این دختر اهوازی را می شناسید؟ / گرفتاران به او پناه می برند + عکس
حوادث رکنا: دختر ۳۶ ساله خوزستانی منجی پسر ۱۹ ساله از چوبه دار شد.
دختر جوان خنده را به تعداد زیادی از خانوادههای محروم خوزستانی هدیه داده است. از سال ۹۲ فعالیت خود را در زمینه کمکهای مردمی و کارهای خیرخواهانه آغاز کرد. تقریبا از هشت سال پیش شروع به اقدامات خیرخواهانه کرد.
به گزارش رکنا، از کمک به مناطق محروم سیل زده و زلزلهزده تا کمک در جمعآوری دیه برای رهایی قاتل دوازده ساله از چوبه دار، اما حدود یکسال پیش در روز تولدش تصمیم عجیبی گرفت و آن این بود که تمام پولی که از کادوهای تولدش جمعآوری کرده بود را در راه آزاد کردن دو زندانی با جرایم مالی اهدا کند.
صد و پنجاه میلیون ریال پرداخت کرد و دو زندانی را به آغوش خانوادههایشان بازگرداند. اهل خوزستان است و ساکن اهواز. « بهناز والیزاده » فرزند آخر از شش فرزند خانواده اهوازی است. لیسانس عمران دارد و در زمینه ساخت و ساز خیریهها فعالیت میکند. دختری که یکه و تنها، برای کمک به محرومان و نیازمندان قدم برمیدارد. دختری که فرسخها راه را برای رسیدن به سیستان و بلوچستان طی میکند تا لبخندی را به کودکان آن منطقه هدیه دهد.
تمام شب را در جادههای تاریک سپری میکند، تا روشنایی را در دل کودکان محروم بنشاند. کمتر کسی است که این دختر سی و شش ساله را نشناسد. حالا والیزاده با اقدامات عجیب و خیرخواهانهاش، در صفحه اینستاگرام پرویز پرستویی و رضا صادقی جای دارد و از اقدامات او تقدیر و تشکر کردهاند.
اولین قدم از مناطق محروم شروع شد
بهناز والیزاده با خوشحالی و افتخار کلمات را برای تشریح کارهای خیری که انجام داده، کنار هم قرار میدهد: «حدود هشت سال پیش شروع به کمک و کارهای خیر کردم.
از مناطق محروم و خانوادههای محروم تا مناطق سیلزده و زلزلهزده. شما تصور کنید یک پتو نیاز بسیاری از خانوادههای مناطق محروم است و آنها را بر سر ذوق میآورد تا از سرما در امان باشند. وقتی میدیدم مسوولان قدمی برای این محرومان برنمیدارند یا زمان طولانی باید بگذرد تا به داد این نیازمندان برسند، تصمیم گرفتم خودم به صورت مستقیم برای کمک به آنها قدم بردارم. در مراحل بعدی پای خیرین دیگر هم به میان آمد.
به همین شیوه چند سالی را ادامه دادم. متولد سال ۶۴ هستم و آخرین فرزند خانواده. در رشته عمران تحصیلات دانشگاهی را به اتمام رساندم. در ساختو ساز خیریهها مشارکت میکنم و ساختمانهای خیریهها را به صورت رایگان میسازم.» بهناز با خوشحالی از کمک به بچههای سرطانی میگوید: «وقتی میبینم یک اسباببازی کوچک آرزوی بزرگ هر کدام از آنهاست، سعی میکنم آرزوهای کوچکشان را به واقعیت تبدیل کنم.»
در لحظهای چشم بر هم زدن کلماتش لحنی غمگین به خود میگیرد: «برای این بچهها درختی درست کردیم تا هر وقت آرزویی دارند؛ آرزویشان را برایشان روی کاغذ بنویسیم یا نقاشی کنیم، این در حالی است که ممکن است این بچهها در یک هفته پس از عنوان کردن آرزوهایشان دیگر در این دنیا نباشند. بودن در کنار بچههای مبتلا به سرطان و دیدن چنین صحنههایی به شدت مرا افسرده خاطر میکند.»
نجات یک پیرزن در صفحه اینستاگرام پرویز پرستویی و رضا صادقی قرار گرفت
این دختر از کارهای خیری که به تنهایی انجام داده، با ایمانی مستحکم که دور کلماتش را احاطه کرده است، سخن میگوید: «سراسر ایران را برای کمک به افراد نیازمند و محروم سفر کردم. جزو هیچ گروه خاصی از خیرین نبودم. تنهایی کنار جاده خوابیدم. کنار ماشینهای سنگین در جاده به تنهایی سفر کردم تا از کوچکترین کمکی به این افراد محروم دریغ نکرده باشم.
