طلاق عاطفی زیر یک سقف بدترین نوع طلاق / زن و مرد نابود می شوند !
رکنا: در نزاعهای خانوادگی و ریشهدار شدن اختلافات خانوادگی مسالهای که پررنگتر جلوه میکند، پدیده طلاق عاطفی است.
در طلاق عاطفی شاید به ظاهر زن و مرد و دیگر اعضای خانواده در کنار یکدیگر شکلی از زندگی را دنبال کنند، اما در واقعیت شکاف و فاصلهای عمیق بین روابط این اعضا رخ داده است که در سردی بسر میبرند. اختلالات روانی و اجتماعی در افرادی که دچار طلاق عاطفی هستند، بیشتر از دیگران بوده و کودکانی که در فرآیند طلاق عاطفی والدین خود قرار میگیرند، به مراتب آسیبهای بیشتری را نسبت به کودکانی که در پروسه طلاق رسمی هستند، میبینند. عاطفه و مودت دو شرط اصلی در زندگی مشترک است، چنانچه به دلایل واضح و آشکار یا بیدلیل طلاق عاطفی در روابط زناشویی و مراودات دیگر رخنه کند، آسیبهای بیشماری را به فرد، خانواده و جامعه متحمل میکند. افرادی که در فرآیند طلاق عاطفی قرار دارند، آسیبهای کمتری را تحمل میکنند، اما در پدیده طلاق عاطفی مسالهای که آزاردهنده است و همه اعضا را به لحاظ روانی، رفتاری و... تحت فشار و تنش قرار میدهد، مساله خودفراموشی است. خودفراموشی نوعی آسیب روانی و اجتماعی است که باعث میشود فرد رنجشهای روانی بیشتری را تحمل کند، زیرا در این فرآیند سخت و دشوار خود را از یاد برده و به زندگی عادت کرده است فقط هر روز طبق عادت طی میشود و مدتهاست عشق، محبت و مهرورزی رخت بسته است. در طلاق عاطفی وقتی مهر و محبت کمرنگ میشود، دوسوی این رابطه رفتارهای بیمحبتی از خود نشان میدهند که دال بر این است که آنها مدتهاست از یکدیگر دور شدهاند.
خودفراموشی
دکتر جعفر بای، جامعهشناس، آسیبشناس و مدرس دانشگاه میگوید: امروزه ارتباطات بینفردی درون خانواده دچار اختلالات اساسی شده است. گاه شاهد هستیم روابط زوجها با یکدیگر به سردی گراییده و نشانههای مهرورزی و صحبتهای عاشقانه وجود ندارد. متاسفانه آنان که روزگاری شعار میدادند که با شروع زندگی مشترک همنفس یکدیگر خواهند شد. مشکلات، گرفتاریها و تکفهمیها از سوی یکدیگر شرایطی را فراهم ساخته که از زندگی برای خود قفس ساختهاند و به سختی یکدیگر را زیر یک سقف تحمل میکنند. اختلافنظرات و تفاوت در سلیقهها، تنوع در نگرشها، تکثر، فکر و اندیشه وضعیتی را به وجود آورده است که ارتباطات بین زوجها به جای پیوندهای عمیق عاشقانه و عاطفی و نشأت گرفته از دل به صورت ارکانیگ باشد، به رفتار سرد و بیروح مکانیکی تبدیل شده است؛ رفتارهایی که حال و هوای اشیا را با یکدیگر در ذهن آدمها متصور میسازد، رفتاری که رنگی از مهر و محبت ندارد و چون بیگانگان و گاهی خصمانه در اندیشه حذف طرف مقابل است، رفتارهای خستهکننده و ترساننده که روح و روان انسانها را آزار داده و باعث شکنجههای عاطفی برای یکدیگر میشوند.
وی در ادامه بیان میکند: امروزه فزونطلبی و زیادهخواهی، نداشتن الگوی مناسب رفتاری و افزایش روزافزون نیازهای کاذب و غیرواقعی، فراوانی مطالبات غیرمنطقی زوجها نسبت به یکدیگر به علت مالکیت چشم و همچشمیها و مدپرستیها، رفاهزدگی و فراهم ساختن زندگیهای لوکس و پرزرق و برق و فانتزی، اصلیترین فلسفه ازدواج به ورطه فراموشی سپرده شده و عشق، مهر و محبت قربانی شده است. در حالی که زندگی باید سرشار از مهر و محبت باشد، به فضایی غیرقابل تحمل تبدیل شده است. در فضای خانوادگی باید روابط عاطفی و عاشقانه زوجها به گفتمانی زیبا تبدیل شود و زوجها این فضا را به جهنم تبدیل کردهاند و شرایطی غیرقابل تحمل را برای زوجها فراهم ساخته است. طلاق عاطفی امروزه عرصه بسیاری از زندگیها را به تباهی کشانده است و قربانیان اصلی این فضای دهشتناک قبل از اینکه زوجها باشند، فرزندان آنها به شمار میروند. ادامه این وضعیت ناراحتکننده و ناروا بوده و منجر به تخریب شخصیت فرزندان میشود و اختلالات فراوان روحی و روانی را برای چنین زندگیهایی فراهم میسازد.
