فاطمه از دانشگاه رییس باند خشن سرقت شد! / خشونت این دختر بیشتر از نوچه هایش بود! + عکس
رکنا: دو پسر جوان وقتی با دختری شیشهای روبهرو شدند، وی را وارد باند زورگیریهای خیابانی کردند. آنها پس از محاکمه به زندان و شلاق محکوم شدند و این رای قطعی شد.
به گزارش رکنا، این 3 دختر و پسر سوار خودروهای سرقتی در خیابانها سراغ مسافران میرفتند و آنان را به دام میکشیدند. 3 سال پیش، زنی جوان که به شدت ترسیده بود، با پلیس 110 تماس گرفت و ادعا کرد از سوی دو پسر و یک دختر هدف زورگیری قرار گرفته است.
ساعت 10 شب وقتی مامور موتور سوار، خود را به خیابان خلوتی در غرب تهران رساند، زنی 28 ساله را دید که لباسهایش پاره شده روی جدول حاشیه خیابان نشسته، گریه میکند و زن دیگری به وی دلداری میدهد.
«فاطمه» با صدای بغضآلود گفت: میخواستم به خانهام بروم که پراید سیاهرنگی جلوی پایم توقف کرد، یک دختر در صندلی جلو نشسته بود و پسر جوانی در صندلی عقب بود. با توجه به حضور آن دختر اعتماد کرده و سوار شدم. وقتی چند صدمتری رفتیم، به خیابان خلوتی رسیدیم که ناگهان پسر جوان که کنارم نشسته بود، چاقویی به پهلویم فشرد. خواستم حرکتی کنم که دختر جوان صندلیاش را روی پاهایم خواباند. به سمتم برگشت و خواست هرچه دارم به اون بدهم. از ترس جانم کیف و موبایلم را دادم و آن دختر با ناسزاگویی به سمتم حمله کرد، لباسهایم را پاره کرد تا ببیند گردنبندی دارم یا پولی در جیبهایم است، بعد در همین جا توقف کردند و من را بیرون انداختند. وی افزود: به اندازهای ترسیده بودم که جرات نکردم حرکتی کنم تا اینکه زنی مهربان سراغم آمد و با موبایلش به پلیس زنگ زدم. با گزارش این زورگیری بازپرس پرونده دستور داد تا تیمی از پلیس کلانتری به ردیابیهای تخصصی دست بزند.
هنوز هیچ سرنخی نبود که ماموران با زورگیری مشابهی از یک مهندس و دو زن آرایشگر و خانهدار مواجه شدند که همگی با پراید سیاهرنگ طعمه قرار گرفته بودند.
تحقیق از این مالباختهها نشان داد که هیچ کدام شماره پلاک پراید را به خاطر ندارند و همین مسیر تجسسها را با گره کوری مواجه کرد.
هنوز یک ماه نشده بود که ماموران گشت کلانتری با دیدن پراید سیاهرنگی که سرنشینان آن رفتار مرموزی داشتند، شماره پلاک آن را وارد رایانه کردند و دیدند این خودرو به روش زورگیری از یک راننده مسافرکش به سرقت رفته است.
همین کافی بود تا دستور ایست صادر شود، اما راننده پراید پس از حرکت به کوچه تاریک و خلوتی پا روی ترمز گذاشت و یک دختر و دو پسر پیاده شده و پا به فرار گذاشتند. ماموران همزمان با دستگیری فراریها صدای ناله زنانهای را شنیدند و وقتی خود را به پراید رساندند، پیرزنی را دیدند که پاهایش بین صندلی شاگرد گرفتار شده و توان پیاده شدن ندارد.
پیرزن که «صدف» نام دارد، با دیدن ماموران در حالی که آنان را دعا میکرد، گفت: باورم نمیشود دختری دزدی کند، شنیده بودم در این دوره و زمانه چنین اتفاقاتی میافتد، اما این شکلی باورکردنی نیست...
