محمد توسلی، دبیرکل سابق نهضت آزادی:
آقای خمینی گفتند که هر انقلابی به یک شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است / مهندس بازرگان به دنبال این بود که روحانیت را کنترل کند
رکنا سیاسی : محمد توسلی، دبیرکل سابق نهضت آزادی گفت: مهندس بازرگان آبان ۵۷ علیرغم مخالفت اعضای نهضت با آقای خمینی بیعت نکرد و گفت که «حکومت اسلامی بدین نحو که شما در طلب آن هستید، به استبداد روحانیت منجر خواهد شد. »

« محمد توسلی » که از نزدیکان مهندس مهدی بازرگان در دوره پیروزی انقلاب محسوب میشود، از ۸ اسفند ۵۷ با حکم نخستوزیر دولت موقت، شهردار تهران شد و تا ۳ دی ۵۹ در این سمت باقی ماند. او در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب نیز مسئول تبلیغات راهپیماییهای تهران بود و در زمان بازگشت بنیانگذار جمهوری اسلامی به ایران، مسئولیت بخش تبلیغات ستاد استقبال از امام خمینی (ره) را برعهده داشت.
محمد توسلی بعد از کنار رفتن از مسئولیت شهرداری تهران، دیگر هیچگونه مسئولیت اجرایی را در جمهوری اسلامی عهدهدار نشد، اما به کار خود در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران ادامه داد. او از ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ یعنی بعد از درگذشت « ابراهیم یزدی »، دبیرکل نهضت آزادی شد و تا ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ نیز در این مسئولیت باقی ماند.
توسلی که از جمله چهرههای تاثیرگذار در وقایع منجر به پیروزی انقلاب اسلامی بود، با این که در سال ۱۳۵۰ و در زمان حکومت پهلوی نیز بازداشت شده بود، بعد از پیروزی انقلاب نیز چند مرتبه در سالهای ۱۳۶۷، ۱۳۶۹، ۱۳۸۰، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ دستگیر شد که در برخی از این دستگیریها، جمع دیگری از اعضای نهضت آزادی نیز همراه او روانه زندان شدند.
بخشی ازگفتوگوی دیدهبان ایران با محمد توسلی رابخوانید:
انقلاب ۵۷ در امتداد انقلاب مشروطه بود
سوال : اگر بخواهید مهمترین نکات داخلی و خارجی که باعث شکلگیری انقلاب اسلامی را شرح بدهید، چه نکاتی را مطرح میکنید؟
توسلی : فضای کلی جامعه ما تا قبل از سال ۵۰ که خود من از نزدیک شاهد بودم، این بود که عموم جامعه ما، غیر از جمع محدودی که نسبت به شرایط جامعه آشنا بودند، تصورشان این بود که شاه آدم خوبی است و این اطرافیان او هستند که این شرایط را برای جامعه ما ایجاد کردهاند. اما بعد از سالهای ۴۹ و ۵۰، جنبش مسلحانه چنین دستاورد مهمی را برای جامعه ما داشت که مردم به این نتیجه برسند که مشکل اصلی شخص شاه و استبداد است. البته جنبش مسلحانه عملا از سال ۵۴ به بعد ادامه پیدا نکرد، اما تداوم جنبش اجتماعی ایران در بین سالهای ۵۴ تا ۵۷، اقداماتی انجام داد که زمینههای انقلاب ۵۷ را فراهم کرد.
شخص شاه نقش اصلی را در پیروزی انقلاب ۵۷ داشت
چند محور اصلی در فرآیند انقلاب ۵۷ تاثیرگذار بودند؛ نقش اصلی را عملکرد شخص شاه در انقلاب ۵۷ داشت. خاطرات شفاهی مدیرانی که قبل از انقلاب در حکومت حضور داشتند و توسط دانشگاه هاروارد، گردآوری، تنظیم و منتشر شده و در اختیار همگان است، حاکی است که شخص شاه نقش اصلی را در انقلاب ۵۷ داشت؛ هم به خاطر اقداماتی که انجام داد و هم به خاطر استبداد و خودکامگیای که داشت.
از جمله اقدامات شاه بعد از سال ۵۰، برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله، تغییر تقویم تاریخی ایران و حتی انحلال دو حزب خودساخته و تاسیس حزب رستاخیز بهجای آن بود. شاه رسماً اعلام کرد کسانی که نمیخواهند عضو حزب رستاخیز باشند و نمیخواهند با ما همکاری کنند، پاسپورتشان گرفته شود و از جامعه خارج شوند. چنین فضایی در جامعه وجود داشت که استبداد و خودکامگی شاه در این دوران را به وضوح نشان میدهد. این موضوع را در همان سالهای قبل از انقلاب مهندس بازرگان هم شفاف گفته بودند که محمدرضا شاه نقش رهبری منفی انقلاب را داشت.
مطالبات تاریخی آیتالله خمینی به مردم ایران
اما عامل دوم، نقش خود آقای خمینی در جامعه مذهبی ایران بود؛ آقای خمینی بعد از خرداد ۴۲ و ایستادگی در مقابل لایحه کاپیتولاسیون، ابتدا به ترکیه و سپس به عراق منتقل شدند. در مهر سال ۵۷ آقای خمینی از عراق به فرانسه منتقل و در نوفللوشاتو مستقر شدند. آقای خمینی در ۱۱۸ روزی که در نوفل لوشاتو مستقر بودند، با آن واقعبینی که داشتند، در مصاحبهها، بیانیهها و سخنرانیهایشان، همان مطالبات ملت ایران در انقلاب مشروطه و نهضت ملی ایران را برای آینده انقلاب ارائه کردند؛ از جمله این که گفتند ما دنبال آزادی هستیم و دنبال جمهوریت هستیم؛ همان جمهوریتی که در فرانسه وجود دارد. ایشان همچنین گفتند که در جامعه ما آزادی بیان خواهد بود و حتی مارکسیستها هم در جامعه ما آزاد خواهند بود.
وقتی آقای خمینی بر بام رسانههای جهانی چنین چشماندازی را برای انقلاب ایران مطرح کردند، طبیعی بود که روشنفکران و عموم جامعه ما، اعم از مسلمانان، مارکسیستها و همه گروههای اجتماعی، تحت تاثیر این چشماندازی که ایشان مطرح میکردند، قرار گرفتند. در چنین شرایطی بود که بسیاری از افراد و حتی برخی شخصیتهای سیاسی و مدیریتی کشور به نوفللوشاتو رفتند و ضمن دیدار با آقای خمینی با ایشان بیعت کردند. البته در آن زمان مهندس بازرگان به خاطر آگاهی که از سوابق و مبانی فکری روحانیت داشتند، این کار را انجام ندادند که تفصیل آن در اسناد تاریخی آمده است.
در چنین فضایی، راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ شکل گرفت. در آن زمان، خود من در ستاد این راهپیماییها مسئول تبلیغات بودم و با بیش از ۵۰ گروه خبرنگار خارجی که در ایران حضور داشتند، ارتباط داشتم. وقتی شعارهای آن راهپیماییها را مرور میکنیم، محور اصلی آن این است که چون آقای خمینی، همان مطالبات ما را که از انقلاب مشروطه وجود داشته است، مطرح میکنند، ما ایشان را به رهبری انتخاب میکنیم. این موضوع در تحلیل رویدادهای آن موقع کاملاً برجسته است.
بنابراین عامل دوم در پیروزی انقلاب، آقای خمینی است که توان بسیج تودههای مذهبی مردم را داشت. تمام اقشار جامعه ما نیز در آن زمان تحت تاثیر آقای خمینی قرار داشتند و اگر ایشان این نقش را ایفا نمیکرد، قطعاً روشنفکران جامعه ما هرگز قادر به ایجاد چنین بسیجی برای گذار از حکومت شاه نبودند.
دیپلماسی انقلاب در سقوط شاه در سال ۵۷موثر بود
سوال : در این میان، نهضت آزادی ایران چه نقشی در پیروزی انقلاب ۵۷ داشت؟
براساس آنچه در اسناد تاریخی آمده است، از جمله در اسناد تاریخی نهضت آزادی ایران که در جلد نهم، دفتر اول، دوم و سوم آمده و در سایت نهضت قابل دسترسی است، در فاصله سالهای ۵۴ تا ۵۷ اقداماتی انجام شد که جنبش اجتماعی ایران بتواند با حداقل هزینه، زمینههای پیروزی انقلاب را فراهم کند.
اواخر سال ۵۶ در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران این مساله مطرح شد که ظرفیت جنبش اجتماعی ایران کاملا قابل توجه و تقدیر است، اما با حضور نیروهای نظامی، اقتصادی و سیاسی آمریکا و نقشی که آمریکا در مدیریت شاه و حضور در نهادهای مختلف کشور داشت، آیا عبور از آن شرایط امکانپذیر است؟ جمعبندی این بود که بسیار بعید است. بنابراین تنها راهحل این بود که با آمریکا مذاکره وکوشش کرد که یا حمایت آمریکا از شاه حذف یا حداقل کاهش یابد.
بنابراین محور سوم تاثیر گذار در تحولات انقلاب ۵۷، «دیپلماسی انقلاب» است. علاوه بر نقش مهم شاه و آقای خمینی، دیپلماسی هم در پیروزی انقلاب تاثیرگذار بود. مرور اسناد منتشرشده سفارت آمریکا نشان میدهد که آمریکاییها از همان ابتدا تا دیماه از رژیم شاه حمایت میکردند. این مذاکرات که انجام شد، آمریکاییها بهتدریج در جریان جنبش اجتماعی ایران قرار گرفتند. آقای استمپل، کاردار سفارت خودش مذاکرات را دنبال میکرد و آقای سالیوان، سفیر آمریکا در جریان مستقیم مذاکرات بود و این مذاکرات را به آقای ونس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، منتقل میشد.
