کودکان آزاد در مدرسه‌های سبز

اینطور نیست که بچه‌های قد و نیم‌قد پشت نیمکت نشسته باشند و معلم درسشان بدهد و آنها درس پس بدهند. اوقات در «مدرسه طبیعت» طور دیگری می‌گذرد. آن‌جا حتی بنا نیست روش‌های نوین کاشت درخت را توی گوش بچه‌ها فرو کنند. «رهایی» اصل قصه این مدرسه‌هاست؛ یعنی خودشان بلدند با طبیعت ارتباط بگیرند و از همین راه بیاموزند. همین یک عبارت ساده آن‌قدر سخت است که هر کسی راحت با آن کنار نمی‌آید. مثلا جایی در «گرمابدر»، در فشم که یکی از ٥٠ مدرسه طبیعت ایران است، کودکان اگر دور درختان بچرخند، از روی سنگ بپرند و دستشان را تا آرنج توی خاک فرو کنند، کسی بهشان نمی‌گوید «نچرخ»، «نپر» یا «نکن».

مدرسه «داربانان آتی» کنار رودخانه است؛ مدرسه یعنی یک حیاط پردرخت، دو خرگوش تپل، سه تا سگ، چند بره و مرغ و خروس و زمینی که سنگ و خاک و علف دارد. بچه‌ها سرشان به کار خودشان گرم است. در این ساعت از صبح که خروس‌ها آوازخواندن را شروع کرده‌اند، آنها اگر دلشان بخواهد می‌توانند برای صبحانه تخم یکی از مرغ‌ها را بردارند و توی ماهیتابه بشکنند یا نه، دنبال پروانه‌ها بدوند و توت‌های قرمز را روی شاخه تماشا کنند. در مدرسه طبیعت زندگی روی دور رهایی است، بچه‌ها بلدند برای خودشان یک سرگرمی دست و پا کنند و «تسهیل‌گران» فقط از دور تماشا می‌کنند و مواظبشان هستند.

وقتی آرش کرمانشاهی، مدیر این مدرسه، بساط «داربانان» را در گرمابدر چید، تعداد مدارس طبیعت ایران هنوز به ١٠ تا نمی‌رسید. او شهریور پارسال مقدمه کار را با دعوت از دوست و آشنا چید تا این‌که دوماه بعد سازمان حفاظت محیط‌زیست مجوزش را داد و مدرسه طبیعت را رسما برپا کرد. کرمانشاهی که بیشتر از ٢٠‌سال فعال محیط‌زیست بوده، با همکاری ٢٠ تسهیل‌گر در مدرسه ماندگار شده و روز و شبش با بچه‌های سه تا ١٢ساله می‌گذرد. او معتقد است، کودک تا ١٢سالگی باید بازی کند، ارتباط خودخواسته او با طبیعت باعث می‌شود شخصیت کودک شکل بگیرد، در آینده حافظ محیط‌زیست باشد و مهارت‌هایش را در رشته‌های مختلف به کار بگیرد.

بزرگترها در مدرسه طبیعت مدام از «عبدالحسین وهاب‌زاده»، بنیانگذار مدارس طبیعت در ایران نام می‌برند، به حرف‌های او استناد می‌کنند و راه‌افتادن این مدارس را مدیون او می‌دانند. مدیر مدرسه هم همان ابتدا از وهاب‌زاده نقل می‌کند که «کودکان سه تا ١٢ساله به آموزش مستقیم نیاز ندارند، آنها بعدا فرصت آموزش را پیدا خواهند کرد. آموزش مستقیم بر خلاقیت چیره می‌شود و امکان رشد مهارت‌های خلاقانه کودکان را از آنها می‌گیرد.» این مدرسه‌ها ابتدا در کشورهای اروپایی به راه افتادند و وهاب‌زاده که از صاحب‌نظران نامدار محیط‌زیست است، آنها را در ایران بومی‌سازی کرد. اینطور شد که شهریور‌ سال ٩٣ با ابتکار او، اولین مدرسه طبیعت در مشهد راه‌اندازی شد و بنا شد که ایران پر از مدارس طبیعت باشد.

کرمانشاهی توضیح می‌دهد که «باید دوره‌های آموزشی خاصی را برای برپاکردن مدارس طبیعت گذراند. با گذراندن این دوره‌ها، آنها می‌توانند مدرسه تأسیس کنند و اگر بخواهند، می‌توانند تسهیل‌گر شوند. دست‌کم ٥نفر باید مدرک این دوره را بگیرند تا بشود یک مدرسه تأسیس کرد.»

