آرزوهای بزرگ
رکنا: اضطراب و تغییر رفتار آقای فیروزی باعث نگرانی زن و بچهاش شده بود و هر چه از او میپرسیدند از پاسخ دادن طفره میرفت تا این که همسرش کمکم با مراجعه افراد مختلف به در منزلشان برای مطالبه طلب که گاهی به تهدید و مشاجره نیز منجر میشد به ناراحتی شوهرش پی برد.
به گزارش رکنا، چند روزی از آقای فیروزی خبری نشد حتی همسرش هم نمیدانست او کجا رفته است در این مدت که به شدت نگران شوهرش بود احساس کرد دیگر تحمل دیدن مراجعه مکرر طلبکاران به در منزلشان را ندارد دست بچهها را گرفت تا به منزل پدرش که از چند روز پیش به مسافرت رفته بود، بروند.
وارد منزل که شد به ذهنش رسید احتمالاً کسی در خانه است ولی با خود گفت نه این خانه که خالی است ولی با مشاهده چراغ روشن حمام مطمئن شد که باید کسی در خانه باشد فکر کرد پدرش برگشته هر چه صدا زد جوابی نشنید به آرامی به طرف حمام حرکت کرد همین که داخل رختکن شد فریادی کشید و بیهوش به زمین افتاد.
در بازرسی که از صحنه فوت آقای فیروزی به عمل آوردم یک وصیت نامه چهلصفحهای در کنار جنازهاش پیدا کردم طبق نوشتههایش پنجاهمیلیون تومان بدهکار بوده و چکهایی در دست مردم داشت آخرین جمله وصیت نامه آقای فیروزی این بود.
«آرزوهای بزرگ جانم را گرفت»
به هنگام خروج از منزل مرد میان سالی را دیدم که به شدت به سر و صورت خود میزد و در حال گریه با خود تکرار میکرد« ای کاش مرا میکشتی حالا چه خاکی به سرم بریزم دو ماه بود که به دنبالت میگشتم تا از نزدیک ببینمت اما بدبختم کردی»
به تصور این که از بستگان متوفی است او را دعوت به آرامش کردم اما دقایقی بعد متوجه شدم یکی از طلبکاران آقای فیروزی است که پس از مدتها تلاش محل بدهکارش را پیدا کرده بود و حالا که متوجه مرگ او شده بیشتر ناراحت پول خود بود تا مرگ بدهکار.
در مسیر حرکتم به اداره در این فکر بودم که چه ضرورتی دارد انسان به خاطر مال بیشتر از حد نیاز، خود و خانوادهاش و دیگران را گرفتار کند؟ یکی جانش را به خاطر مال میبازد و دیگری مالش را برای رسیدن به مال بیشتر، چرا باید آرزوهای انسان آن قدر بزرگ باشد تا به قیمت جان او تمام شود از طرفی آیا متوفی که به خاطر مال دنیا خودش را به کام مرگ انداخته پیش از مردن به این فکر نیفتاده که بچههای یتیم وهمسر بیسرپرست او چه جوابی به طلبکاران خواهند داد؟برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر