همیشه افسرده ام و هیچ هدفی ندارم. شوهرم ، پدرم و برادرم معتاد هستند و هیچکس نیست با او دو کلمه درددل کنم.
خانواده پرخاشگری دارم. خانمم با همه درگیر است با من و با بچه ها. دست بزن دارد و فحاشی میکند و گیرهای الکی میدهد. نمیدانم چه کنم.
همسرم حدود 20 سال است بشدت به مواد مخدر اعتیاد دارد و قبلا روابط نامشروع زیاد داشت علاوه بر برخورد فیزیکی و... و من هیچوقت در زندگی نه محبت دیدیم نه خوشی. متاسفانه چند سال پیش من هم رابطه نامشروع ولی از طریق چت داشتم و پسر 22 سالهام متوجه این موضوع در همان سالهای پیش شده و بعد این همه مدت چند وقت پیش چیزهایی که دیده را با شدت انزجار و تنفرش از من به روی من زد. روحیهام داغون شده قرص خواب هم جوابگوی من نبوده و ترس از آبرو و خیلی چیزای دیگر. چند روز است حرفهای پسرم تاثیر منفی روی من گذاشته که فقط به مرگ فکر میکنم لطفا کمکم کنید به کسی اعتماد ندارم و احتیاج شدیدی به کمک دارم.
49 ساله هستم که 28 سال است ازدواج کرده و 4 فرزند دارم. لیسانس و کارمند هستم و همسرم سیکل و خانهدار است. خانمم به شدت عصبی و پرخاشگر است و برای هر موضوعی عصبانی شده، فحاشی و توهین میکند. خواب خوبی ندارد و میگوید چند وقتی است کف پاهایش داغ میشود. با هزار مکافات سه بار به روانپزشک بردمش ولی مصرف داروهایش را نیمه کاره رها کرد و الان هم به هیچوجه حاضر نیست به روانپزشک یا مشاور مراجعه کنیم. خیلی سختی میکشم هم من و هم فرزندانم. حاضرم هر کاری بکنم تا یک زندگی عادی داشته باشیم. همچنین به شدت بدبین شده و حرف مرا اصلا قبول نمیکند. لطفا کمکم کنید.
من پسري 28 ساله هستم که با دختري که 10 سال از خودم بزرگتر است ميخواهم ازدواج کنم اما او زودرنج است. از يک طرف موقعيت او خوب است، از يک طرف اين حق را به خودم ميدهم که با فردي که از خودم کوچکتر باشد ازدواج کنم. لطفا راهنماييام کنيد.