ایران نخستین کشور خاورمیانه است که تأسیس مدارس طبیعت را شروع کرده. این اتفاق به گفته محمد درویش، مدیرکل دفتر مشارکت‌های مردمی سازمان حفاظت محیط‌زیست می‌تواند یک‌میلیون‌ونیم شغل ایجاد کند و با سرمایه‌گذاری بخش خصوصی برای تأسیس مدارس طبیعت کشور از سرمایه‌گذاری حدود ٩٩٠‌میلیارد تومان معاف می‌شود. به گفته او، در مدارس طبیعت ٢٥‌درصد ضریب یادگیری افزایش و ٤٠‌درصد ضریب بیش‌فعالی در کودکان کاهش می‌یابد. حالا سازمان حفاظت محیط‌زیست هم به کسانی که راه‌اندازی مدارس طبیعت کنند، ١٠٠‌میلیون تومان وام با بازپرداخت ٦٠ماهه و سود ٤‌درصد پرداخت می‌کند.

مدرسه‌ها بدون درخت و پر از رقابت

لیلا پرهیزگار، دانشجوی دکترای آموزش محیط‌زیست است که به همراه دختر کوچکش به مدرسه آمده و گلایه دارد که چرا مدرسه‌های معمولی از طبیعت خالی است: «فضای مدرسه‌ها به اندازه کافی فضای سبز و درخت ندارند. آموزش و پرورش فقط یک محیط رقابت‌آمیز برای کودکان ایجاد کرده است. آنها مدام اضطراب دارند و منتظرند در مسابقه شرکت کنند و جایزه بگیرند، برای همین کودکی نمی‌کنند. ما منتظریم که تغییری در برنامه درسی ایجاد بشود و از استرس این فضای پررقابت کمی کاسته شود. مدرسه طبیعت یکی از راه‌هایی است که بتوانیم با نهاد اولیه انسان یعنی طبیعت ارتباط برقرار کنیم و روحمان تلطیف شود. با تحکم و خشونت نباید انتظار داشت کودکان در آینده شهروندان مفیدی باشند.»

«از پنجم ابتدایی افتادم در روال رفتن به مدرسه تیزهوشان و نمونه دولتی و اینها. بعد هم مدام درس خواندم و درس خواندم. من اصلا کودکی نکردم.» الهام عبداللهی، مادر یکی از بچه‌هاست و می‌گوید؛ حالا بعد از ٣٦‌سال یاد گرفته با پسرش «کارن» کودکی کند: «خانه فضای بسته‌ای است و سرگرمی‌ها برای کودک تنوع ندارد، اما در مدرسه طبیعت ارتباط با طبیعت، دست‌ورزی، ارتباطات و تمام کارهای لازم برای رشد ذهنی فراهم است. روزهای اول احساس خطر می‌کردم، چون بچه من از آپارتمان آمده بود یک جای پر از چاله و چوله که از برف سُر شده بود اما کم‌کم خودم هم به محیط و تسهیل‌گران اعتماد پیدا کردم و از آنها یاد گرفتم.»

کارن تی‌شرت سبزی پوشیده و با سگ‌ها بازی می‌کند. «وقتی سوسکی را فشار می‌داد یا گلی را می‌کَند، مدام می‌گفتم نکن مامان! پسر من فقط می‌خواست با حشره ارتباط بگیرد و گیاه را بشناسد اما ممکن است کاری کنیم که از آن متنفر شود. کسانی در آینده خیلی مواظب همین گل‌ها و حشرات هستند که در کودکی تمام این کارها را کرده باشند. بدی ما این است که مثل یک دوربین ٢٤ساعته بالای سر بچه هستیم. همین که یاد بگیری چیزی نگویی، خیلی سخت است.»

بچه‌ها در حیاط مدرسه از درخت بالا می‌روند، غلت می‌زنند و گِل‌بازی می‌کنند؛ این کارها در خانه مگر می‌شود؟ مدیر مدرسه توضیح می‌دهد که «در آپارتمان بچه نمی‌تواند از روی مبل بپرد روی فرش. چون طبقه پایینی اعصابش خرد می‌شود. پس توانایی جسمی‌شان را نمی‌توانند تقویت کنند و با توانایی خودشان آشنا نمی‌شوند.»

«متیو اولی» پدر «سرمد» هم می‌گوید: «زندگی همه ماشینی شده و از آن چیزی که ما در کودکی تجربه کردیم فاصله زیادی گرفته. شاید ما خودمان باغ داشته باشیم اما تعامل با کودکان دیگر تاثیری چند برابری دارد. به‌خصوص که من هم چیزهایی یاد گرفتم. همیشه بچه را به طبیعت می‌بردم و دنبالش می‌دویدم که بلایی سرش نیاید. اما این‌جا فهمیدم همیشه این کار درست نیست.»

