چند لحظه شوخی با پدرها / از پدر ژپتو تا پدر پسر شجاع
رکنا: ما هم میخواهیم به شوخی تان ادامه دهید و معروفترین پدرهای کارتونی را با هم مرور کنیم. میدانیم پدرها این بخش را هم میخوانند و میخندند.
به گزارش رکنا، امان از این روزگار کرونایی... امان... همین یک جفت جوراب و شاید هم یک عرقگیر مردانه سهمشان بود، به بهانه کرونا پیچاندید! خدا را خوش میآید؟ دلتان میآید اصلا؟ از کل سال همین یک روز را دارند آن هم.... اصلا این روزگار، دیگر روزگار بشو نیست... آخر چه کسی دلش میآید همین هدیه کم و ناقابل را از کسانی که سر تا سر سال کار میکنند و زحمت میکشند، به امورات درونی خانه هم رسیدگی میکنند و حواسشان به همه چیز هست دریغ کند.
خودتان قضاوت کنید، چه شب و روزهای تابستانی را بیدار شده اید و دیدید معجزهای رخ داده، شما از گرما بیدار شده اید و این یعنی سرما نخوردهاید. چرا؟ چون پدر جان کولر را خاموش کرده. چرا؟ واقعا که... نگران سلامتی تان بوده دیگر.
نمره چشمهایتان هم رفته بالاتر؟ عینکتان ته استکانی شده؟ هیچ اشکالی ندارد. هر وقت قبض برق پرداخت کردید حساب میآید دستتان که پدر چه درک بالایی داشته و شما چه ناخلف بوده اید که عین بچه تخسهای چهار پنج ساله حواستان نبوده به بابابرقی درونتان که هی میگفته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش!
حالا اینها هیچ... اگر پدر به موقع نرسد خانه و تلویزیون را روشن نکند، عمرا شما از اخبار موثق باخبر شوید، سرتان را فرو میکنید توی توهمات خبری مجازی و از دنیا بی خبر میمانید! پدر یعنی تماشای اخبار سر وقت مشخص، حتی در زمانهایی که شما نمیخواهید خبر ببینید. خب... این آگاهی از رویدادهای جهان خودش اتفاق بیاهمیتی است؟ نه. خودتان هم میدانید که نیست. خودتان هم میدانید که سالی یک جفت جوراب و احتمالا در صورت خوب بودن اوضاع مالیمان یک عرقگیر مردانه، در برابر این همه لطف چقدر کم و ناچیز است... حالا باز هم خودتان را بزنید به آن راه و بگذرید....
اینها را ما نگفتیم، شما گفتید، خودمان توی شوخیهایتان در فضای مجازی خواندیم و درباره شان نوشتیم. میدانستیم پدرها به این شیطنتهای ما و شما که حالا در سنین بالا شکل تازهای هم به خود گرفتهاند، همان طور میخندند که به بازیگوشیهایمان در سالهای دور خندیده اند؛ آن وقتهایی که سنمان یک رقمی بوده و بعد هر چه بزرگ تر شده هم از دردسرهایمان برایشان کم نکرده است. اما همه مان خوب یادمان هست روزهایی را که خسته به خانه میآمده و با دیدن ما آغوشش باز میشده، گرم ترین و امنترین آغوش جهان که تا همیشه برایمان جا داشته و دارد. یادمان هست عکسهای کودکیمان را. سوار شانهاش شدن و جهان را از بالا، جایی که قدمان نمیرسیده تماشا کردن را.... یادمان هست همه روزهایی را که با ما بچه شده، بزرگ شده و حالا با لبخندی گرم به شوخیهایمان برای هدیه روز پدر، خاموش کردن کولر و خیلی چیزهای دیگر میخندد. حالا هم احتمالا با خواندن همین نوشته ما... راستش را بگویید حالا دلتان میآید همان یک جفت جوراب را هم به بهانه کرونای ملعون بپیچانید؟
این پدرها را میشناسید؟
حالا که شما این همه با پدرها شوخی کردید، ما هم میخواهیم به شوخی تان ادامه دهید و معروفترین پدرهای کارتونی را با هم مرور کنیم. میدانیم پدرها این بخش را هم میخوانند و میخندند. هر چند احتمالا هر کدام از پدرها هم ابعادی از این شخصیتها را در خود داشتند.
پدر ژپتو
مظلوم ترین و مهربان ترین پدر کارتونی. آنقدر غصه خورد تا این پینوکیو آدم شود... امیدوارم پدرهای ما هم این روز طلایی را ببینند... خب بگذریم، هر چند که احتمالا پدرها با این یک بخش قضیه کلی کیف کرده باشند!
پدر تاک
رابین هود بازها میدانند پدرتاک که بود و چه کرد. حالا چقدر پدر بودونبود را ولش کنید، ما به عنوان پدر میشناسیمش دیگر...
پدر پسر شجاع
می تواند به دعواهای پسرش نگاه کند، آن هم تا حدی خونسردانه که وقتی نصیحت میکند هم پیپ از دهانش بیرون نیفتد. پسر شجاع از کله شیپورچی بالا برود و او همان طور خونسردانه بگوید آفرین پسرم بزن... بزن....
بابا لنگ دراز
تمام عشق و امید جودی آبوت بود دیگر... یادتان هست که؟! بابالنگ دراز عزیز پدر واقعی جودی نبود اما زندگی اش را عوض کرد. کاری که حتما خیلیها در این دنیا یواشکی انجامش میدهند و ما بیخبر میمانیم.
دکتر ارنست
این یکی را ما دهه شصتیها خوب تماشا کرده ایم. خانواده دکتر ارنست وقتی گیر افتادند وسط یک جزیره همین پدر عزیز بود که خانه درختی ساخت و کلی فداکاری کرد تا نجاتشان بدهد و زنده بمانند. راستی گفتیم خانه درختی... خواندن مطلب علی رستگار درباره درختهای سینمایی در صفحه 11 فراموشتان نشود.
منبع:روزنامه جام جم برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر