دردسر عاشق شدن یک مرد گرگانی برای کارمند بیوه یک هتل
حوادث رکنا: با آن که مدت زیادی از ازدواج دومم نمی گذرد و تنها برای حفظ آبروی خود و خانواده ام نمیخواهم زندگی ام به همین راحتی متلاشی شود و باز هم نظاره گر مهر طلاق بر شناسنامهام باشم، آینده خود را بسیار تاریک می بینم چرا که ...
زن 28 ساله ای که برای اعلام گذشت از دریافت دیه به کلانتری مراجعه کرده بود در حالی که دخالت های مادرشوهر و رفتارها و تهمت های زشت همسرش را عامل اصلی آشفتگی در زندگی اش می دانست، به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: 17سال بیشتر نداشتم که به اصرار پدرم تن به ازدواج اجباری و فامیلی دادم در حالی که خواستگارم را فقط یک بار دیده بودم و هیچ شناختی از او نداشتم.
تازه بعد از ازدواج بود که فهمیدم او نه تنها به یکی از بیماری های خاص مبتلاست بلکه رفتاری خشن دارد و مرا مورد آزار و اذیت قرار می دهد. پدر همسرم دو زنه بود و او از همان دوران نوجوانی و به دلیل انتقام از زن دیگر پدرش شیشه های منزل را می شکست تا برای آن ها دردسر درست کند اما خیلی زود پشیمان می شد و با گریه از آن ها معذرت خواهی میکرد. متاسفانه همسرم بعد از ازدواج نیز به همین رفتارهایش ادامه داد تا جایی که مرا حتی در کوچه و خیابان کتک می زد و بعد از آن که از کارش پشیمان می شد، با وضع مالی خوبی که داشت برایم طلا و جواهر می خرید تا به خانوادهام چیزی نگویم اما زندگی با این شرایط سخت دو سال بیشتر دوام نیاورد و من در 19سالگی طلاق را تجربه کردم.
یک سال بعد از این ماجرا در رشته حسابداری دانشگاه گرگان پذیرفته شدم و تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم. اما هنوز چند ماه بیشتر از ورودم به دانشگاه نگذشته بود که پدرم را از دست دادم و بی پشتیبان ماندم. خلاصه دانشگاه را با معدل بسیار عالی به پایان رساندم و در یکی از هتلهای بزرگ مشهد مشغول کار شدم و زندگی خوبی فراهم کردم.
دو سال بعد مرخصی چند روزه گرفتم و به گرگان رفتم تا مدرک پایان تحصیلاتم را دریافت کنم. آن جا بود که با «رحیم» آشنا شدم به طوری که بعد از چند روز ارتباط تلفنی و دیدارهای حضوری از من تقاضای ازدواج کرد. من که خاطره بدی از ازدواج قبلی داشتم به او گفتم فعلا نمی خواهم ازدواج کنم! اما او که عاشقم شده بود با التماس می گفت: تو را خوشبخت ترین زن روی زمین میکنم! من مانند مردهای دیگر نیستم و خاطرات تلخ گذشته را با یک زندگی شیرین از خاطرت می زدایم.
این گونه بود که بعد از دو ماه من و رحیم پای سفره عقد نشستیم و پیوند زناشویی بستیم اما در همان شب اول ازدواج مان او را در حال مصرف «گل» و «ماری جوانا» دیدم به طوری که بعد از مصرف این مواد رفتار بسیار خشنی با من داشت و خاطره تلخی را برایم باقی گذاشت. از آن روز به بعد فحاشی، تهمت و کتک کاریهایش در حالی شدت گرفت که مادرشوهرم نیز از او حمایت می کرد و مرا زنی خطاب می کرد که به خاطر گرفتن مهریه با پسرش ازدواج کردهام در حالی که رحیم هیچ پولی نداشت و برای پدرش کار می کرد. آن ها حتی طلاهای مرا از سر و گردنم بیرون کشیدند و کادوهای ازدواجم را نیز گرفتند. در برابر این همه تهمت و سرزنش و کتک کاری های یک مرد معتاد چاره ای جز سکوت نداشتم چرا که پدرم از این دنیا رفته بود و من پناهگاهی نداشتم.
در عین حال دخالتهای مادرشوهرم به گونهای است که گویی من و همسرم بازیگران فیلم «زندگی» هستیم که او سازنده و کارگردان آن است. آخرین باری که همسرم پس از مصرف مواد به من حملهور شد، بینی ام شکست و دست و پایم کبود شد به حدی که مجبور به شکایت شدم و دادگاه نیز او را محکوم به پرداخت دیه کرد. با این حال قصد دارم از دریافت دیه صرف نظر کنم چرا که بعد از هفت سال تنهایی و تنها برای آن که پناهگاهی داشته باشم ازدواج کردم و حالا نمیخواهم دوباره طعم طلاق را بچشم اما باز هم آینده ام بسیار تاریک است چرا که بدون اجازه مادرشوهرم حتی حق خندیدن هم ندارم. کاش ...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ محتشمی (سرپرست کلانتری میرزاکوچک خان مشهد) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
به نظر من هيچ مادر شوهري اگر عروس اذيت نكند نه در زندگيش دخالت مي كند و نه سعي در بر هم زدن آن زندگي دارد. واقعيت به درستي در اين خبر نقل نشده است. اگر كامل بود مي ديديد كه عروس كم تقصير تر از مادر شوهرش نيست!!!
اشتباه میکنی.طلاقت را بگیر و با یک شخص معتاد زندگی نکن.در این موارد درنگ جایز نیست.البته خود شما نیز مقصری که طرف را نشناختی.
به نظر من ، بيشتر مطالب عنوان شده در خصوص مادرشوهر ، ساخته و پرداخته ذهن اوست.شكاك بودن و يا تهمت زدن دو دليل دارد يا بهانه براي طلاق دادن و شروع به دعواي حقوقي راه انداختن و يا اينكه واقعا چيزي بوده است كه باعث ايجاد شك در شوهر گرديده حال ممكن است اصلا از سوي زن نباشد و از طرف مرده ديگريكه با رفتارش موجب اين شك گرديده است باشد. مادر شوهر اصلا يك داستان فكاهي براي عروس هاست كه فقط خودشان مي دانند كه چقدر خيال بافي در آن نقش دارد مگر اينكه واقعا بدي در ذاته عروس وجود داشته باشد.علت زندگي با يك فرد معتاد ترس از طلاق بعدي و يا پشتيبان نداشتن نيست.او كه شغل خوبي دارد پس پشتيبانش مي تواند خودش باشد.و به نظر من شوهرش را دوست دارد اما دلش ازادي مي خواهد كه مردها به ندرت اين ازادي زياد را مي دهن كه البته حق هم دارند. ميگند حواستو جمع كن همسايه تو دزد نكن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!