ماجراهای کسی که نمیتوانست بخوابد
رکنا: اسمهای زیادی دارد. اسمهای عرفی، پزشکی، شرکتی، کشوری و... اما اهلش اسم «قرص خوشبختی» را رویش گذاشتهاند. این جمله را همینجا نگه دارید تا با نقلی از سلطان علی پروین که به فردوسیپور میگفت: «آقای فردوسیپور ببین شما با کجاهای آدم کار داری» موضوع را ببرم به سمت قرص آسنترا، یا همان سرترالین یا همان قرص خوشبختی. این دانشمندان و پزشکان عجب آدمهای عجیبی هستند و با کجاهای آدم که کار ندارند.
اولین بار که خانم دکتر باعث آشنایی من با آسنترا شد همان اول باری بود که فهمیدم این دانشمندان خیلی موجودات عجیبی هستند که میفهمند توی مغز انسان چه خبر است. خب این دانشمندان و پزشکها را که به این کشفها و تولید این داروها میرسند نباید به جای آن دکترهایی که تشخیص اشتباه میدهند و امثال کیارستمی را از بین میبرند روی سر گذاشت؟ حتماً باید گذاشت. بگذریم. از قرص مورد علاقهام بگویم که نام کوچکش آسنتراست و اهلش آن را به اسم قرص خوشبختی یا «قرص بعداً» میشناسند.
دانشمندان در سدههای دور و دیر که احتمالاً به رنسانس پزشکی مربوط میشود متوجه میشوند که مغز انسان ترشحاتی دارد که این ترشحات آنقدرها هم بیدلیل نیست و هر کدام از این خروجیهای مویرگی یا مغزی یک وظیفهای را انجام میدهند که آدم هر چقدر بیشتر پی میبرد و میداند با خودش میگوید: «فتبارکالله احسن الخالقین». آدمهای وسواسی ترشح سرتونین مغزشان خیلی مسخره و بیش از حد است. همه چیز را بزرگ میکنند، آدمهای فکری، مضطرب و پر از دلشورهای هستند که مثلاً شب میشود نگاه به قرص ماه میکنند و به خود میگویند وای چی قراره سرمون بیاد داریم بدبخت میشیم یا یک مشکل به اندازه پرکاه یک دفعه توی مغزشان میشود یک انبار کاه و غرق میشوند. خلاصه اینها نه خواب راحتی دارند نه بیداری راحت. گرفتارند. گرفتاریشان هم اول فکری بودنشان است. مودشان تغییر میکند اعصابشان منظم نیست و مدام دوست دارند پاچه این و آن را بگیرند. دکتر به این افراد میگوید عزیز جان برو سرترالین بخور. بعد آنها میروند سرترالین میخورند. البته بعضیهاشان ممکن است مثل من خنگ باشند و قرص زاناکس و آسنترا را شب موقع خواب بخورند و بعد مثل یک لیوان شیشهای که آب جوش و آب یخ را باهم تویش بریزید مخشان منهدم شود. چطور؟ آسنترا قرص بیداری و انرژی و خوشبختی و خنده و مشکلات برای بعداً است و زاناکس قرص خواب. من یکی از این خنگها بودم. زاناکس و آسنترا را باهم میخوردم و میخوابیدم یکساعت بعد با چشمانی که از خواب خون بود بیدار میشدم و فکر میکردم اوه چه روز دلانگیزی بروم دنبال خوشبختی! در صورتی که ساعت 4 صبح بود. بگذریم. آسنترا قرص اعتیادآوری نیست. قرص مؤدبی است. در واقع وابستگیاش منطقی است. از آنهایی است که با توافق راحت میشود ازش جدا شد و دوباره در صورت نیاز دو طرفه به آن برگشت.
فرض کنید ذهن شما مثل یک بیابان برهوت است که طوفان در آن میوزد و خس و خاشاک را از این طرف به آن طرف میبرد و چشم چشم را نمیبیند و مستأصلید که چه کنید. آسنترا باران میشود روی این بیابان. یا اتاقی که از فرط بههم ریختگی شتر را با بارش توی خودش گم میکند. آسنترا همه چیز را مرتب میکند و در کشوهای مشخص بهصورت فایلگذاری اهم و فیالاهم با تاریخ مشخص میکند. ذهن شما را آرام میکند و کمک میکند مغزتان سبک شود بیاینکه شما احساس یک مسکن بیرونی و تأثیراتش را داشته باشید.
مثلاً خود من، ناخودآگاهم دوباره طغیان کرده بود. خوابهایی که میدیدم از تمام فیلمها و سریالهای هالیوودی ترسناکتر شده بود و بیدار میشدم از خواب انقدر خسته بودم که انگار نخوابیدهام. از ترس خواب، نمیخوابیدم. اما حالا؛ خواب میبینم توی مسابقه «برنده باش» گلزار شرکت کردهام و روی سؤال 40 میلیونی ایستادم و سؤال سخت آنها آسانترین سؤال برای من است: «عبدویجط» شعر کدام شاعر معاصر است؟ و تا جواب میدهم منوچهر آتشی؛ گلزار میگوید آفرین به این حضور ذهن بینظیر. خلاصه بگذریم. این قرص خوشبختی است و اگر من یک روز رئیس سازمان ملل بشوم حتماً یک روز را بهنام روز خوشبختی با برنامههایی مهیج در ستایش آسنترا نامگذاری میکنم تا مردم مثل پاپ فرانسیس در یک روز مشخص بیایند و در میدانی بزرگ از سازنده این قرص تجلیل به عمل بیاورند. برای این روزهای ما این قرص جواب میدهد؛ البته حتماً بروید دکتر اگر مغزتان درهم و برهم است و اعصاب و حوصله ندارید و کشش ندارید حتماً پیگیر باشید.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
ارسال نظر