وقتی مجموع اسناد تاریخی را نگاه میکنیم، حتی موقعی که بختیار در ۱۶ دی انتخاب شد، بازهم آمریکاییها به دنبال این بودند که به کمک بختیار و ارتش و تاکید بر لزوم ایجاد دو ماه تاخیر در بازگشت آقای خمینی به ایران، بتوانند اهداف خودشان را دنبال کنند. اما با توجه به فرآیند تحولات جنبش اجتماعی و شرایطی که در آن زمان وجود داشت، آمریکاییها در نهایت ناچار شدند که با واقعیتهای آن موقع جامعه ما روبهرو شوند. در همین راستا آمریکا و سران سه کشور اروپایی پس از «مذاکرات گوادلوپ» در ۱۷ دی تصمیم گرفتند که شاه از ایران خارج شود. در نهایت شاه ۲۶ دیماه از ایران خارج شد و فرآیندی اتفاق افتاد که آقای خمینی هم ۱۲ بهمن ماه به ایران آمدند و انقلاب در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید.
مهندس بازرگان به دنبال این بود که روحانیت را کنترل کند
این فرآیند نشان میدهد که انقلاب اسلامی ایران، یک انقلاب انسانی و در چارچوب همان مطالباتی بود که مردم در انقلاب مشروطه داشتند. این انقلاب با حضور تمام گروههای اجتماعی انجام شد؛ به طوری که در۱۲ فروردین ۵۸، بیش از ۹۸ درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند. اما کدام جمهوری اسلامی؟ آن جمهوری اسلامی که آقای خمینی چشماندازش را در نوفلنوشاتو ترسیم کرده بودند، بدون این که هنوز قانون اساسی تصویب شده باشد.
بنابراین در این نگاه کلان، نسل جوان ما باید سوابق انقلاب ۵۷ را از انقلاب مشروطه تا سال ۱۳۵۷ مرور کنند تا متوجه باشند که این گام، عامل اولیه توسعهنایافتگی و عبور از استبداد سیاسی است که بزرگانی مانند مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی ، دکتر سحابی و ... از شهریور ۱۳۲۰ پیشبینی کرده بودند؛ یعنی قرار بود این گام اولیه طی شود، اما با حضور روحانیت و نقش موثری که در جامعه مذهبی ایران داشتند، با توجه به چشماندازهایی که مهندس بازرگان از روی آگاهی از حضور روحانیت در قدرت ارائه داده بود، در این مسیر انحرافی ایجاد شد که تا امروز ادامه یافته است.
اگر سوابق رخدادهای ۵۴ تا ۵۷ را بررسی کنیم، مهندس بازرگان در آن دوره فعالیتهایی انجام داد که بتواند نهادهایی مستقل از روحانیت تشکیل بدهد تا نهاد روحانیت را کنترل کند تا حاکمیتی که بعد از انقلاب ایجاد خواهد شد، یک دست از روحانیت نباشد؛ از جمله این که مهندس بازرگان در سال ۱۳۵۶، همراه جمع زیادی از نیروهای ملی و مسلمان، جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر را تشکیل داد. اما متاسفانه، به دلایلی که در ادامه توضیح خواهم داد، مهندس بازرگان نتوانست در این فرآیند توفیقی حاصل کند.
بازرگان تمایل داشت بختیار به فرانسه برود و نزد آیتالله خمینی استعفا دهد
وی در ادامه گفت : مهندس بازرگان با توجه به این که باور داشت تحولات باید به صورت تدریجی رخ دهد، از همان دیماه ۵۷ براساس روابط قبلی که از دوران نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی با آقای شاپور بختیار داشت و با توجه به مذاکراتی که آقایان عباس امیرنظام و احمد صدر حاجسیدجوادی با بختیار انجام دادند، تمام تلاش بازرگان این بود به گونهای عمل کند که این فرآیند با همکاری بختیار به صورت مسالمتآمیز طی شود.
به این ترتیب که طبق مذاکرات انجامشده، قرار بود که آقای بختیار به فرانسه برود و نزد آیتالله خمینی استعفا دهد. متن استعفانامه هم با نظر شورای انقلاب و نظر خود آقای بختیار تهیه شده بود و قرار بود همزمان این متن را در رسانهها منتشر کنند و هم این که آقای بختیار آن را برای آقای خمینی بفرستد و استعفای خود را به ایشان تقدیم کند. مذاکرات مربوط به این کار، از سوم بهمن آغاز شد که جزئیات آن در اسناد تاریخی آمده است. در روز پنجم بهمن آقای بختیار گفت که شورای سلطنت هم با این سفر موافقت کرده است و قرار بود که ایشان به فرانسه برود و در آنجا استعفا بدهد.
شاید برای نسل جوان امروز مهم باشد که متن استعفای آقای شاپور بختیار را مرور کنیم تا جوانان امروز ببینند که حتی آقای بختیار در نامهای که به آیتالله خمینی مینویسد، با چه القاب و ادبیاتی، ایشان را خطاب قرار میدهد. در این متن آمده بود که «من به عنوان یک ایرانی وطندوست که خودم را جزء کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت آیتالله العظمی امام خمینی و رأی ایشان میتواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظمله نائل آیم و با گزارش اوضاع فعلی خاص کشور، ضمن درک فیض، درباره آینده کشور کسب نظر کنم. »
روحانیت سنتی و برخی اطرافیان آقای خمینی، مخالف حضور بختیار در پاریس بودند
در همین ایام جمعی از روحانیان در دانشگاه تهران متحصن بودند و متن استعفای بختیار علاوه بر این که در شورای انقلاب تصویب شد، در اختیار این روحانیون قرار گرفت. آنها یک اصلاحیه دادند. گفتند بهجای «کسب نظر» بنویسید «کسب تکلیف». یعنی حتی کلمات این متن با این دقت انتخاب شد. روز هفتم بهمن این نامه به آقای خمینی رسید. آقای خمینی اصلاحیه علمای مهاجر را پذیرفتند و قرار شد که روز هشتم بهمن آقای بختیار به طرف پاریس پرواز کند و خود را به نوفل لوشاتو برساند.
عصر روز هفتم بهمن بود که خود من در مدرسه رفاه حضور داشتم و شاهد بودم که آقای ربانی شیرازی که نفر سوم در روحانیت مبارز محسوب میشد، تلفنی با آقای احمد خمینی در نوفللوشاتو صحبت میکردند و بهشدت با عصبانیت گفتند هرگز نپذیرید که آقای بختیار به آنجا بیاید.
سوال : چرا با حضور بختیار در پاریس مخالفت شد؟
توسلی : میگفتند که اینها مشروعیت ندارند و نباید به پاریس و نزد آیتالله خمینی بروند. البته فشارهای دیگری هم وجود داشت که مانع از این کار شد. گفته میشود که دیگرانی که با آقای خمینی ارتباط نزدیک داشتند، تصمیم ایشان را عوض کردند. بنابراین آقای خمینی در روز هشتم بهمن هم در ساعت ۸ صبح بیانیهای دادند و مخالفت خود را با سفر بختیار اعلام کردند که در رسانهها منتشر شد.
بازرگان میخواست تحولات با حداقل هزینه رخ دهد
مهندس بازرگان تصمیم داشت که اگر آقای بختیار بخواهد به فرانسه برود و استعفا بدهد، همراه او به پاریس برود. اگر این اتفاق میافتاد، دو گزینه وجود داشت؛ یکی این که آیتالله خمینی، آقای بختیار را به عنوان نخستوزیر خودشان انتخاب کنند و افراد شورای سلطنت را هم آقای خمینی انتخاب کنند و آقای بختیار در هماهنگی با شورایی که اعضایش منتخب و مورد تایید آقای خمینی هستند، بتوانند انتخابات آزاد برگزار کنند و مجلس موسسان جدید تشکیل و قانون اساسی جدید تصویب شود.
مهندس بازرگان دنبال چنین راهحلی بود؛ ولی متاسفانه، به دو دلیل نتوانست به این هدف خود برسد؛ یکی نگاه خاص علمای مهاجر و روحانیت و نیروهای سنتی که در ایران حضور داشتند. اما قرائن زیادی وجود دارد که نشان میدهد نگاه دیگری هم در نوفللوشاتو وجود داشته است؛ نگاه دیگر این بود که برخی افرادی که در پاریس در اطراف آیتالله خمینی بودند، معتقد بودند که حکومت جدید باید از درون انقلاب در بیاید، نه از درون ساختار موجود. این فرآیند با توجه به گفتمان جهانی، برای نسل جوان آن روز قابل پذیرش نبود.
این فرآیندی است که در انقلاب ۵۷ طی شد و عوامل موثر بر آن کاملاً مشخص است. اما جزییاتی هست که در اسناد تاریخی وجود دارد و میتوانیم درباره آنها بیشتر گفتوگو داشته باشیم.
نقش بازرگان در ورود آیتالله خمینی به مبارزه با استبداد در سال ۴۱
سوال : نوع ارتباط مهندس بازرگان با آیتالله خمینی چگونه بود و چطور شکل گرفت؟
مهندس بازرگان با سوابق نظری روحانیت آشنا بود. آیتالله طالقانی هم که دوران حوزه را دیده بود، بهجای رسم سنتی روحانیون، خط مشی جدیدی را در ارتباط با جامعه و ایجاد تحولات فرهنگی اجتماعی برای عبور از موانع توسعه یافتگی انتخاب کرد. این پیشگامان کاملاً در جریان نظرات روحانیت بودند. اما در مقاطعی تعامل و ارتباط اجتماعی با روحانیت داشتهاند. از جمله در دوران دادگاه نظامی اوایل دهه چهل که مهندس بازرگان در زندان بودند، تمام شخصیتها و روحانیون از مهندس بازرگان دفاع کردند. اما آقای خمینی آخرین نفری بودند که با احتیاط نامه نوشتند و از ایستادگی مهندس بازرگان تقدیرکردند.
اما رخداد مهم دیگری که باعث شکلگیری ارتباط مستقیم مهندس بازرگان و آیتالله خمینی شد، مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در شهریور ۱۳۴۱ بود که سه محور اصلی داشت. آزادی زنان در انتخابات، سوگند به کتاب آسمانی بهجای قرآن و اصلاحات ارضی. پس از ایجاد محدودیت برای فعالیت جبهه ملی ایران و نهضت آزادی ایران، در واقع این لایحه پوست خربزهای بود که برای برخورد با روحانیت مطرح شده بود تا شاه بتواند برنامه مورد نظر آمریکا را با اقتدار انجام دهد.
مراجع اصلی آن زمان قم، آیتالله خمینی، آیتالله شریعتمداری و آیتالله گلپایگانی هر سه نامهای نوشتند و به این لایحه اعتراض کردند. در رسانههای داخلی و خارجی بلافاصله این موضع مراجع به عنوان ارتجاع سیاه مطرح شد. مهندس بازرگان، دکتر سحابی و همراهان آنان احساس مسئولیت کردند که باید با مراجع گفتوگو انجام شود و هدف واقعی شاه تبیین شود. در همین راستا گفتوگوهایی در قم داشتند که جزئیات آن در اسناد تاریخی آمده است،ا در این مذاکرات، مراجع قم بخصوص آیتالله خمینی، مطمئن شدند که مشکل اصلی جامعه ما «استبداد» است. در همین راستا بود که آقای خمینی بعد از سال ۴۱ وارد عرصه مبارزه شدند که این مبارزه تا پیروزی انقلاب ادامه داشت.
بنابراین مهندس بازرگان از سالها قبل از انقلاب، آشنایی با آیتالله خمینی و روحانیت داشتند. اقدام راهبردی دیگری که مهندس بازرگان انجام داد، نامهای بود که در مرداد ۵۷ به صورت خصوصی برای آقای خمینی نوشتند. در این نامه مهندس بازرگان تصریح کردند که شما فعلاً به بیگانگان کاری نداشته باشید، مشکل اصلی جامعه ما استبداد است و متمرکز بر آن باشید.
مهندس بازرگان در دو دیداری که با آیتالله خمینی در نوفللوشاتو داشتند، حاضر نشدند طبق عرف مرسوم که بقیه شخصیتها عمل کردند، نامهای به ایشان بنویسند و بیعت کنند، این ایستادگی مهندس بازرگان باعث شد که در نوفل لوشاتو تنش ایجاد شود؛ به نحوی که حتی دوستان ما، اعضای نهضت آزادی ایران در اروپا و حتی شخص صادق قطبزاده به مهندس بازرگان معترض شدند.
طالقانی به بازرگان گفت نخستوزیری را قبول نکند/ شمر به امام حسین (ع) یک شب فرصت داد
سوال : در چنین شرایطی، چرا مهندس بازرگان، حکم نخستوزیری آیتالله خمینی را قبول کرد؟
توسلی : در ۱۴ بهمن ۵۷ که اولین جلسه شورای انقلاب در تهران برگزار شد، پیشنهاد نخستوزیری به مهندس بازرگان داده شد. در آن جلسه، همه به اتفاق آرا به آقای بازرگان پیشنهاد دادند که این مسئولیت را بپذیرد. البته آقای طالقانی به ایشان گفت که «نخستوزیری را نپذیر، چون من روحانیت را میشناسم.» عدهای اصرار داشتند که همان روز ۱۴ بهمن، مهندس بازرگان نخستوزیری را بپذیرد و حکم نخستوزیری ایشان صادر شود. مهندس بازرگان در مقابل این اصرارها ناراحت شد و گفت که شمر به امام حسین (ع) یک شب فرصت داد. شما هم یک شب به من فرصت بدهید که تامل کنم. آقای خمینی و بقیه خندیدند و پذیرفتند که مهندس بازرگان یک شب فرصت داشته باشد.
مهندس بازرگان بهرغم تمام چالشهایی که آقای طالقانی هم پیشبینی کرده بود که پذیرش نخستوزیری در پی خواهد داشت، تشخیص داده بود که اگر او این سمت را نپذیرد، هیچکس در آن شرایط نمیتواند این گذار را طی کند؛ بنابراین مهندس بازرگان در راستای منافع ملی و برای طی کردن دوره گذار، نخستوزیری را پذیرفت.
شورای انقلاب ضوابطی را برای اعضای دولت موقتی که قرار بود سر کار بیایند، تعیین کرده بود؛ از جمله این که باید افرادی مسلمان و معتقد به مبانی انقلاب باشند. در این شرایط، دیگر امکان این که مدیران قبلی بتوانند کار را ادامه بدهند، وجود نداشت؛ یعنی کسی مثل بختیار نمیتوانست نخستوزیری را ادامه دهد. اما مهندس بازرگان در راستای منافع ملی و نگاه راهبردی که داشت، این مسئولیت خطیر را پذیرفت.
مدیران باتجربه و توامند در دولت موقت انتخاب شدند
در دولت موقت نیز مهندس بازرگان کسانی را انتخاب کرد که همه توانمند بودند و میتوانستند فرآیند گذار را در وزارتخانههای خودشان طی کنند؛ به عنوان مثال، در وزارت نیرو، آقای مهندس عباس تاج را به عنوان وزیر معرفی کردند که سالها از مدیران ردهبالای آنجا بودند. در سازمان برنامه نیز آقای مهندس علیاکبر معینفر انتخاب شدند که سالها مسئول دفتر فنی آنجا بودند. در مسکن و شهرسازی نیز آقای مهندس مصطفی کتیرایی انتخاب شدند که سالها از مدیران و کارشناسان آنجا بودند. در تمام وزارتخانههای دولت موقت، مدیرانی انتخاب شدند که در آن وزارتخانه تجربه داشتند، توانمند بودند و میتوانستند با توجه به فضایی که وجود داشت، دوران گذار را طی کنند.
خود بنده هم در شهرداری تهران، با توجه به تجربهای که داشتم، انتخاب شدم. البته چالشهایی هم پیش روی ما وجود داشت که در خاطراتم به آنها اشاره کردهام، اما نسل جوان امروز باید توجه داشته باشد که عبور از این چالشها ساده نبود و فقط افرادی که با مهندس بازرگان به لحاظ فکری و سیاسی و تجربه مدیریتی هماهنگ بودند، میتوانستند این مسئولیت را بپذیرند. مهندس بازرگان هم برای این که بتواند با کمک این افراد، دوران گذار را طی کند، نخستوزیری را پذیرفت، اما در هیچ مقطعی تسلیم نشد.
بازرگان معتقد بود که حکومت ما باید «جمهوری دموکراتیک اسلامی» باشد
در همان ۱۲ فروردین وقتی آیتالله خمینی بحث جمهوری اسلامی را مطرح کردند، مهندس بازرگان تاکید کرد که حکومت ما باید «جمهوری دموکراتیک اسلامی» باشد. چرا؟ برای این که در اساسنامه شورای انقلاب آمده بود و شورای انقلاب این موضوع را تصویب کرده بود و مورد تایید آقای خمینی قرار گرفته بود. مهندس بازرگان ایستاد و گفت که این نقض پیمان است که شما اسم پیشنهادی برای حکومت بعدی را عوض کنید. اما آقای خمینی مخالفت کردند و گفتند «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. »
در تمام دوران دولت موقت، مهندس بازرگان ایستادند و تسلیم نشدند و در همین راستا دو سه مرتبه هم استعفا دادند تا نهایتاً بعد از اشغال سفارت آمریکا و جو خاصی که در آن شرایط ایجاد شده بود، استفعای ایشان پذیرفته شد. بنابراین چه پذیرش نخستوزیری و چه استعفا دادن، هر دو در راستای منافع ملی بود. البته باید همینجا اضافه کنم که مهندس بازرگان بعد از استعفا قهر نکرد و بلافاصله عضو شورای انقلاب شد. بعد هم در مجلس اول نماینده شد. چرا؟ برای این که مهندس بازرگان نگاه راهبردی داشت و میدانست که این فرآیند، یک فرآیند طولانی است.
اگر ۲۰۰ اثر مهندس بازرگان در ۱۶ سال بعد از انقلاب را ملاحظه کنیم، یک محور اصلی بیشتر ندارند و آن هم آگاهیبخشی به جامعه برای نشان دادن پیامدهای حضور روحانیت در حاکمیت است، تا جامعه بتواند با توانمندی و آگاهی، این فرآیند گذار را طی کند.
در یکی از آخرین آثار مهندس بازرگان که در سال ۷۱ نوشته شده است، به نام «آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیاء»، صراحتا بر ضرورت جدایی نهاد دین از حکومت تاکید شده است. در سال ۶۸ که ولایت مطلقه فقیه مطرح شد، نهضت آزادی ایران یک نشریه مفصل و پژوهشی با عنوان «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» منتشر کرد که در آن، خطاب به کسانی که به دنبال تصویب ولایت مطلقه فقیه بودند، با زبان علمی نشان داده شده است که آنچه شما مطرح میکنید و میخواهید در قانون اساسی اضافه کنید، با آموزههای قرآنی، سنت، عقلانیت و تجربه بشری هماهنگ نیست. میرزای نایینی از روحانیون شاخص انقلاب مشروطه هم تصریح کرده بود که استبداد دینی پیچیدهتر از استبداد سیاسی و شرک است و با مطالبات مردم ایران همخوانی ندارد.
بعد از سال ۷۳ و درگذشت مهندس بازرگان، همراهان ایشان راه او را ادامه دادهاند و با توجه به تلاشهای آگاهیبخشی که در جامعه انجام شده است، امروز بیش از ۸۰ درصد مردم در جامعه ما به ریشه اصلی مشکلات پی بردهاند و این موضوع در انتخابات اخیر کاملا خودش را نشان داد.
شاه اگر زودتر صدای مردم را میشنید، تحولات سال ۵۷ مسیر دیگری را طی میکرد
سوال : آیا شرایط حکومت پهلوی در سالهای ۵۶ و ۵۷، الزام وقوع انقلاب را ایجاب میکرد یا مطالبات مردم با انجام اصلاحات نیز محقق میشد؟
توسلی : شاه در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ در یک سخنرانی تلویزیونی گفت که من صدای انقلاب ملت را شنیدم. در همان ایام مهندس بازرگان در زندان بود. بعد از این سخنرانی شاه، تیمسار مقدم که رئیس ساواک بود، در زندان با مهندس بازرگان دیدار کرد و گفت که شاه میگوید صدای انقلاب را شنیده است، پس بیایید همکاری کنید. مهندس بازرگان جواب کوتاهی به ایشان داد و گفت که خیلی دیر شده است؛ یعنی شاه باید خیلی زودتر صدای مردم را میشنید. به تعبیر بنده، اگر شاه صدای مردم را اواخر ۵۶ یا اوایل ۵۷ شنیده بود و پاسخ میداد، تحولات سال ۵۷ مسیر دیگری را طی میکرد.
شاه بعد از آن سخنرانی به دنبال فرآیندی برای ایجاد اصلاحات بود و برای نخستوزیری، مذاکراتی را با دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر کریم سنجابی داشت، ولی هیچکدام در آن شرایط مسئولیت نپذیرفتند. وقتی آقای دکتر شاپور بختیار میخواست نخستوزیری را بپذیرد، در تاریخ ۹ دی جلسهای در شورای مرکزی جبهه ملی تشکیل شد. در آن جلسه، اعضای جبهه به آقای بختیار اخطار دادند که اگر این سمت را بپذیرید، از جبهه ملی اخراج میشوید. این صحبت در شرایطی مطرح شد که آقای دکتر سنجابی به نوفللوشاتو رفته بود و با آیتالله خمینی بیعت کرده بود. جامعه ما نیز در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا رهبری آقای خمینی را پذیرفته بود. یک هفته بعد اما بختیار حکم نخستوزیری شاه را پذیرفت و حکم را در ۱۶ بهمن دریافت کرد و ۲ روز بعد نیز جبهه ملی، بختیار را از این جبهه اخراج کرد.
۴ نفر با حکم خود آیتالله خمینی اعدام شدند
سوال : نظر آقای بازرگان درباره اعدامهای اول انقلاب مخصوصاً اعدام هویدا چه بود؟
توسلی : نظر مهندس بازرگان و دکتر یزدی درباره اعدامهای بعد از انقلاب کاملاً روشن بود، آنها بهشدت با این کارها مخالف بودند. بازرگان تا توانست جلوی این اعدامها و کارهایی که آقای خلخالی انجام میداد، ایستاد. روز ۲۳ بهمن آقای خلخالی حدود ۲۰ نفر را در پشتبام (مدرسه رفاه) آماده کرد بود که اعدام کند. به توصیه مهندس بازرگان، دکتر یزدی دیداری با آقای خمینی انجام داد و گفت این کاری که شما میخواهید انجام دهید، پیامدهای بسیار خطیری دارد. نهایتاً آقای خمینی چهار نفر را خودشان حکم دادند اعدام کردند.
سوال : چرا مهندس بازرگان جلوی این اعدامها را نگرفت؟
توسلی : در آن شرایط هیچکس نمیتوانست در مقابل آقای خمینی بایستد و نقش مؤثری در این زمینه ایفا کند و بتواند از اعدامها جلوگیری کند. با این حال، مهندس بازرگان پیشنهاد داد که دادگاه تشکیل شود و در همین راستا دادگاه انقلاب تشکیل شد تا به جرایم سران حکومت سابق در چارچوب دادگاه و عادلانه رسیدگی شود. قطعا بسیاری از اعدامهایی که انجام شد، بیرویه بود.
طالقانی به رجوی گفت «این عمامهای که روی سر من است، بولدوزر است»
سوال : مهندس بازرگان قطعاً به اصول خود اعتقاد داشت و وقتی شاهد اعدامها بود، میتوانست استعفا بدهد. به نظر شما استعفا بهتر نبود؟
توسلی : فرض کنید که ایشان استعفا میداد. در آن صورت، مهندس بازرگان میتوانست چه نقشی را در فرآیند تحولات بعدی در جامعه ایفا کند؟ اجازه بدهید من خاطرهای بگویم و پاسخ شما را در قالب همین خاطره بدهم که میتواند به دانستههای نسل جوان درباره شرایط آن روزها نیز کمک کند.
