همدستی دختر جوان با 2 پسر پلید مشهدی / این دختر هم در آخر قربانی شد
حوادث رکنا: دختری که نادانسته و ناخواسته دست به خلاف می زد، در دام پسر فریبکار گرفتار شده بود.
نمیخواستم این طور بشود. به خاطر او دست به کار خلاف زدم و خودم را بدبخت و بدنام کردم. فکر نمیکردم ارسال پیامهای عاشقانه و شکلکهای مسخره در فضای مجازی به قرار ملاقات و یک دلبستگی آتشین تبدیل شود.او ٩سال از من بزرگتر بود و میگفت دنبال یک همسر مناسب میگردد و حالا که مرا پیدا کرده به آرزویش رسیده است. چند ماه از آشنایی ما گذشت که احساس علاقهام به او بیشتر شد.با حرفهای عاشقانهاش مرا غرق در رؤیاهایم میکرد و من خودم را خوشبختترین عروس دنیا میدیدم که پا به خانه عاشقترین داماد میگذارد و به خوشبختی میرسد. از او خواستم هر چه زودتر با پدر و مادرش به خواستگاریام بیاید که طفره میرفت و بهانه میآورد که «حالا حالاها باید پول جمع کنیم و از این حرفها».اگر اندازه یک ارزن عقلم را به کار انداخته بودم میفهمیدم که این پسر دروغگو قصد ازدواج ندارد. یک روز در پارک قرار گذاشته بودیم که خیلی جدی از من خواست در انجام کاری همدستش شوم تا بتواند پولی به جیب بزند و یک خودرو بخرد. پیشنهادش را رد کردم و گفتم من اهل خلاف نیستم. اخمهایش را درهم کشید و گفت: «من تمام این کارها را به خاطر خوشبختیات انجام میدهم و تو حاضر نیستی برای من یک قدم برداری.»
ناراحت شده بود و طاقت نداشتم غم و غصهاش را ببینم برای همین قبول کردم و از پارک بیرون زدیم. یکی از دوستانش هم آمده بود. او از من خواست به عنوان مسافر سوار یک خودرو مسافربر شخصی شوم و نشانی یک خیابان خلوت را به راننده بدهم. دقایقی بعد که به مقصد رسیدیم پسر مورد علاقهام و دوستش با موتورسیکلت جلوی ما پیچیدند. آنها به راننده گیر دادند که این دختر را چرا سوار ماشینت کردهای و در همین میان دست به سرقت از او زدند. این طوری بود که ندانسته و چشم بسته خلافکار شدم.
وقتی میخواستیم نقشه دیگرمان را عملی کنیم پلیس سررسید و هرسهمان را دستگیر کرد. داخل کلانتری پسری که ادعا میکرد حاضر است جانش را فدایم کند در اعترافات خود گفت مخفیانه از روی کلیدهایم کپی زده و سرقت از خانه پدرم هم کار او بوده است.
باورم نمیشد چه میشنوم. برای خودم متأسف بودم. صحبتهای کارشناس مشاوره کلانتری ٣٣کمی آرامم کرد. برایش گفتم که پدرم چند سال قبل عاشق شد و با دختر خانمی ازدواج کرد. به او گفتم که مادرم به دلیل حرص و جوش زیاد به دام موادمخدر افتاد. کم دیدنهای پدرم و ساز نبودن حال مادرم مرا به اینجا کشاند. همین مسائل باعث شد احساس خوبی درباره خودم و آیندهام نداشته باشم.
شاید برای همین کمبود محبت و احساس تنهایی بود که در فضای مجازی فریب چربزبانیهای پسر جوان را خوردم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر