چگونه سینمای اجتماعی ایران، زیر سایه کمدی‌ها لِه شد؟

سینمای اجتماعی اگرچه از نظر ژانر‌شناسی سینمایی اصطلاح درستی نیست اما در سینمای ایران مصطلح شده و به آن گونه از فیلم‌های ایرانی اطلاق می‌شود که به مسائل اجتماعی و معیشتی مردم اشاره دارند که از قضا و با رشد بی‌سابقه کمدی‌های در حال نابودی است.

نسبت 88 به 12درصدی فروش فیلم‌های کمدی به اجتماعی، روشن‌ترین آمار و شاهد استیلای بی‌چون و چرای سینمای کمدی بر سینمای اجتماعی در سال اخیر است.

 پرفروش‌ترین فیلم کمدی امسال «فسیل بود» که 320 میلیارد تومان فروخت در حالی‌‌که پروفروش‌ترین فیلم غیرکمدی و اجتماعی 1402 سینمای ایران، «سه کام حبس» بوده که در حدود 20 میلیارد تومان فروش داشته است، این نسبت 1500 درصدی میان پرفروش‌ترین فیلم کمدی و پرفروش‌ترین فیلم اجتماعی در سال 1402 شاخص دیگری برای مقایسه میزان توجه مخاطبان، سینماداران و سیاست‌گذاران به این دو گونه مهم سینمایی است. اما این تفاوت از کجا می‌آید و ناشی از چیست؟

سیاست‌گذاران: در سینمای دولتی ایران، دلیل رونق بی‌حد و اندازه کمدی‌ها و نزول بی‌سابقه فیلم‌های اجتماعی بدون شک به دولت و تصمیمات آن مربوط می‌شود جایی‌که وزیر ارشاد بدون توجه و اشاره به کیفیت کمدی‌ها از رونق این ژانر و فروش آنها حمایت می‌‌کند و آن را معیار و میزان شکوفایی و رشد سینمای ایران عنوان می‌کند. به نظر می‌رسد عدم ساخت فیلم‌های اجتماعی که گاهی موی دماغ دولت می‌شوند و کاستی‌ها و ایرادات آن‌‌ها را بازنمایی می‌کنند آنچنان مورد تامل و حمایت آنها نیست و ترجیح و اولویت روی کمدی‌های بی‌خاصیت و بی‌دغدغه‌ای است که تنها کارکرد آنها سرگرم‌سازی مخاطب است.

سینماگران: ضلع دوم دلیل رکود سینمای اجتماعی و رشد کمدی‌هایی چون «فسیل» و «هتل»، سینماگران هستند. این طیف مهم و موثر نیز گویا از محدودیت و سانسور خسته‌ شدند و ترجیه می‌دهند آثاری راحت‌الحلقوم و سهل ممتنع تولید کنند که به کسی بر نخورد و در عین حال فروش تضمین شده‌ای داشته باشد.

حساسیت و محدودیت نهادهای اجتماعی و ارگان‌‌های حاکمیتی آن قدر روی سینما زیاد بوده که بسیاری از فیلم‌سازان اجتماعی از جمله رخشان بنی‌اعتماد عطای این گونه مهم را به لقایش بخشیدند. چندی قبل یکی از فیلمسازان ممنوع‌الکار فعلی از برخوردهای گاه و بی‌گاه یکی از نهادهای انتظامی در قبال فیلم‌اش در جشنواره فجر گفته بود و اشاره داشت که دیگر اطراف این نهاد و فعالیت‌هایش، ظاهر هم نمی‌شود! این حساسیت‌ها به چند سال اخیر معطوف نمی‌شود و سینمادوستان برخورد جامعه پرستاری در دهه 70 نسبت به فیلم «شوکران» بهروز افخمی را به یاد دارند.  این در حالی است که سینما مدیوم مناسبی برای طرح معضلات اجتماعی است و سینماگران از معتمدترین و منصف‌ترین افرادی هستند که می‌توانند مشکلات جامعه را به شکلی دراماتیک نشان تماشاگران دهند، مردم نیز اتفاقا ارتباط خوبی با سینما و سینماگران دارند و لزوم تجدید نظر نهادها و ارگان‌‌ها در این محدودیت‌ها بیش از هر چیز ضروری به نظر می‌رسد.

 یک بخش سینمای اجتماعی به سینمای جشنواره‌ای ایران مربوط می‌شود که عمدتا یا اکران عمومی نمی‌شوند یا با قاچاق اهمیت و فروش‌شان به کلی نابود شده است، این گونه نیز در تصویر کلی نتوانستند تصویرگر کامل و درستی از سینمای اجتماعی ایران باشند چراکه گویی مخاطب هدفشان نه مردم داخل بلکه داوران جشنواره‌های خارجی و فاندهای بین‌ المللی بوده و بازنمایی جامعه‌ ایرانی در آنها، تصویری برجسته‌ و غلوشده از واقعیت امروز جامعه ایران است که گویی از آن سوی بوم ممیزی و سانسور افتاده‌اند!

مردم: ضلع سوم و موثر در ارتباط با رشد و افول فیلم‌های کمدی و اجتماعی در سینمای ایران، مردم هستند که با استقبال از فیلم‌های کمدی و بی‌میلی به سینمای اجتماعی، از اولی حمایت و از دومی اعلام برائت کردند. اما ریشه این تمایل و بی‌توجهی به دو ضلع دیگر این مثلث مربوط می‌شود. حجم فشارهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه امروز ایران باعث شده که مردم، سینما را محلی برای خوش‌گذرانی و سرگرمی در نظر بگیرند و از همین رو است که حمایت از فیلم‌های کمدی از سوی مردم به نوعی به خاستگاه جامعه‌شناسی و روانشناسی جامعه ایران مربوط می‌شود نه کیفیت و اهمیت کمدی‌‌ها. درواقع سینمای کمدی پناهگاهی برای مردم این سال‌ها محسوب می‌شوند که مشکلات و مصائب خود را برای دو ساعت در سالن سینما فراموش کنند و به تماشای کمدی‌های نه چندان با کیفیت بپردازند.

عامل موثر دیگر در عدم همراهی مردم از سینمای اجتماعی، نوع پرداخت ضعیف سینماگران است به نحوی که در سال‌های اخیر برخی منتقدان سینمای اجتماعی را ژانر نکبت دانسته و از این حجم از سیاهی و پلیدی از فیلم‌ها انتقاد کردند. نکته قابل توجه در این موضوع، انتقادی است که از سوی خود سینمایی‌ها و نه حاکمیت به سینمای اجتماعی ایران شده است یعنی آش آنقدر شور شده که خود آشپز‌ هم ابراز گلایه و اعتراض دارد. فیلم‌هایی چون «ابد و یک روز» و «متری شش و نیم» که شاید مهم‌ترین و پرمخاطب‌ترین فیلم‌های این جریان سینمایی باشند، با وجود اینکه توانستند مخاطب جلب کنند اما حجم سیاهی و بدبختی کاراکترها آنقدر بود که به نظر می‌رسد تداوم این جریان را به مخاطره انداخت، حال آیا نباید به مردم خسته و پرمشغله‌ای که مدام از تنگ‌دستی و فشار اقتصادی رنج می‌برند حق داد که کاسه توالت و حجم پلشتی را در این گونه فیلم‌ها تاب نیاورند؟

مخلص کلام اینکه، سینمای ایران وقتی ‌می‌تواند ادعای شکوفایی و سرزندگی کند که همه گونه‌ها با حمایت یکسان برای همه طیف‌های نماینده و فیلم داشته باشد اینکه به یکباره یک گونه سینمایی رشد و پیشرفت کند و از سوی دیگر، گونه دیگر در ورطه نابودی قرار گیرد اتفاق سالم و مناسبی برای سینماگران، سیاستگذاران و مردم نیست و می‌بایست هرچه زودتر این بالانس و تعادل میان اضلاع مثلث دولت، سینماگر و مردم برای بهبود اوضاع سینما برقرار شود وگرنه باید منتظر نابودی کلیت سینما بود چرا که این فروش‌های چند صد میلیاردی فیلم‌ها به طور قطع جریان‌ساز و ادامه‌دار نیست و باید به فکر راهکار‌های مناسب‌تری برای برون‌رفت از این فضا بود.