در مرداد سال ۵۸، من در مدیریت شهری تهران بودم و با مرحوم طالقانی ارتباط نزدیکی داشتم و در مواردی با ایشان مشورت میکردم. یک روز که به منزل ایشان رفتم، ایشان حضور نداشت و مدتی طول کشید تا آقای طالقانی به منزل برگشت، دیدم که ایشان بسیار عصبانی و ناراحت هستند. من هیچگاه آقای طالقانی را اینچنین عصبانی و ناراحت ندیده بودم. پرسیدم آقای طالقانی چرا ناراحت هستید؟ گفت من از پیش مسعودِ بچهی فلان و فلان میآیم (اشاره به مسعود رجوی ). به این بچه نفهم گفتم که بفهم، این عمامهای که روی سر من است، بولدوزر است، آدم عاقل جلوی بولدوزر نمیرود.
بنابراین بازرگان و طالقانی با مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه ما آشنا بودند و میدانستند که رسالت آنها آگاهیبخشی و ایجاد تحول در جامعه است تا جامعه بتواند خود از ریشه اصلی مشکل عبور کند و تحول پیدا کند. این تحولی که در این ۴۶ سال اتفاق افتاده است، همانطور که بسیاری از کارشناسان میگویند و جا دارد یادی کنیم از دکتر رنانی که میگوید این تحول به اندازه ۴۰۰ سالِ دوران قرون وسطا است. بازرگان، طالقانی و همراهان ایشان میدانستند که رسالت اصلیشان آگاهیبخشی و طی شدن فرآیندی است که جامعه آگاه شود تا بتواند گام دوم یعنی اصلاحات دینی را طی کند؛ همانطور که میرزای نایینی در انقلاب مشروطه گفته بود، استبداد دینی بسیار پیچیدهتر از استبداد سیاسی است.
امیدواریم که جامعه امروز ما با آگاهی در چارچوب راهبرد «وفاق ملی» در جامعه متکثر کنونی بتواند حول مطالبات مشترک ملی که همان مطالبات در انقلاب مشروطه است و همان چشماندازی است که آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو مطرح کردند، کنار هم قرار بگیرند تا جامعه توانمند شود و بتواند با توانمندی از موانعی که وجود دارد، عبور کند و انشاءالله با حداقل هزینه و به صورت خشونتپرهیز، مطالبات مردم در جامعه تحقق پیدا کند.
خلخالی در اواخر عمر خود زار زار گریه میکرد و میگفت اشتباه کردم
سوال : نظر شما درباره اعدامهای انجامشده توسط آقای صادق خلخالی چه بود؟
توسلی : نظر ما درباره آقای خلخالی بسیار روشن است. ایشان با آن خلقوخوی تندی که داشت، فکر میکرد که با اعدام کردن میتواند مسائل را حل کند. بگذارید من خاطرهای هم از دکتر یزدی درباره اعتراض ایشان به عملکرد آقای خلخالی نقل کنم. در خاطرات دکتر یزدی آمده است که ایشان در دیداری که با آقای خمینی داشتند، همین انتقادات را به ایشان مطرح کردند و آقای خمینی گفتند که هر انقلابی به یک شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است. دکتر یزدی اما پاسخ دادند که آیا اگر امام حسین (ع) بود، شمشیر دست شمر میداد؟ یا تعبیری مشابه این. آقای خمینی بعد از شنیدن این جمله سکوت کردند و پاسخی ندادند.
در سالهای پایانی عمر آقای خلخالی، ایشان در مراسمی که برای بزرگداشت مهندس بازرگان در قم برگزار کرده بودیم، آنجا آمده بود و زار زار گریه میکرد و میگفت من اشتباه کردم. بسیاری از کسانی که در اوایل انقلاب با مهندس بازرگان برخورد کردند، به ایشان فحاشی کردند، مرگ بر بازرگان گفتند، پیر خرفت ایران گفتند، بسیاری از آنها بعدها حضوری آمدند و از مهندس بازرگان عذرخواهی کردند.
بسیاری از کنشگران اجتماعی که امروز به مناسبت سیامین سالگرد درگذشت مهندس بازرگان صحبت میکنند، همه به اتفاق آرا، نظرشان این است که آنچه مهندس بازرگان از اول انقلاب میدید، ما ندیدیم. دکتر هاشم آغاجری در یک سخنرانی که چند سال قبل در کانون توحید داشت، گفت که در آن زمانی که همه جامعه شیفته آقای خمینی بودند، مهندس بازرگان در خشت خام چیزی میدید که ما در آیینه هم نمیدیدیم.
ضرورت دارد که نسل جوان امروز جامعه ما، سوابق تاریخی را بررسی کنند و کوشش کنند که با توجه به واقعیتهای تاریخی، ارزشهای گذشته را حفظ کنند تا همه بتوانیم در کنار همدیگر کوشش کنیم از موانعی که برای تحقق مطالبات تاریخی ملت ایران وجود دارد، عبور کنیم.
منبع: دیدهبان ایران
-
فیلم بارش برف در نویدول آستارا
ارسال نظر