دوست دارم بمیرم. هميشه آرزو ميکردم خوشبخت شوم و آرامش داشته باشم. ميدانم در اين دنياي شلوغ و پر از دغدغه آرامش به سراغم نميآيد. از خيلي رنجيدهخاطر هستم. هيچوقت نميبخشمش، به من بد کرد. همه چيز را خراب کرد و رفت و دنياي من و بچهام را نابود کرد. حالا با اين فکر ناراحت چگونه زندگي کنم؟
اينکه يک فرد تمام زيبايي و خوشحاليهاي زندگي را ناديده ميگيرد و تمايل به مرگ دارد و مدام در فکر مردن و مرگ است نشانههايي از افسردگي حاد را در برابر ما مطرح ميکند. به هر حال همه افراد گاهي خوشحال و گاهي ناراحت و غمگين هستند اما به مرگ و آخر زندگي فکر نميکنند. در درجه اول بايد به تغيير سبک زندگي فکر کنيد و ديدگاهتان را نسبت به زندگي تغيير داده تا آسيبها و مشکلاتتان کمتر شود. زندگي امروزه پر از دغدغه و نگراني است، شما بايد مهارت کنار آمدن با مشکلات و حل مساله را با خود تمرين کنيد تا زندگي و آينده فرزندتان با خطر مواجه نشود. درست است شوهرتان رهايتان کرده اما نبايد همه چيز را بد تصور کنيد. ميتوانيد زندگي را آن طور که دوست داريد براي خود و فرزندتان بسازيد. براي آموزش مهارتها بهتر است به يک مشاور مراجعه کنيد، همچنين به جاي انزوا و گوشهگيري تعاملات و روابط اجتماعي را تقويت کنيد. به ياد داشته باشيد که شما ميتوانيد به تنهايي در جامعه فرد مفيدي باشيد و ميتوانيد آنگونه که شايسته است قابليتها و تواناييهايتان را در برابر ديد ديگران نشان دهيد و اينگونه نيست که با يک فاصله و شکست عاطفي از پا درآييد بنابراين از خود و قدرتي که داريد غافل نباشيد و بدانيد که فرزندتان جز شما تکيهگاه ديگري ندارد و براي او الگوي خوب زيستن به شمار ميرويد.
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ارسال نظر