محبت حلقه گمشده
دکتر بای در ادامه میافزاید: گاهی منشأ اینگونه رفتارهای ناروا، لجاجتهای کودکانه و قهرهای بچگانه است که با حاکم کردن منطق و به مدد عقلانیت در گفتوگوهای کوتاه خانوادگی قابل حل است. زوجها با گرفتاری در پدیده بیمارگونه طلاق عاطفی دچار خودفراموشی شده و زندگی خود را به نیستی، تباهی و نابودی میکشانند.
بیشک بیشترین عناصر نابهنجار اجتماعی از دل این خانوادهها برمیخیزد و اینگونه محیطهایی بستر مساعدی برای پرورش بزهکاران اجتماعی میشود و کانون اصلی رفتارهای نابهنجار اجتماعی از دل چنین خانوادههایی تحویل جامعه داده میشود. اینگونه رفتارهای غیرطبیعی به مراتب بیشتر از رفتارهای توام با عقلانیت ویرانگر و آسیبزاست. خانوادههایی که در آنها طلاق رسمی اتفاق افتاده است و به مراتب کمتر دچار چنین آسیبهایی میشوند، منطق و عقل حکم میکند که با بروز کوچکترین اختلاف در روند زندگی باید در اندیشه درمان و رفع آن گرفتاری باشند. نباید اجازه داد اختلافات کوچک روح و روان انسان را فرسوده کند و چون دملهای چرکین عرصه زندگی را تلخ و غیرقابل تحمل کند. اختلافات بزرگ از دل همین اختلافات کوچک پدید میآید و باعث مشکلات غیرقابل حل میشود، پس در روند زندگی با برخورد بروز مشکلات کوچک به راحتی میتوان آنها را حل کرد. این مدرس دانشگاه در ادامه اشاره میکند به برخی علل و میگوید: علل شکلگیری این بیماری در زندگیهای امروزی عدم بررسیهای اولیه جهت انتخاب همسر است. وقتی شرط اصلی یعنی همکفو بودن که وجود اشتراکهای مهم و اصلی برای پایهریزی یک زندگی است مورد توجه قرار نگیرد، قطعا در روند زندگی زوجها را با مشکلات و گرفتاریهای اینچنینی مواجه خواهد کرد. اهمیت زندگی و جایگاه رفیع نهاد خانواده برای این افراد ناشناخته مانده، اگر فلسفه مقدس زندگی و جایگاه بیبدیل نهاد خانواده برای زوجها روشن شود هیچگاه آنان ارزشهای مهم زندگی را قربانی خواستههای مادی زودگذر نخواهند کرد و باعث روانپریشی خود و فرزندان نمیشوند. نکته مهم غلبه نگرشهای مادی و فاصله از عقلانیت و رو آوردن به احساسات، چنین زندگیهایی را دستخوش مشکلات جدی میکند. فردگریزی و عتابورزی از ویژگیهای مسلم این زندگیها به شمار میرود. به جای به دست آوردن گوهر عقل از افکار کودکانه و اندیشههای کاملا بچگانه و احساسات پوچ برای نابودی خود و خانواده کمک میگیرند و خود نیز نمیدانند در این لجاجتها چه سرمایه عظیمی را از دست داده و جز پوچی و تباهی چیزی دستگیر آنها نمیشود. این آسیبشناس اجتماعی میگوید: طلاق عاطفی پدیده تلخی است که امروزه بسیاری از زندگیها را تحتتاثیر قرار داده و ریشه آن نیز در زرق و برقهای مسائل دنیوی، کالاهای مادی و... است.بزرگترین و اساسیترین عامل این بیماری بزرگ قرن فاصله گرفتن از آموزههای اعتقادی و دینی است و به کار نگرفتن دستورات اسلامی است.نتیجه پوچی بسیاری از زندگیها اخلاقستیزی است. وقتی زوجها اعتقادی به احکام اخلاقی نداشته باشند و آموزههای اخلاقی را به ورطه فراموشی سپارند و دین و اعتقادات و اخلاق جایی در زندگی آنها نداشته باشد، نتیجه بروز مشکلات و گرفتاریها و تلخی و تباهی است.
گمشده اصلی این زندگیها باورهای دینی است و میتوان بسیاری از اینگونه بیماریها را به مدد احکام اخلاقی درمان کرد و شرایط مناسب و مطلوبی را در ادامه زندگی مناسب فراهم و مطلوب ساخت. برای ارتقای کیفیت زندگی باید مبانی دینی و احکام اخلاقی را محور اصلی زندگی قرار داد و پیوسته کانون مهر، محبت، عاطفه و عشق را همراه زندگی کرد تا با مهرورزی و رفتار عاشقانه شیرینی زندگی افزایش یافته و نیازهای روحی و روانی زوجها ارضا شود.
رعایت دستورات دینی پیرامون نهاد مقدس خانواده و اجرای احکام اسلامی در زندگی میتواند ضمانت سلامت و پیمودن درستی این راه اساسی باشد. طلاق عاطفی کودکان را در طول زندگیشان بزهکارتر میکند، در حالی که در طلاق رسمی این کودکان از میزان آسیب کمتری برخوردار خواهند بود. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید
ارسال نظر