تلخ ترین آزادی قاتل با رهایی از اعدام ! / انگ قاتل بودن اذیتم می کند + فیلم  گفتگو
حجم ویدیو: 72.92M | مدت زمان ویدیو: 00:10:01

زندگی یک اعدامی بعد از آزادی روایتی شنیدنی است چرا که یک تجربه کمیاب در آن دیده می شود.آنچه زندگی یک اعدامی را به دو قسمت تقسیم می کند،روزهای زندان است.زندگی یک اعدامی قبل از ورود به زندان و بعد از آزادی قابل قیاس نیست.سال ها تلاش برای جلب رضایت زندگی یک اعدامی را دستخوش یک نگرانی وصف ناپذیر می کند.در این گزارش ماجرای زندگی یک اعدامی را مرور می کنیم.

اخبار اختصاصی رکنا - کپی رایت

به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، زندگی در زندان برای یک محکوم به قصاص مفهوم حقیقی رو در رویی هر لحظه با مرگ است.برای متهمی که راه می رود با تصور مرگ،غذا می خورد با تصور چوبه دار و می خوابد با خیال اینکه یک روز دیگر به اجرای قصاص نزدیک شد؛ زنده نگهداشتن امید و تلاش برای جبران و خوب زندگی کردن، به معنی کاری ارزشمند است.

ابوذر وارسته یکی از متهمانی است که از پوسته اتهام جنایت و قتل بیرون آمد و به بعد انسانیت بازگشت.پرونده اتهامی ابوذر وارسته به عنوان یک قتل ناموسی معروف شد و مقامات قضایی که تشخیص دادند این جنایت سبب جریحه دار شدن عواطف شده است،با توجه به اینکه مقتول خانوم بود تفاضل دیه را هم پرداخت کردند تا متهم زودتر مجازات شود.اما ابوذر در راه زندگی سالم قدم برداشت و اثبات کرد که لیاقت بخشش را دارد.به همین جهت اصحاب رسانه و محسن چاوشی برای نجات او از قصاص تلاش کردند.اولیای دم هم در حق او بزرگواری کرده و او بار دیگر به زندگی بازگشت.

ماجرای اتهام قتل ابوذر وارسته چه بود؟

رسیدگی به پرونده اتهامی ابوذر با کشف جسد زن مورد علاقه او که به ضرب گلوله از پا در آمده بود آغاز شد.ساعتی بعد پیکر نیمه جان ابوذر در کوه های اطراف اسدآباد همدان کشف شد و این در حالی بود که اسلحه ای در کنار ابوذر افتاده بود.با توجه به اینکه همه مدارک و شواهد بر علیه ابوذر بود،با این فرضیه که او بعد از قتل زن جوان اقدام به خودکشی کرده است،بازداشت شد اما اتهام قتل را نپذیرفت.با این حال قضات دادگاه به استناد همان ادله و شواهد که بر علیه ابوذر بود،او را به قصاص محکوم کردند. در حالی که تنها چند روز به اجرای حکم قصاص متهم زمان باقی بود،با وساطت اصحاب رسانه و کمک خواننده محبوب کشورمان،محسن چاوشی؛ اولیای دم با بزرگواری از قصاص گذشتند.حالا یک سال و نیم است که ابوذر از زندان آزاد شده و به آغوش جامعه بازگشته است.

ابوذر به احترام اولیای دم تمایلی به بازگو کردن جزئیات پرونده اتهامی ندارد اما روایت او از سال های زندان زیر حکم قصاص شنیدنی است.

با اعدام هم بندی هایم بند را سکوت می گرفت

ابوذر تنها 19 سال داشت که به اتهام قتل راهی زندان شد.حالا او از حال و هوای زندان می گوید!

از زندگی در زندان بگو.

سال های سختی با درد و رنج در زندان سپری شد.افکارم هر لحظه درگیر آینده بود که در نهایت این پرونده منجر به رضایت خواهد شد یا اینکه حکم من اجرا می شود؟ خیلی از هم بندی های من که محکوم به قصاص بودند پای چوبه رفتند و حکم آنها اجرا شد.بعد از اجرای حکم بند را سکوت برمی داشت.فکرش را بکنید با کسی هم خرج بودیم و از آرزوها و امید او به آزادی خبر داشتیم اما به آغوش مرگ می رفت.در آن لحظه از شدت ناامیدی به بن بست فکری می رسیدیم.

و بعد چه چیز تو را از این بن بست فکری نجات می داد؟

آن زمان سطح آگاهی من خیلی پایین بود.اما در زندان به ورزش رو آوردم و در واحد اشتغال مشغول به کار شدم و این ها خیلی به من کمک کرد تا بتوانم در مسیر بالا بردن بعد روحانی ام قدم بردارم.

چیزهایی که در زندان یادگرفتی بعدا هم به درد تو خورد؟

بله من معرق کارم.مدرک تعمیرات لوازم گاز سوز دارم. اما مهم ترین چیزی که برای مددجویان زندان کارکرد داشت قدم های «ان ای» است که انسان ساز است.به مددجویان کمک می کند با شناخت خود قدم در راه شناخت خدا بگذارد.هدف انجمن این است که ضعف های عاطفی فرد را برطرف کند.من هم توانستم با بالا بردن ظرفیت روحی به متاع خارجی مثل موادمخدر برای خوشحال شدن روحم متوسل نشوم.

در زندان امکان ادامه تحصیل هم داشتی؟

شرایط برای کسانی که جرم سنگین داشتند کمی سخت بود اما در این سال های اخیر شرایط کمی هموارتر شده بود.تحصیلات من در حد اول راهنمایی بود و ادامه تحصیل ندادم اما اگر کسی تصمیم به تحصیل داشت غیرممکن نبود.در حال حاضر در کار برش بتن مشغول به کار هستم.

متهمان به قتل بعد از ازادی باز خلاف می کنند؟

ابوذری که از زندان آزاد شد با ابوذری که وارد زندان شد چقدر فرق می کرد؟

ابوذر قبلا دنبال این بود که کسی او را درک کند.یعنی دنبال این بودم که به کسی تکیه کنم.اما در این 12 سال به خودساختگی ای رسیدم که تکیه گاهی برای از من ضعیف تر ها باشم.گاهی دوستانم برای مشورت گرفتن به من مراجعه می کنند.دیگران بازتاب رفتار من را به من گفته اند.مثلا می گویند با اینکه سواد زیادی نداری اما شعور زندگی داری.

فکر می کنی چند درصد متهمانی که به اتهام قتل در زندان هستند لیاقت بخشش دارند؟

به نظر من 99 درصد این افراد لیاقت بخشش را دارند.گاهی افرادی که از بخشش اولیای دم ناامید هستند،در زندان ناهنجار زندگی می کنند اما زمانی که اولیای دم آنها را می بخشند چون خودشان را مدیون آنها می دانند به زندگی درست رو می آورند.افرادی مثل من تا آخر عمر خودمان را مدیون اولیای دم که در حقمان بخشش کردند و همچنین مدیون افرادی می دانیم که برای جلب بخشش شاکی واسطه گری کردند.حتی من خودم را مدیون افرادی می دانم که الان در زندان و زیر حکم قصاص هستند.چون اگر درست زندگی نکنم،شاکی پرونده آنها از بخشیدن مایوس می شوند.

خیلی از شاکیانی که برای پادرمیانی به آنها مراجعه می کنیم،می گویند که اگر متهم به قتل را ببخشیم و بعد از آزادی مرتکب جرم شود؛خودمان را نمی بخشیم.در این مورد چه فکر می کنی؟

کسی که به اتهام قتل راهی زندان می شود،کیفیت حبسی که تحمل می کند با حبس مجرمان دیگر فرق دارد.چون متهم به قتل روز و شب را با کابوس مرگ و چوبه دار می گذراند.هر لحظه گذشته خود را مرور می کند و آرزو می کند بتواند جبران کند و به زندگی دوباره برگردد.اضطراب این کابوس و تبعات دیگری که اتهام قتل دارد این قدر زیاد است که خیلی کم پیش می آید بعد از آزادی متهم به قتل باز هم مرتکب خطا شود.یک متهم به قتل حتی اگر از قصاص هم رها شود باید تا آخر عمر با مهر قتل زندگی کند.ممکن است خانواده متهمان اهانت های زیادی ببینند.و ضربه مالی به متهم و خانواده به حدی زیاد است که متهم باید تا آخر عمر سرش را در لاک خود کند و به زندگی ادامه دهد.حتی تبعات این اتهام ممکن است خانواده را درگیر کند.مثلا برای بچه برادر من خواستگار می آید،اما چون گفته می شود عموی او قاتل است مشکل ایجاد می شود.هر جا بروم زمزمه قاتل بودن من متوجه خودم و خانواده ام است.و خودم و خانواده ام، تقاص اتهام قتل را تا آخر عمر پس می دهیم.

