به اصرار خانوادهام با دوست برادرم ازدواج کردم. خيلي ساده و مهربان است ولي تحت تاثير مادرش هست و هر چيزي که مادرش بگويد انجام ميدهد. دو کلام نميتوانيم با هم حرف بزنيم چراکه سريع به او برميخورد و پاي مادرش را وسط ميکشد. از اين وضعيت خسته شدهام. لطفا راهنماييام کنيد.
امروزه در برخي خانوادهها فرهنگ سنتي باعث شده تا برخي خانوادهها بهويژه در روستاها و شهرهاي کوچک در زندگي زوجين دخالت کنند زيرا آنها احساس ميکنند هنوز به هم وابسته هستند و جدايي برايشان امکانپذير نيست و هنوز يک خانواده هستند، طوريکه اگر اشکالي برايشان پيش بيايد همه بايد به يکديگر کمک کنند اما در جوامع صنعتي امروزي خانوادهها تنها شدهاند و در يک خانواده هستهاي مثل خانوادههاي امروزي هر کسي به فکر خودش است و ديگري را در نظر نميگيرد در صورتي که در خانواده صنعتي عکس اين قضيه مطرح است. در اين خانوادهها همه فکر ميکنند دختر يا پسري که ازدواج کرده از خانواده جدا نشده و همه کارها و رفتارهايش به آنها مربوط ميشود و دختر يا بهويژه پسر براي انجام هر کاري بايد از آنها اجازه بگيرند. امروزه در روستاها و شهرهاي کوچک مادر زن و مادر شوهر هنوز در اين فکر هستند و تصور ميکنند بايد در کار عروس و داماد دخالت کنند و آن را به حساب دلسوزي خود ميگذارند. اين نوع دخالتها از شهرهاي کوچک به سمت شهرهاي بزرگ کمتر ميشود. در شهرهاي کوچک اتحاد خانوادهها بيشتر بوده و پيوستگي بين آنها زياد است و خود را جدا نميدانند، در حالي که در جامعه شهري اينگونه نيست و آثار فرهنگ سنتي در آن حاکم است. توجه کنيد اين دخالت، دخالت دلسوزانه است و براي بر هم خوردن زندگي شما نيست پس نبايد آن را نفي کنيد زيرا اين امر نشان ميدهد هنوز همدلي و يکپارچگي درون خانوادهها وجود دارد و اين اظهارنظرها بهخاطر اتحاد و يکدلي است. همانطور که گفتهايد همسرتان مرد مهربان و سادهاي است پس اجازه ندهيد اين قبيل مسائل در ارتباط شما خللي وارد کند.
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ارسال نظر