ماجرای بنّایی که از لای میله های ابد گذشته اش را مرور می کند
ساقی بیچارگی
حوادث رکنا: اسیر زیاده خواهیاش شد و «کمچه» بنایی را کنار گذاشت و بیل طمع در دست گرفت.
به گزارش رکنا، ملات دیوارش را با طمع و پول بادآورده درست و با آن دیوار زندگی اش را بنا کرد. تازه داشت از سایه دیوار طمعی که بنا کرده بود، بهره می برد که بر سرش آوار شد. بیش از 8 سال است که در زندان تلاش می کند خودش را از زیر آوار طمع بیرون بکشد اما آن چه پیداست باید سال های زیادی از عمرش را صرف باز کردن قفل سلولش کند و از شر آوار وسوسه انگیز سوداگری رها شود. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک زندانی محکوم به حبس ابد می خوانید.
به چه جرمی و چند سال است که در زندان هستی؟
به جرم قاچاق مواد از نوع صنعتی بیش از 8 است که همدم میله های زندان هستم.
شغل ات چه بود ، آیا متاهل هستی؟
بنّا بودم و از این راه خرج زندگی خودم و 3 فرزندم را درمی آوردم. حیف که دیوار زندگی ام را با سنگ طمع پایه ریزی کردم و در نهایت این دیوار کج با وزش بادی روی سر خودم و خانواده ام آوار شد.
چطور شد بنّایی را رها کردی و به سمت سوداگری مرگ رفتی؟
اول از همه طمع و بعد رفاقت با افراد ناخلف مرا به بیراهه کشاند. مدتی که به خاطر کسادی کار ساختمانی بیکار شده بودم خیلی در تنگنای مالی قرار گرفتم. از یک طرف مخارج زندگی و اعتیادم و از طرفی اجاره عقب افتاده خانه بدجور به من فشار وارد می کرد. روزی یکی از دوستانم که برای یک بساز بفروش کار می کرد از من خواست وارد جمع آن ها شوم و کِشتی به گِل نشسته زندگی ام را به حرکت درآورم. بعد از این اتفاق با قاچاقچی که صاحب کارم بود آشنا و وارد این بازی دوسر باخت شدم.
اعتیاد و سابقه کیفری داشتی؟
به خاطر شرایط کاری ام بعضی از مواقع مواد مصرف می کردم و تا به خودم آمدم دیدم در دام اعتیاد گرفتار شده ام. سابقه زندان نداشتم و اولین بار بود که وارد این کار خطرناک می شدم.
صاحب کارت در کار خلاف بود؟
خبر نداشتم که در کنار ساخت و ساز دست به اعمال مجرمانه می زند. البته او هیچ وقت نمی گفت که مواد را برای سودآوری آن می خرد بلکه ادعا می کرد چون مصرف کننده است هر از گاهی مواد خرید و فروش می کند. وقتی در مجتمع در دست ساخت صاحب کارم مشغول بنّایی شدم کارگرها اهل دود و دم نبودند و تنها مصرف کننده خودم بودم.
صاحب کارم وقتی دید من اهل مواد هستم اعتیادش را پیش من رو کرد و مدتی که از آشنایی مان گذشت پیشنهادهای وسوسه انگیزی به من داد. صاحب کارم روزی در حین مصرف مواد از من خواست مواد مصرفی اش را فراهم کنم و در واقع ساقی او شوم و در عوض پول خوبی به من خواهد داد.
بهانه صاحب کارم این بود که چون سرشناس است و اکثر مردم او را می شناسند خجالت می کشد خودش مستقیم وارد بحث خرید مواد مصرفی اش که صنعتی بود، شود. با همین ترفند و البته با پیشنهاد وسوسه انگیزش مرا وارد باتلاق مواد کرد و باید سال ها عمرم را پشت میله ها هدر بدهم.
چگونه برای صاحب کارت مواد جا به جا می کردی؟
زمانی که برای خودم مواد می خریدم برای صاحب کارم هم فقط به اندازه مصرفش می خریدم. این ماجرا مدتی ادامه داشت تا این که روزی قصد داشتم برای دیدن خانواده ام به زادگاهم بروم. صاحب کارم از من خواست موقع بازگشت مقداری مواد صنعتی برایش بیاورم و در عوض پول خوبی به من خواهد داد. چون تا آن موقع وارد این کارها نشده بودم و خرید مواد من در حد مصرف روزانه یا هفتگی بود ابتدا ترسیدم و به فکر فرو رفتم. صاحب کارم با گذاشتن هندوانه زیر بغل ام و کلی تشویق و از همه مهم تر با وعده دادن پول دندان گیری مرا اغفال کرد تا این که پیشنهادش را قبول کردم. وقتی فکر کردم دستمزد جا به جایی یک نوبت مواد با چندین ماه بنّایی برابری می کند وسوسه شدم و قبول کردم. بعد از گذراندن دوران مرخصی ام در روز برگشت به محل کارم که شهر دوری بود مقداری مواد صنعتی را داخل ساک وسایلم جاسازی کردم و سوار اتوبوس شدم و به سمت مقصد به راه افتادم. مدام در افکار پوچم غوطه ور بودم که با پولی که به دست می آورم چنان و چنین می کنم و خانواده ام را از فقر و فلاکت نجات می دهم. بعد از گذشت چند ساعت ناگهان اتوبوس در یک ایست و بازرسی توقف کرد. اولین مامور به من شک کرد و همه چیز لو رفت.
چه حکمی برایت صادر شد؟ آیا صاحب کارت خبری از تو گرفت؟
به خاطر حمل مواد صنعتی حکم حبس ابد برای من صادر شد. بعد از آن ماجرا صاحب کارم منکر آشنایی با من شد و گفت از همه چیز بی خبر است و من به او تهمت می زنم. البته مدرکی هم نداشتم که پای او را وسط بکشم چون مواد از ساک من کشف شده بود و در زمان دستگیری من صاحب کارم در آن جا حضور نداشت، من ماندم و یک دنیا حسرت و میله های زندان.
اگر به گذشته برگردی بنّایی را انتخاب می کنی یا سوداگری را؟
معلوم است که بنّایی را انتخاب می کنم. کار سختی است و در گرما و سرما باید خم و راست شوی اما یک ریال دستمزدش به پول میلیونی حرام و بی برکت مواد می ارزد و گذشته از این ها حداقل شب ها راحت و با وجدانی آسوده سر بر بالش می گذاری نه این که غرق در پول حرام مواد و از ترس دستگیری خواب راحتی نداشته باشی. با ندانم کاری و زیاده خواهی خانواده ام را نه تنها به ساحل آرامش نرساندم بلکه برعکس به گرداب انداختم و روزگارشان را مانند روزگار خودم سیاه کردم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر