جواني 22 ساله هستم و دانشجوي رشته پزشکي، خانواده خوبي دارم و زندگي ام نسبتا مرفه است. مدتي است خودم هم نميدانم چه اتفاقي برايم افتاده که هيچ چيزي خوشحالم نميکند. غم عجيبي درونم احساس ميکنم و هيچ عاملي براي خوشحالي ام وجود ندارد. من قبلا آدم شادي بودم، اما الان مدتي است فکر ميکنم حالم خوب نيست و حتي علتي هم براي آن پيدا نميکنم. لطفا راهنمايي ام کنيد.
قطعا شما به افسردگي دچار شده ايد. در واقع افسردگي آنقدر بين بيماريهاي رواني شايع است که روانپزشکان به آن مانند سرماخوردگي در بين ديگر مريضيها نگاه ميکنند. البته بررسي عواملي که باعث شده شما به افسردگي مبتلا شويد جاي تامل دارد، اما اين را بدانيد که سه عامل بر زندگي ما تاثيرگذار است؛ فکر، احساس و رفتار و اين سه مانند چرخهاي روي يکديگر تاثير دارد و مکمل يکديگر است. با يک مثال آن را توضيح ميدهيم. تصور کنيد فردي فکر کند که هيچگاه پولدار نميشود، اين فکر در او احساس خشم و نااميدي و نفرت از افراد پولدار ايجاد ميکند و از آنجا که افکار و احساس نقش مستقيم در عملکرد ما ايفا ميکند، باعث ميشود فرد دست به سرقت بزند و در نهايت احساسات شما منجر به رفتارهايي ميشود که تبعاتي نيز به همراه دارد که اين ميتواند مثبت يا منفي باشد. حالا فکر کنيد فرد براي عدم موفقيتش رفتارهاي ديگري از خود نشان دهد؛ با دوستانش رابطه اش را قطع کند، گوشه گير شود، حتي گريه کند که اين حالتها افسردگي است، اما از آنجا که افکار در ذهن ما مدام جابه جا ميشوند و هجوم افکار مختلف باعث ميشود ما تنها آن احساس را به ياد بياوريم و فکرهايي که زمينه احساس و عمل را ايجاد ميکنند را از ياد ميبريم، به همين دليل ميگوييم من ناراحتم، غمگينم و ...
براي درمان افسردگي بايد به ريشه آن، يعني افکار دسترسي پيدا کنيم. البته جاي نگراني نيست و ميتوان با چند جلسه مشاوره آنها را پيدا و رفع کرد.
فرد افسرده به عنوان کسي که داراي افکار منفي است، در چرخهاي منفي اسير است. ما نميگوييم که افکار شما ناکارآمدند، حتي اگر افکار و احساساتي که داريد درست و کارآمد باشند نياز داريد تا با کمک کسي آنها را برطرف کنيد، پس سعي کنيد ذهن خود را با افکار مثبت پر کنيد و اجازه ندهيد افکار منفي احساسات و عمل شما را به دست بگيرد و مسير زندگيتان را تغيير دهد.
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ارسال نظر