به گزارش رکنا، این زن میانسال در لحظه بخشش دامادش گفت: «برای رضای خدا و به‌ خاطر نوه و دخترم از قصاص این مرد می‌گذرم.»

6 آذر سال 88 مرگ مرد جوانی در یکی از خیابان‌های پایتخت به پلیس اعلام شد. به‌دنبال اعلام این خبر بلافاصله بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند.

با ورود مأموران به محل آنها با جسد مرد جوانی به‌نام صالح مواجه شدند که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.

در همان صحنه جنایت و با بررسی‌هایی که صورت گرفت مشخص شد عامل این جنایت، داماد خانواده به‌نام حسن است. متهم در ابتدا گفت: صالح خودزنی کرد. او از دست من عصبانی بود و همین موضوع هم باعث درگیری بین ما شد، اما او خودش را زد و قتل کار من نیست.

اما باتوجه به مدارک به‌دست آمده در صحنه جنایت، چند روز بعد حسن به قتل اعتراف کرد و گفت: فرزندم یک روز قبل از این حادثه به دنیا آمد. روز حادثه نیز من به بیمارستان رفتم تا کارهای ترخیص همسر و فرزندم را انجام دهم وقتی او را به خانه آوردم درد داشت و بی‌تابی می‌کرد. به او گفتم دکترش گفته دردها طبیعی است و باید تحمل کند اما او خیلی بی‌تابی می‌کرد، من هم از او خواستم جلوی مادر و برادرش آنقدر ناله نکند. برادرش صالح در اتاق بغلی نشسته بود. او خیلی از این حرف من ناراحت شد و گفت تو حق نداری بر سر خواهرم فریاد بزنی. همین مسأله باعث درگیری بین من و صالح شد. به او گفتم حق دارم با همسرم هر طور بخواهم حرف بزنم. من و صالح با هم درگیر شدیم و او از پشت مرا گرفت و چند ضربه به من زد.

حسن گفت: صالح از جیبش چاقویی بیرون آورد که من را بترساند، بعد با دست چند ضربه به من زد که به کابینت‌های آشپزخانه برخورد کردم. سبد ظرف‌ها روی زمین ریخت و یک چاقو از داخل آن بیرون افتاد و این جنایت رقم خورد.با اعتراف متهم به قتل، او به بازسازی صحنه جنایت پرداخت. با تکمیل تحقیقات و باتوجه به درخواست اولیای دم برای قصاص مرد جوان، پرونده برای صدور حکم به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد.

متهم روز 15 آبان سال 89 در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به قصاص محکوم شد. با تأیید حکم از سوی دیوان عالی کشور، شمارش معکوس برای اجرای حکم قصاص شروع شد.تا اینکه سحرگاه چهارشنبه گذشته حسن برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت و طناب دار نیز به گردنش افتاد، اما مادر صالح که تنها اولیای دم پرونده بود در آخرین لحظه مانع اجرای حکم شد و گفت به خاطر رضای خدا و زندگی دختر و نوه ام، از قصاص دامادم گذشت کردم. بدین ترتیب طناب دار از گردن حسن باز شد و وی به زندگی برگشت. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.