پشیمانی متهم و دلجویی و التماس خانواده دو شرط اساسی جلب بخشش

خانواده تو به عنوان خانواده متهم به قتل برای جلب رضایت اولیای دم چه رفتاری داشتند؟

ما در یک شهر کوچک با خانواده مقتول زندگی می کردیم.اولین کاری که خانواده من کردند این بود که از آن محله کوچ کردند تا روبرو شدن با خانواده متول باعث آزار روح آنها نشود.خانواده من هر قدر هم می گفتند که آنها را درک می کنند اما به هر حال آنها یک عزیز از دست داده بودند.ما در شرایطی بودیم که روزی هزار می مردیم و زنده می شدیم.در این شرایط مادر و پدر پیر من از ریش سفیدان و افراد آبرودار می خواستند وساطت کنند.خانواده متهم باید تا جایی که ممکن است التماس کنند و خودشان را یک پله پایین تر از خانواده مقتول قرار دهند.اما با این همه موثرترین عامل در جلب رضایت شاکی،نحوه زندگی من در زندان بود.در این سال ها سعی کردم از درگیری و خلاف در زندان دور باشم و با صحیح زندگی کردن،اعتماد مسئولان زندان را جلب کنم.پشیمانی من و دلجویی و التماس خانواده ام در راستای اخذ رضایت خیلی موثر بود.

از حال و هوای قرنطینه قبل از اجرای حکم بگو.پای چوبه دار هم رفتی؟

چند بار زمان اجرا برای من معین شد اما با وساطت ریش سفیدان اجرای حکم به تعویق افتاد.حال و هوای قرنطینه خیلی ترسناک است.احساس می کردم دنیا برای من رو به تاریکی است.خاطرات سریع از ذهنم عبور می کرد.فکر می کردم یعنی دیگر نمی توانم مادرم و خانواده ام را ببینم؟همه کسانی که قرنطینه را تجربه کرده اند می دانند که سخت تری قسمت قرنطینه انفرادی پیش از اجرای حکم،ملاقات آخر با خانواده است.اینکه آدم می داند آخرین بار است خانواده اش را در آغوش می گیرد و بعد از ان باید به استقبال مرگ برود خیلی سخت است.

چه شد پای محسن چاوشی به پرونده تو باز شد؟

بعد از اینکه مسئولان زندان تغییر رفتار من را دیدند،کمک می کردند تا راهی برای جلب رضایت پیدا کنم.با اینکه ابعاد پرونده در شهر به حدی گسترده بود که در ابتدا مسئولان قضایی این قتل را سبب تشویش اذهان عمومی دانسته و برای اجرای حکم تفاضل دیه را واریز کردند؛ اما در سال های بعد نوع زندگی کردن من در زندان که پشیمانی و تلاشم برای جبران را نشان می داد،باعث شد به من کمک شود.با خبرنگاران و فعالان رسانه ای مرتبط شدم و اعضای تیم کشتی استان همدان هم در جریان ندامت من قرار گرفتند.این افراد سعی کردند با آقای چاوشی تماس برقرار کنند.نزدیک اجرای حکم بود و به خاطر شروع شیوع کرونا مراسم گلریزان جمعی برگزار نمی شد و برقراری ارتباط با محسن چاوشی هم سخت بود.بالاخره یکی دو روز مانده به اجرای حکم،محسن چاوشی پادرمیانی کرده و رضایت اولیای دم جلب شد.

آینده را چطور می بینی و زندگی برای تو بعد از آزادی چطور بوده است؟

شرایط زندگی من مثل زندگی نرمال افراد دیگر نیست.همیشه مهر اتهام قتل روی پیشانی من است.شاید نتوانم مثل افراد دیگر به تشکیل زندگی با شرایط طبیعی فکر کنم.اما تلاش می کنم سهمم را از زندگی انجام دهم و مطمئنم خدا هم سهم خود را ادا می کند.

وبگردی