وارونگی عاطفی در نظم پادگانی

دسته‌ای از والدین معتقدند نباید بچه‌ها را زیاد در خانه محدود کرد زیرا اگر برای نوجوانان و جوانان محدودیت قائل شویم، آنها عقده‌ای بار می‌آیند و از هر فرصتی استفاده می‌کنند تا مقداری از وقت‌شان را در محیط بیرون از خانه و در جمع دوستان سپری کنند. این گروه از والدین می‌گویند، باید بگذاریم بچه‌ها خودشان خوب و بد را تشخیص دهند و آزادی این امکان را برای آنها فراهم می‌کند غافل از اینکه این نوع آزادی‌ها آنها را با انواع آسیب‌های اجتماعی مانند انتخاب دوستان متعدد با نگرش‌های مختلف، برقراری روابط ناسالم و روابط پنهانی، گرایش به مصرف سیگار و مواد مخدر مواجه می‌کند. متاسفانه در بیشتر این خانواده‌ها روابط والدین با فرزندان مخدوش شده و اعضای آن سعی می‌کنند تا کمتر در کنار هم حضور داشته باشند. در نتیجه در این خانواده‌ها روابط گرم و صمیمی رخت برمی‌بندد و اینجاست که پدر و مادر باید تاوان آزادی‌های بی‌حد و حصر فرزندان را دیر یا زود بپردازند.

فرزانه یک قربانی است. زمانی برای رسیدن به آزادی‌های افراطی با خانواده‌اش می‌جنگید. او که از دست قاچاقچیان انسان به کانون اصلاح و تربیت پناه برده به یکی از مددکاران درباره شرح ماجرای زندگی‌اش اینگونه می‌گوید: حیف از جوانی‌ام! حالا که در سن 18 سالگی دفتر زندگی‌ام را ورق می‌زنم جز سیاهی و تباهی در آن چیزی نمی‌بینم. همه چیز تا دو سال پیش خوب بود، هر چند من قدر روز‌های خوش در کنار خانواده‌ام را ندانستم و به‌خاطر رفیق بازی و خیابان‌گردی و بزم‌های مستانه شبانگاهی رو در روی پدر و مادرم ایستادم و به همه خوشبختی‌ام پشت کردم. تقریبا سال‌های آخر دبیرستان بودم که با رضا هنگام گشت‌زنی در پاساژ آشنا شدم. از آن روز به بعد همه چیز عوض شد. به رضا علاقه‌مند شده بودم ولی به‌خاطر اینکه اجازه نداشتم زیاد بیرون از خانه بروم نمی‌توانستم او را ببینم. هر روز به‌خاطر دیدن رضا با مادرم دعوایمان می‌شد تا اینکه یک روز وقتی با رضا بیرون رفته بودم و از مدرسه دیر به خانه آمدم با پدرم بحث‌مان شد و وقتی بگومگو‌های ما بالا گرفت سریع با رضا تماس گرفتم و از او کمک خواستم. رضا به ثانیه نکشید که با موتورش سراغم آمد. من تا آن روز نمی‌دانستم که او افیونی است. وقتی شب را همراهش در پارک ماندم تازه پی بردم او معتاد است. راه برگشتی نداشتم و نمی‌خواستم دوباره پای در آن خانه بگذارم. غرورم اجازه نمی‌داد اما افسوس که الان همه غرور و جوانی‌ام لگدمال شده است و من در منجلاب گرفتار شده‌ام...

وادادگی تربیتی والدین

دکتر مجید ابهری، رفتارشناس اجتماعی در این باره می‌گوید: بروز ناهنجاری‌های رفتاری در بین نوجوانان و جوانان ناشی از دو برخورد از سوی والدین است. نخست خانواده‌های آشفته و نامتعادل که بستر مناسبی برای رشد آسیب‌های اجتماعی در فرزندان هستند و به‌خاطر وارونگی عاطفی در جایگاه والدین و کمرنگ شدن قدرت کنترل آنها ناهنجاری‌ها همانند تیر بر پیکر فرزندان وارد شده و بعد از آلوده‌سازی آنها به دیگران نیز سرایت می‌کند. 76درصد از نوجوانان و جوانان بزهکار متعلق به خانواده‌های متلاشی و آشفته هستند. فرار از خانه، اعتیاد، ترک تحصیل، ازدواج‌های نامناسب و غیرمتعارف، افسردگی و خودکشی اصلی‌ترین آسیب‌های حمله‌ور به این‌گونه فرزندان هستند زیرا وادادگی تربیتی باعث می‌شود انواع آسیب‌ها در اینگونه افراد رشد کرده و آنها را در کام خود فرو برد.

متاسفانه برخی پدر و مادر‌ها تصور می‌کنند همه چیز در پول خلاصه می‌شود و به همین خاطر به محض کمترین شکایت از سوی فرزندان اولین برخورد آنها این سوال است که مگر خوراک و پوشاک شما کم شده است؟ یا برخی از والدین حتی نمی‌دانند فرزندشان در چه کلاسی تحصیل می‌کند. این نوع خانواده‌ها در گروه خانواده‌های متلاشی قرار می‌گیرند، در واقع بعضی از والدین الگو‌های منفی رفتاری و آموزگار بزهکاری برای اطفال خود هستند. اعتیاد والدین، درگیری‌های لفظی و فیزیکی آنها و طلاق عاطفی بین‌شان عواملی هستند که خانواده را آماده انفجار هنجار‌ها می‌کند.

 نظم پادگانی

 ابهری در ادامه افزود: گروه دوم مربوط به والدینی است که هنوز در دوران تربیتی 40 سال پیش بسر می‌برند و از سرعت ارتباطات و پیشرفت در جامعه بی‌خبر هستند و نمی‌دانند که تنها با فشار یک کلید فرزندانشان وارد اقیانوس اطلاعات در فضای مجازی می‌شوند. در واقع سخت‌گیری‌های بی‌مورد و نظم پادگانی در خانه باعث می‌شود فرزندان والدین را در جایگاه ارباب و کارفرما و خود را در محل رعیت و خدمتگزار ملاحظه کنند. اضطراب و ترس از برخورد‌های خشن از سوی والدین باعث می‌شوند اینگونه فرزندان هیچگاه حرف دل خود را به پدر یا مادر نگویند و با نگاه و حرکت سر آنها سکوتی نزدیک به خفگان اختیار کنند.  همچنین در زمنیه تربیت دینی بعد از 30 سال پژوهش و تدریس در آسیب‌های اجتماعی و 5 سال سرپرستی مرکز جمع‌آوری و نگهداری کودکان خیابانی و دختران فراری به این نتیجه رسیدیم که بعضی فرزندن بعد از گرفتن کارنامه به‌خاطر نمرات پایین بین راه مدرسه و خانه فرار را بر قرار ترجیح داده‌اند. آنها سقوط در باتلاق فساد و اعتیاد و آزار‌های جنسی را بر مراجعت بر خانه ترجیح داده و سرنوشت سیاه و شومی را برای خود رقم زده‌اند. در مورد تربیت مذهبی باید گفت برخی والدین تصور می‌کنند با سخت‌گیری و تنبیهات بدنی می‌توانند فرزندان خود را به سوی دیانت سوق دهند در حالی که این تصور غلط و نادرستی است که ممکن است آنها تنها در خانه و از ترس پدر یا مادر وظایف دینی خود را به جا آورند یا حجاب خود را رعایت کنند طوری‌که به محض خروج از خانه یا غیبت والدین دست به اقداماتی می‌زنند که از فرزندان یک خانواده مذهبی قابل تصور نیست. برای سوق دادن فرزندان به تربیت مذهبی، والدین باید خود الگوی اصلی و نماد درست فرایض دینی باشند. برای مثال پدر یا مادری که هنگام شنیدن زنگ تلفن یا منزل به فرزند خود می‌گوید که من در خانه نیستم چگونه می‌تواند از او توقع راستگویی داشته باشد. بسیاری از فرزندان ما به‌خاطر رفتار‌های اینگونه والدین خود دچار تضاد شخصیتی شده‌اند یا اینکه وقتی بچه‌ها ملاحظه می‌کنند پدر در بیرون از خانه مانند یک هنرپیشه رفتار می‌کند و در داخل خانه شخصیت دیگری دارد واقعا با خود فکر نمی‌کند چه به سر اعتقادات این فرزندان می‌آید؟

افراط و تفریط تربیتی باعث بروز ناهنجاری‌های رفتاری شده و فرزندان را در معرض آسیب قرار می‌دهد. بعضی از پسران و دختران جوان وقتی با رفتار‌های بی‌قید والدین روبه‌رو می‌شوند، دچار ناهنجاری‌های رفتاری شده و انگار در باتلاق آسیب‌های اجتماعی فرو می‌روند. دوست بودن با فرزندان، رعایت اعتدال رفتاری با آنها، ایجاد امنیت در فضای خانه به شکلی که فرزندان خانه را امن‌ترین محل برای خود تشخیص دهند، حفظ حریم خصوصی فرزندان و احترام به آن یعنی خودداری از تشویش و ورود ناگهانی به اتاق آنها که تفکر جاسوسی والدین را برای آنها ایجاد می‌کند همگی باعث می‌شوند تا نوجوانان و جوانان خانه را محیط امنی دانسته و دیگر به سمت حریم ناامن دوستی‌های خیابانی سوق داده نشوند.