در برنامههایم کمک به کودکان کار، تدریس برای بچههای کار، رهایی و آزادی زندانیهایی با جرایم مالی یا جمعآوری دیه برای قاتلانی که بیگناه در زندان اسیر شدهاند و فقط منتظر پرداخت دیه هستند را دارم. تا جایی که خدا کمکم کند برای مردم در این راه قدم خواهم برداشت.»
خاطرش با زندگی پیرزنی که توانست نجاتش دهد، پررنگ میشود: «یادم میآید پیرزنی را از دست دامادش نجات دادم. دامادش او را وادار به گدایی کرده بود. پیرزن را از آن وضعیت نجات دادم، اما چند وقت بعد متاسفانه فوت کرد. همین کار در صفحه شخصی پرویز پرستویی و رضا صادقی قرار گرفت.»
عباس پسری که در ۱۲ سالگی قاتل شد
والیزاده ذهنش را به روز تولد یکسال پیشش گره میزند: «مرداد ماه سال گذشته وقتی متوجه شدم دو نفر از زندانیان به خاطر مبلغ ناچیزی آبرویشان در خطر است و مدتهاست در زندان به خاطر نداشتن پرداخت بدهیشان به سر میبرند، تصمیم گرفتم در روز تولدم با پولهایی که به عنوان کادو به من داده شده بود، دو زندانی را که اتفاقا هیچ شناختی هم ازشان نداشتم، آزاد کنم. با مبلغ پانزده میلیون تومان دو زندانی را که یکی ۲۵ سال و دیگری ۵۰ سال داشت، از زندان آزاد کردم.»
در ادامه صحبتهایش یادآور یک پسر ۱۲ ساله میشود که در آن سن و سال به عنوان متهم به قتل تا پای چوبه دار رفته بود. بهناز درباره این پسر که در هنگام آزادیاش ۱۹ سال داشت، شرح میدهد: «عباس پسری که در ۱۲ سالگی قاتل شد، ذهن مرا به شدت درگیر کرد. این پسر حدود هفت سال پیش وقتی از مدرسه در حال برگشت به خانه بود با پسر همسایه به خاطر یک گوسفند درگیر میشود و بهطور ناگهانی میان درگیریشان پسر همسایه کشته میشود.
همان سال عباس را به دلیل سن پایینش که به ۱۸ سال نرسیده بود به کانون اصلاح و تربیت فرستادند، اما به خاطر حضور پیدا نکردن خانواده مقتول در دادگاه و عدم رضایت آنها این پسر یک سال اضافهتر در زندان ماند. تا جایی که سنش از هجده سالگی عبور کرده بود و مبلغ دیهاش نسبت به سال قبلش که در زندان بود، اضافهتر شده بود. تا اینکه پارسال تلاش کردم برای این پسر از سوی خیرین مبلغی را جمعآوری کنم و توانستم رضایت خانواده مقتول را بگیرم و عباس را به آغوش خانوادهاش برگردانم.
عباس در مدت زمانی که زندان بود تمام قرآن را حفظ کرده است. وقتی آزاد شد برای زندگی به شهر دیگری نقل مکان کرد.» با خوشحالی کلماتش را ادامه میدهد: «امسالم تولدم اولین کسی که به من زنگ زد، عباس بود.»
مردی که برای درمان سرطان همسرش قصد فروش کلیهاش را داشت
بهناز والیزاده از یک مرد تهرانی میگوید که کلیه خود را برای درمان سرطان همسرش برای فروش گذاشته بود: «چند وقت پیش متوجه شدم مردی که ساکن تهران است، برای هزینه درمان سرطان همسرش، کلیهاش را برای فروش گذاشته بود. شصت میلیون تومان هزینه درمان سرطان همسرش بود.
همین مساله باعث شد برای او از طریق خیرین شروع به جمعآوری مبلغی حدود ۶۰ میلیون تومان کنم. با کمک خیرین مبلغی حدود ۴۰ میلیون تومان از کل مبلغ جمعآوری شد و حدود ۲۰ میلیون تومان دیگر مانده است که آن هم با توکل به خدا و کمک خیرین جمعآوری میشود. کمک به محرومان، سیلزدگان و زلزلهزدگان به یاری خدا و خیرین هرگز متوقف نمیشود.»
روزنامه اعتماد
ارسال نظر