مدرسه‌های ما سربازخانه است

«سرمد» مرغی را توی دستش گرفته و حیوان پس از چند دقیقه دست از تقلا برداشته است. بچه‌ها در این مدرسه دقیقا چه کار می‌کنند؟ کرمانشاهی می‌گوید لازم است که کودک تا ١٢سالگی به حال خودش رها باشد و فقط بازی کند، چون شغل او «بازی کردن» است: «این‌که بچه را سر کلاس ببریم و چیزهای مشخص به او یاد بدهیم، او را از بازی کردن و فعالیت کردن دور و از خلاقیت جدا می‌کند؛ این اشتباه است. این دوره سنی، دوره کنجکاوی و شناخت از محیط اطراف، خودش، توانمندی‌هایش و جامعه کوچک اوست. این درحالی است که تمام این چیزهای ضروری در مدرسه‌های معمولی محدود می‌شود.» صحبت از «مدرسه‌های معمولی» نقطه مشترک همه بزرگترهای مدرسه طبیعت است. مدیر مدرسه معتقد است که مدرسه طبیعت خط بطلانی است روی تمام محدودیت‌های مدرسه‌های معمولی؛ این‌که بچه‌های هم‌سن کنار هم باشند، برای حرف زدن باید اجازه گرفت، این‌که اگر خلاف این باشی تنبیه می‌شوی. «این دوره سنی است که کودک ارتباط اجتماعی را در آن می‌شناسد اما مدرسه‌های ما تبدیل شده به سربازخانه؛ کارخانه‌هایی که در آن کودکان توانایی‌ها و استعدادهای مختلف دارند. باید دانست که همه کودکان نباید به یک صورت آموزش ببینند. سال‌هاست که دنیا به این نتیجه رسیده: بچه‌ها باید بازی کنند تا خلاق شوند و تمام مهارت‌های اجتماعی و فردی را فرابگیرند.» یک گروه از کودکان وارد مدرسه می‌شوند. خیلی طول نمی‌کشد که یخشان آب شود. آنها تک به تک یا گروهی شروع به بازی می‌کنند.

در مدرسه طبیعت کلاس خاصی برگزار نمی‌شود؛ مگر این‌که برنامه‌ای باشد برای پختن مربا یا لمس برگ گیاهان مختلف. «بچه‌ها در این محیط رها هستند. یکی می‌خواهد تنهایی بازی کند، یکی می‌خواهد بازی گروهی کند. یکی می‌خواهد دعوا کند... همه این چیزها آزاد است تا زمانی که آسیب جدی به خودشان و بقیه نزنند.» این‌جا برای بچه‌ها فقط یک قانون Law مهم وجود دارد: به خودت، دیگران و طبیعت آسیب نرسان.

او اینها را می‌گوید و درباره رها کردن کودکان حرف می‌زند: «افرادی که این‌جا هستند بچه را آزاد می‌گذارند؛ هیچ نقشی در بازی آنها ندارند. فقط اگر بچه خواست کمکش می‌کنند. ما بزرگترها این‌جا یکی از عناصر محیطی هستیم. در تاریخ زندگی انسان روش اجداد ما همین بوده. نه مثل حالا که وقتی بچه می‌خواهد یک قاشق بلند کند، مدام می‌گوییم این‌جوری برندار و این‌طوری نکن. ما همه چیز را اداره می‌کنیم، بشین، نرو، برو، بیا. از سه‌سالگی می‌گذاریمش کلاس‌ها و دوره‌های مختلف تا چند چیز مختلف یاد بگیرد و مثلا پیانو بزند، اما این چیزها را بعد از ١٢سالگی یا در طول زندگی می‌توان آموخت.»

٦ روز هفته مال بچه‌هاست و جمعه‌ها برای خانواده. این البته قانون مدارس طبیعت نیست چون همه پدر و مادرها بلد نیستند بچه‌هایشان را این‌طور که تسهیل‌گران انتظار دارند، رها بگذارند اما مدیر مدرسه داربانان برای مدرسه‌اش چنین تصمیمی گرفته است. اغلب پدر و مادرها حتی فکر می‌کنند که بازی را هم باید اداره کرد برای همین تسهیل‌گران این‌جا به آنها راه و چاه را یاد می‌دهند. «جمعه‌ها روز خانواده است، چون خیلی از بچه‌ها یا نمی‌توانند ارتباط بگیرند یا نمی‌خواهند تنها بمانند و پدر و مادرشان را رها نمی‌کنند. آنها جمعه می‌آیند و بعد از برقراری ارتباط با محیط برای تنها آمدن آمادگی پیدا می‌کنند.»

