار برای ما اتفاق تازه ای نبود. تجربه این کار را داشتیم ولی نه در این ابعاد. البته وقتی کسی 15 بار تجربه کاری را داشته باشد، نمونه بزرگ آن را نیز قادر است انجام دهد. با اینکه بسیاری معتقدند ما ابعادی کوچکتر از کافه بازار داشتیم و شکار بزرگی را در این خرید هدف قرار دادیم، اما همه ماجرا این نیست. شاید از دید مالی این حرف درست باشد. اما از منظر کارایی دو شرکت همسو بودند. ما امروز ابزاری برای دیده شدن خلق کرده‌ایم که کنجکاوی همه را برانگیخته است. این همسویی دو مجموعه و همکاری های بزرگ گذشته شاید دلیل اصلی این تصمیم بود که با هم افزایی هر دو مجموعه می توانیم توسعه و رشد نمایی کل صنعت را رقم بزنیم. از روز اول هم اصل بر این بود.

من تصمیم گرفتم اینکار را انجام دهم چون به نظرم این کار جواب می‌دهد. از دید خیلی ها این غیر ممکن  بود منتهی ما خواستیم و شد. فکر می‌کنم تصمیم درستی بود. در فضای استارت‌آپی نباید از ریسک ترسید. من مثالی از آقای زاکربرگ بزنم. آقای زاکربرگ گفت که بعد از سوشیال نتورک، متاورس جواب بعدی است. 70 میلیارد دلار را هم پای این ایده سوزاند و سرانجام گفت جواب نمی‌دهد. از تصمیمش هم دفاع کرد و با مثال زدن از واتس‌آپ و اینستاگرام درباره ماهیت اقداماتش توضیح داد و نشان داد که همه تصمیمات مبتنی بر توسعه زیست بوم و سرمایه‌گذاری برای بزرگ‌تر کردن صنعت است. پیشرو و پیشران صنعت بودن همیشه ریسک دارد و ما در این ده سال نشان داده‌ایم که این مسیر را خوب میشناسیم. 

پس این چیزی از جنس تخریب خلاق است که قبل از وقوعش کسی نمی‌فهمد.

بله. من البته دوست دارم درباره جنبه آخر این خرید هم صحبت کنم. نزدیکی و قرابت این دو شرکت از جنس پارتنرشیپ است. روزی که کافه بازار تصمیم گرفت که وارد حوزه تبلیغات شود، پارتنرش تپسل بود. یعنی زمینه کار را حتی پیش از خرید گذاشته بودیم. پارتنر هم یعنی اینکه با هم سرویس را آوردیم و تا مدت‌ها مشترکا از آن استفاده می‌کردیم. جالب اینکه ما بارها سرویس‌هایی را توسعه داده‌ایم که کافه بازار مشتاق به سرمایه‌گذاری در آن بوده یا برعکس هم خیلی این اتفاق افتاده بوده استنزدیکی و قرابت هر دو مجموعه از سالهای گذشته وجود داشته است. در نهایت می‌خواهم بگویم که از دید آدم‌ها غریب است. اصل کار این بود که به آنچه می‌دانیم درست است، عمل کنیم.

از اینجا به بعد می‌خواهید کجا بروید؟ آیا دنبال این هستید که وارد فاز جدید و بعد باندهای دیگر و ساخت‌ مسیر توسعه متنوع خود بشوید؟ یا اینکه نه می خواهید همین چیزی که دارید را خیلی خوب بسازید؟

نگاه ما به آینده در سه سطح کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت دارای روند مشخصی است. البته هرچه افق نزدیکتر، بحث از برنامه‌ها هم راحت‌تر است اما هرچه افق بلندمدت‌تر می‌شود، تصویر و حس تفاوت پیدا می‌کند. در توضیح این سوال باید بگویم قطعاً این اتفاق برای ما بزرگ و مهم بوده که در افق دورتری برای آن برنامه ریزی داریم. در ترسیم افق کسب و کار نکات ظریف بسیار است. مثلا وقتی که معامله به این بزرگی اتفاق می‌افتد حتماً پشت پرده و دورنمای بزرگ و مهمی از قبل ترسیم شده است. این دو شرکت، اشتراکات بسیاری دارند، نقاط هم‌افزا و نقاط رشد مشترک بسیار زیادی دارند و برای تعریف کارهای مشترک و همبسته مسیر بزرگی پیش‌رو دارند. منتهی امروز خاصیتی به مجموع این دو کمپانی اضافه شده که دست ما را برای خلق ارزش و ایجاد سرویس‌ها و کارهای جدید باز کرده است. روزهایی پر از اخبار و اتفاق تری در پیش است.

- سوالی عمومی که احتمالا بسیار از شما پرسیده شده این است؛ چرا بجای دلار و سکه، استارت‌آپ خریدید؟

عمق این سوال را می‌فهمم. طبیعتا شرکت‌داری و کانسپت تجارت برای سود است ولی تفاوت آدم‌ها در نوع نگاهی است که دارند. فرد الف قانع است به اینکه امروز چیزی تولید کند و فردا سودش را در جیبش بگذارد. فرد ب به وارد کردن چیزی و انبار آن تا دو سال بعد فکر می‌کند. اما برای برخی افراد ساختن و توسعه مهم است. وقتی این مهم را باور داری، می‌دانی سوددهی هم هست منتهی کمی باید صبور باشی. بنابراین ریسک در ذهن این افراد تفاوت اساسی دارد. اما نکته داستان اینست که آدم‌های خاصی می‌توانند در این بازی باشند. در بازه‌ای بین کاسب تا کارآفرین، بدون هر نوع ارزش‌گذاری اخلاقی؛ کاسب کسی است که حتی در برخورد با دیگران منفعت خود را بیشینه می‌کند. اما سوی دیگر طیف کارآفرین است که اکوسیستم می‌سازد، توسعه می‌دهد و ریسک را نیز می‌پذیرد تا وارد بازی بزرگ‌تر شود.

و خب با این نگاه، ممکن است شما اجازه دهید بقیه روی تپسل سرمایه‌گذاری کنند؟

در تمام این سالها حتما مطرح شده و حتماً پیشنهاداتی هم تا به حال بوده است. خوب است به این نکته اشاره کنم تا یک تصویر ذهنی متفاوت‌تر نیز داشته باشید. ما همانگونه که هر لحظه دنبال بهترین خریدها هستیم، هر لحظه دنبال بهترین موقعیت برای بهترین فروش هم هستیم. به نظرم این واقعیت، جزئی از بازی است. معنی این کار این نیست که اهل تمرکز نیستیم. ما داریم مسیری را که انتخاب کرده‌ایم، می‌رویم، ولی همیشه به پیشنهادهای جدید گوش می‌دهیم. این هنر ماست که اگر بتوانیم همراه شویم و شرکای خوبی را برای ادامه کار انتخاب کنیم؛ چرا که نه. برای بزرگ‌تر شدن باید همیشه تمام پیشنهادات را بررسی کرد.

  • خنده‌دارترین و خفن‌ترین جوکرتایم و عروسی عمو رشید با استایل دهه 60/ ای پلنگ‌تر از پریا تنها تو کوچه نریا+ فیلم