وی افزود: من مسافرم، سوار این پراید شدم. حتی اگر این دختر نبود، باز سوار میشدم. فکر نمیکردم پسرانی به این قد و قواره به پیرزن هم رحم نکنند. آنها چاقو داشتند و از من طلاها و پولهایم را میخواستند که پلیس سر رسید. باور می کنید دختر جوان خیلی بددهنی کرد، پسرها ساکتتر بودند.
وقتی مشخص شد که «علی» و «ناصر» 22ساله و «شهناز» 21 ساله همان زورگیرهای خشن هستند، هر سه با طعمههایشان مواجهه حضوری داده شدند و زنان و مردان وحشتزده به آنان خیره ماندند.
علی در بازجوییها گفت: من و ناصر شیشهای بودیم و هرازگاهی با موتور از عابران زورگیری میکردیم، اما همیشه ترس داشتیم که گرفتار شویم تا اینکه یک بار در پاتوقی شیشه میکشیدیم که شهناز نیز آنجا آمد و ادعا کرد وی به سختی پول شیشه را تهیه میکند.
همانجا از وی خواستیم با ما همراه شود، ابتدا پراید سیاهرنگی را در میدان آزادی دربست کرایه کردیم تا به شهریار برویم. ادعا داشتیم شهناز خواهرمان بوده و چون از شوهرش قهر کرده میرویم تا آنها را آشتی بدهیم. راننده هم گول خورد و در جاده بودیم که با تهدید چاقو او را بیرون انداخته و خودرویش را سرقت کردیم.
وی افزود: از آن به بعد سراغ زنان و مردان مسافر میرفتیم و با تهدید چاقو دار و ندارشان را گرفته و پیادهشان میکردیم. در روز روشن همه خیابانها و راههای فرار را شناسایی کرده بودیم و شبها سراغ مسافران رفته و پول برای خرید شیشه را تهیه میکردیم.
ناصر نیز گفت: روز نخست آشنایی با شهناز تصور نمیکردیم که روزی از او بترسیم، اما این دختر خیلی بیپروا و زورگو است، طوری که رییس ما شد و البته ما هم حوصله جر و بحث نداشتیم.
شهناز میگوید رییس باند نیست و علی و ناصر دروغ میگویند.
میگویند تو خشنتر بودی؟
علی و ناصر میخواهند همه تقصیرها را به گردن من بیندازند.
مسافران هم تو را بددهن دانستهاند!
نمیدانم شاید در حالت توهم شیشه اینطور رفتار میکردم.
همیشه شیشه میکشیدید؟
قبل از هر سرقت شیشه میکشیدیم تا جسارتمان بیشتر شود، همین!
فقط قبل از سرقت؟
نه، منظورم این است که در زمان سرقت همیشه در حالت عادی نبودیم!
درس هم خواندهای؟
دانشجوی انصرافی هستم.
چرا انصراف؟
نتوانستم ادامه بدهم، انصراف دادم و از خانواده هم طرد شدم.
مگر تحصیل در دانشگاه سخت است؟
راستش را بخواهید با پسری در محلهمان آشنا شدم که شیشهای بود و من هم معتاد شدم. همین باعث شد بیخیال دانشگاه و خانه شوم. فقط شبها برای خواب به خانهمان میروم.
پدرت اعتراض نمیکند؟
پدرم فقط خرجی خانهمان را میدهد و من با مادر و خواهر 12 سالهام میمانم.
مادر چه؟
روزهای نخست فقط گریه میکرد و حالا حرفی نمیزند. من هم کاری با آنها ندارم.
چه شد سرقت؟
پیشنهاد شد و پذیرفتم.
تا حالا زندان رفتهای؟
نه، نخستین بار است که دستگیر میشوم.
قبل از این زورگیریها چطور پول شیشه را تهیه میکردی؟
جسته و گریخته مواد میفروختم.
پشیمانی؟
من شیشهای هستم و دیگر پشیمانی فایدهای ندارد. زندان هم بیفتم، حتما پرروتر خواهم شد. ببینیم کی میمیریم و همه خلاص میشوند!برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر