چند وقت پيش دخترعمهام را خواستگاری کردم که به خاطر يك اشتباه انگيزه و غرور مردانهام را له كرد. حالا ديگر نميتوانم خوشبختش كنم. نميدانم بايد چه كاري انجام بدهم. لطفا راهنماييام كنيد.
پسرم بچه آخر است. او بهشدت کمبود محبت دارد و میگوید که من و پدرش به او توجه نمیکنیم و بیشتر توجهمان را به خواهرهای بزرگترش معطوف کردهایم. لطفا در این باره راهنماییام کنید.
همسرم با خانواده من کنار نمیآید و هر وقت مشکلی برایش پیش میآید سعی میکند خانوادهام را مقصر جلوه دهد. دلیل این رفتارهای او چیست؟
دامادمان پس از 2 روز رفتن سرکار یک هفته سرکار نمیرود یا پشیمان شده و بیکار میشود. مستاجر هستند ولی میگوید توانایی کار کردن ندارد، در حالی که 90 کیلو وزن دارد و چکاپ گرفته و سالم و سلامت است اما بس که تنبل است کار نمیکند و به خواهرم میگوید او سرکار برود. میخواهد خانه پدریام را که تنها سرمایه ماست بفروشیم و ارث خواهرم را بدهیم در حالی که این تنها سرمایه مادرم است. لطفا راهنماییام کنید.
چند روز ديگر تولد همسرم است حتي يک کادوي کوچولو هم نميتوانم بگيرم. همسرم را دوست دارم از چند نفر پول قرضي خواستم اما نداند. خواستم گوشيام را بفروشم که نشد. ميترسم او بين دوستانش خجالتزده شود اگر نتوانم کادوي خوبي برايش بگيرم.