از کتاب این مردم نازنین

بیا به تهران

روز ـ خارجی ـ سنندج

در خیابان انقلاب راه می‌رفتم و تماشا می‌کردم. مردِ جوانی جلو آمد و سلام کرد. معلوم بود کتاب‌خوان است. ادبیات محاوره‌ییِ شسته‌رفته‌یی داشت. پیشنهاد کردم با هم راه برویم. خوشحال شد و همراه شدیم. از وضعییت سینما Cinema و تئاتر می‌پرسید. از وضعیت کتاب گله داشت.گفت فیلم‌نامه‌یی دارد. باید چه کارش کند؟ کجا و به کی بدهد؟ گفت یک‌سری قصه هم دارد که به درد فیلم‌نامه می‌خورند. قرار شد ببرد خانه‌ی سینما، ثبت کند. من باید برمی‌گشتم. با او خداحافظی کردم و گفتم: اگر به تهران آمدی، تماس بگیر تا ببینمت.

گفت فکر نمی‌کند به تهران بیاید، چون در رادیو کار می‌کند و برای رادیو می‌نویسد. آن‌قدر سرش شلوغ است که مطمئن است به تهران نخواهد آمد.

نفهمیدم چرا آدرس خانه‌ی سینما را گرفت!

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.