پیشرفت کودکان ثبت می‌شود

هر مدرسه طبیعت باید دست‌کم ٥ تسهیل‌گر داشته باشد اما این‌جا گروهی ٢٠ نفره از کارشناسان مختلف همکاری می‌کنند. مدیر مدرسه می‌گوید تیمشان ٣٠ نفره است اما ٢٠ نفرشان که جامعه‌شناس، زیست‌شناس، جانورشناس و متخصصان مختلف‌اند، مدرک تسهیل‌گری دارند و هر روز کارآموزهایی کنار دستشان یاد می‌گیرند. مهمترین چیزی که یاد می‌گیرند این است که بازی کودک را مدیریت نکنند. کرمانشاهی می‌گوید: «همین دانستن این‌که چه بکنیم و چه نکنیم خیلی پیچیده است. باید یک دوره آموزش دید برای راضی شدن به این‌که نباید به کودک کاری داشت.» این‌طور که او توضیح می‌دهد دوره آموزشی پیشرفته‌تری هم برای ثبت فعالیت کودکان وجود دارد؛ یعنی ثبت پیشرفتی که پس از آمدن به مدرسه طبیعت در کودک پدیده آمده است.

پدر و مادرها هم به چشم می‌بینند که کودکان منزوی چطور بعد از مدتی اجتماعی می‌شوند یا آنها که جسمی کم‌توان دارند، چقدر قوت می‌گیرند. در روز خانواده، مادرها نشسته‌اند و درباره مدرسه فرزندانشان با هم حرف می‌زنند. «یاسمین آقایی» یکی از آنهاست؛ تسهیل‌گر و مادر «رانی» و «فرح».

هفته پیش گروهی از کودکان انجمن اوتیسم به این مدرسه آمدند و این‌طور که یاسمین می‌گوید، با رضایت رفتند: «اولش مدام جست و خیز می‌کردند اما نیم‌ساعت بعد آرام‌تر شدند. بعضی از این کودکان ارتباط خوبی با حیوان برقرار می‌کنند، به‌خصوص با سگ‌ها. امیدوارم آموزش و پرورش به عقل بیاید و اذیت نکند. باید قبول کنند که بچه‌های ما کمبود طبیعت دارند. باید با این مدارس تفاهم کنند و بچه‌های دبستانی را حداقل هفته‌ای سه‌بار به طبیعت بیاورند.»

«رانی» سندروم داون مرزی است و فقط گفتارش ایراد دارد. قبل از آمدن به مدرسه طبیعت از گربه ترس شدید داشت. بعد از دو، سه جلسه ارتباط برقرار کرد و الان خیلی بهتر شده است. این فقط یک نمونه است. ارتباط اجتماعی‌اش هم بهتر شده و انس خاصی با طبیعت گرفته است. فرح هم که مشکل خاصی ندارد، اعتماد به نفسش و مسئولیت‌پذیری‌اش نسبت به کودکان دیگر بیشتر شده و می‌گوید می‌خواهم تسهیل‌گر باشم.» یاسمین زنی دو رگه است و ته‌لهجه عربی دارد. او کارشناس‌ ارشد فلسفه است و ١٢‌سال در حوزه کودکان استثنایی و مشاور اختلالات رفتاری کودکان کار کرده، مخصوصا برای کوکان استثنایی و اوتیستیک. روی یک تکه چوب می‌نشیند و ادامه حرفش را می‌گیرد: «ما به‌عنوان تسهیل‌گر اصلا دخالتی در کار کودک نداریم. باید دورتر بایستیم. نباید به او بچسبیم که حس کند همه دارند او را نظارت می‌کنند. اگر بچه کمک خواست می‌توانیم وارد شویم. مثلا اگر برای کاری راه حل بخواهد، همفکری می‌کنیم. پسر من رانی امروز وقتی در مدرسه از خواب بیدار شد، اول یک ساعت به درخت خیره شد. این کار از این‌که تبلت دستش بگیرد و بازی کند بهتر است.»

او که ١٢‌سال است به ایران آمده، پیش از این تجربه کار با کودکان اوتیستیک بیروت را دشته است. او معتقد است طبیعت در روند اجتماعی شدن کودکان مبتلا به اوتیسم و سندروم داون چیزی شبیه جادو است: «بچه‌ها اعتماد به نفس پیدا می‌کنند. رقابتی در کار نیست و هر بچه خلاقیت خودش را دارد، یعنی فضا از تنش به‌دور است. پسر من ارتباط کلامی خوبی ندارد، حالتی دارد به نام سکوت انتخابی که فقط اگر خوب با کسی یا چیزی ارتباط بگیرد، حرف می‌زند اما حالا در طبیعت خودش را تخلیه می‌کند. بچه‌های اوتیسم هیجان خیلی زیادی دارند و طبیعت این هیجان را کم می‌کند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.