کلاهبرداران مجهزترند
رکنا: این روایتی است از اتفاقی که سالها پیش وقتی فرزندانم را از مدرسه به خانه میبردم با آن روبهرو شدم و 30 سال بعد نهتنها هنوز فراموش نکردهام که داوریام نسبت به همهچیز تحتالشعاع آن قرار گرفت و از من آدم منصفتر و دقیقتری ساخت.
دوستی میگفت که یک شاکی کلاهبردار و پدرسوخته کار او را که در زندگی همیشه محافظهکارانه و محتاطانه عمل کرده و از خط خارج نشده است مبادا که... به دادگاه کشانده است!
بعد مرتب به پدر 96 ساله او و خواهر بیمارش زنگ میزند یا از کسانی میخواهد که به آنها زنگ بزنند و صدایشان را بعد از عصبیکردنشان ضبط کرده، به میلش ویرایش میکند و به منشی دادگاه میدهد و ... البته من هم تا اینجای حکایت نتیجه میگیرم که دوست محافظهکارم هم دوستانی دارد که او را در جریان این امور میگذارند و نگرانیام در موردش کمتر میشود؛ باوجوداین فکر کردم این خاطره را در روزنامه بنویسم شاید قاضی و منشی دادگاه و سایر افراد مربوطه بخوانند و این حکایت را که بر من رفته است در نظر بگیرند و اجازه ندهند که کلاهبرداران که معمولا «مجهز»تر هستند، از راه حق و قانون خارج شوند و تحتتأثیر قصههای آنان واقع نشوند... .
داشتم بچهها را با دو نفر از همکلاسیهایشان از مدرسه به خانه میبردم که یک راننده تاکسی خط تقسیمکننده خیابان را رد کرد و در طرف مقابل مسیرش جلوی من که در جهت مقابل رانندگی میکردم سبز شد و به ماشین من مالید و هر دو اجبارا متوقف شدیم... پیدا بود که او مقصر است و هر که رد میشد همین را میگفت... راننده تاکسی به استنباط من چون راننده زن دیده بود رجز میخواند و میگفت که تو خلاف کردهای پولی بده و برو! من هم که چهار کودک در ماشین داشتم، به او میگفتم که از خطایت میگذرم، هیچ نده و برو! اما دریغا که گذشت مرا حمل بر ضعف میکرد و بیشتر و بیشتر کُری میخواند و تهدید میکرد تا افسر آمد؛ افسر فورا گفت که مقصر به روشنی راننده تاکسی است. فکر میکنید واکنش راننده چه بود؟ فورا گفت این زنک به مقدسات ما توهین کرده! و من مات ماندم و با خودم گفتم که ایبابا کاش پول ناحق را داده بودم و خودم را به دردسر نمیانداختم...، اما آن افسر راهنمایی که هرکجا هست خدا نگهدارش باشد، با یک جمله نگاه من به جهان و عدالت در جهان را تغییر داد؛ او گفت: این مطلب به من مربوط نمیشود، من افسر رانندگی هستم و شما متخلف!
حال این حکایت را از آن بابت گفتم که کاش قاضی و منشی دادگاه دوستم هم به شاکی او میگفتند: این داستانها به ما مربوط نمیشود؛ شکایت شما هم بیمورد است
و مرحمت زیاد... .
وگرنه همیشه و تا ابد کلاهبرداران چربزبان به بیزبانان خسته و عصبی از پایمالشدن حقشان ظلم خواهند کرد و بزرگواری و گذشت و بیحوصلگی آنها را دلیلی بر ضعف آنها خواهند دانست... .
خلاصه اینکه به قول فریدون توللی:
خاموشی ما زاده بیبالوپری نیست
ما نیز اگر پای دهد صاحب دستیم
روزی که کند دست فلک پرده ازین راز
دانند ز ما جمله که بالا و که پستیم
خداوند عاقبت همه ما را به خیر کند.
توفان گرکانی- جامعهشناس
ارسال نظر