زني 30 ساله هستم كه به تازگي همسرم فوت كرده است و دو فرزند دارم و برادرشوهرم مرا تهديد ميكند به زور و اجبار با او زندگي كنم، اما راضي به اين ازدواج اجباري نيستم. لطفا راهنمايیام كنيد.
ازدواجهايي سالم است كه بر اساس سبك و قاعده خاصي و بر پايه يك نظم استوار باشد. شكلگيري يك زندگي مشترك چارچوبهايي را ميطلبد که هر دو سوي اين ارتباط بايد پايبند به موازين باشند و به قواعد موجود احترام گذارند. اما ازدواجهايي كه برمبناي اصولي درست شكل نميگيرد، محيط خانواده را با چالشها و تنشهايي روبهرو ميسازد.
وقتي اختلافات ميان زن و مرد شدت پيدا ميكند، تاثيرات منفي بر همه وجوه زندگي مشتركشان ميگذارد و همين تاثيرات منفي به درون جامعه نيز انتقال داده ميشود و تاثيرات سوءتربيتي بر جا ميگذارد. ازدواج اجباري بعد از مدتي به طلاق عاطفي ميگرايد و مقدمات طلاق رسمي را نيز فراهم ميسازد. هرچه دامنه اختلافات وسيعتر شود، كانون خانواده زودتر فروميپاشد، از اين رو كارشناسان علوم رفتاري زندگي اجباري را مانند يك ستون سست تلقي ميكنند كه هر لحظه بايد منتظر فروريختن آن بود.
معمولا افراد نسبت به طلاق و مرگ شریک زندگی خود دو واكنش متفاوت نشان ميدهند و با اين دو واكنش روبهرو ميشوند؛ يك واكنش آني و زودگذر و دومين واكنش طولانيمدت است. در واكنش آني يا زودگذر زنان و مردان احساسات متفاوتي دارند. در اين شرايط فرد مضطرب، نگران و ناراحت ميشود و به آينده روبهروی خود فكر ميكند و احساس تنهايي آزارش ميدهد و درباره شكست خود و آنچه از دست دادهاند، دایما فكر ميكنند و همچنين در مورد فرزندان خود كه چه آيندهاي خواهند داشت و در نهايت به اين مساله فكر ميكنند آيا دوباره ميتوانند براي بار ديگر ازدواج كنند و زندگي بهتري نسبت به گذشته داشته باشند. در واكنش طولانيمدت افراد تصور ميكنند پديده يا اتفاق رخ داده يا از يك طرف با آن سازگار ميشوند و زندگي جديدي را شروع ميكنند یا با آن سازگار نميشوند و در يك حباب شيشهاي شكست و نااميدي و اينكه هيچ وقت نميتوانند خود را دوباره از نو بسازند، زندگي ميكنند. بنابراين درباره واكنشهاي آني و زودگذر زنان و مردان به اين نكته فكر ميكنند كه ما ازدواج كردهايم و شكست خوردهايم يا به گونهاي ديگر يعني اينكه همسران يكديگر را ترك كردهاند يا احتمال دارد فوت كرده باشد، از اين رو علاقهمند هستند يك زندگي جديد را آغاز كنند و سريعا از اين احساس نگراني زودگذر خود را رهايي دهند. بيشتر افراد به اين مساله فكر ميكنند كه سريعتر از نظر احساسي فردي را جايگزين كنند و مردان بيشتر به اين مساله فكر ميكنند بنابراين دنبال پيدا كردن يك جانشين هستند و در بيشتر مواقع اولين فردي كه بر سر راهشان قرار ميگيرد و احساس آنها را تامين ميكند، او را به عنوان همسر دوم برميگزينند. اين جنبه مزايا و معايبي دارد. مزاياي اين پديده اين است كه قاعدتا علاقهمند ميشوند زندگي جديدي را شروع كنند و بار ديگر به گذشته خود فكر نكنند. اين را پذيرفتهاند با تشكيل خانواده جديد و ازدواج مجدد ميتوانند خود را از نظر رواني، روحي و رفتاري ترميم كنند و شاد باشند و شاد زندگي كنند، از اين رو اين افراد احساس ميكنند طرد نشدهاند و كساني را در اطراف خود دارند كه آنها را ميپذيرد. اما در اين ميان معايبي نيز وجود دارد كه مدت كوتاهي پس از طلاق يا به هر گونهاي ديگر ترك يا طرد يا فوت همسر هنوز احساسات گذشته با آنهاست. خشم، نفرت و حتي ممكن است انتقامجويي به افراد اجازه انتخاب درست را ندهد. همچنين به افراد فرصت نميدهد در مورد فرد بعدي خوب فكر كنند و با دقت و حوصله براي آينده برنامهريزي كنند، بنابراين يكي ديگر از معايب اين كار ازدواج مجدد پس از طلاق يا فوت همسر اين خواهد بود كه ممكن است انتخاب درستي نداشته باشد، از اين رو با وجود تمايل به تشكيل يك خانواده جديد و جبران گذشته تلخ با يك حادثه مجدد روبهرو شوند، يعني فرد مناسب نباشد و عجولانه قضاوت كرده باشد. متخصصان بهداشت رواني خانواده توصيه ميكنند پس از فوت همسر يا طلاق به مواردي مهم توجه داشته باشند؛ موارد طلايي كه ممكن است پس از اين حادثه افراد را ياري دهند تا ازدواج مجدد آنها با شكست روبهرو نشود. نخستين نكته طلايي اين است كه به ترميم احساسات خود بپردازند و اين فرصت را به خود بدهند تا اگر نگران دلواپسي و احساس شكست ميكنند، آن را ترميم كنند تا به يك برنامهريزي جديد در زندگي فكر كنند.
نكته مهم ديگر اينكه ايجاد يك فرصت و زمان براي آسايش خود و لذت بردن از زندگي به تنهايي است، اينكه ميتوانيم مستقل باشيم و در اين فرصت ياد بگيريم كه با استقلال هم ميتوانيم زندگي كنيم. همچنين سومين نكته كليدي اين است كه به نخستين فردي كه احساس ميكنيم براي ازدواج مناسب است، سريعا پاسخ ندهيم. به خودمان زمان بدهيم در مورد او بيشتر تحقيق كنيم و شرايطي را انتخاب كنيم كه با گذشتهمان متفاوت است، يعني از گذشتهمان تجربه كسب كنيم و بار ديگر قدم در راهي نگذاريم كه اشتباه باشد و اشتباهات را دوباره تكرار كنيم. آخرين نكته طلايي اين است كه به زندگي جديد فكر نكنيم، هميشه تصور نكنيم فردي را كه مشاهده ميكنيم ايدهآلترين فرد بايد باشد و به خاطر داشته باشيم كه خانواده كنار هم چيدن آجرهاي زندگي است. يعني اين آجرها به هر طرف كه چيده ميشوند تا چيدمان زيباتري داشته باشند، پس بايد ياد بگيريم در جريان زندگي خانوادگي افراد تغييري ميكنند كه اصلاح ميشوند و اتفاقي كه براي فرد رخ داده اصلاح همين آجرهاي زندگي بوده است. در نهايت ازدواج مجدد ممكن است براي هر فردي يك مكمل بودن را ايجاد كند، به او كمك ميكند خود را دوباره بازسازي و اصلاح كند. وي در خصوص آسيبهايي كه در اين ميان فرزندان را تهديد ميكند، میگوید: ازدواج مجدد روي فرزندان اثرات منفي بر جا ميگذارد و همسري كه مسووليت فرزند خود را به عهده گرفته است، بايد در ازدواج مجدد در مورد فرزند خود تصميمگيري كند. اگر قرار است والد فرزند خود را نگهداري كند، در انتخاب همسر هم بايد بچهها را شريك بداند و نظرات آنها را مورد توجه قرار دهد. آنها را آگاه سازد و به مدت يك سال به فرزندان خود آموزشهاي لازم را ياد دهد كه قرار است چه كسي وارد خانواده شود و چه خصوصيات اخلاقي دارد. طي اين مدت فرزندان را با آن فرد خاص آشنا كند و بدون آگاهي ازدواج مجدد ممكن است روحيه كودكان را جريحهدار كند. همچنين اگر در جريان اتفاقات نباشند، نگران ميشوند و واكنشهاي منفي از خود نشان ميدهند. توصيه ميشود فرصت و زماني به فرزندان داده شود تا آنها بتوانند مسير و هدف زندگي را پيدا كنند.
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ارسال نظر