زن 23 ساله که به همراه خواهر 18 ساله اش وارد کلانتری شده بود در حالی که بیان می کرد پس از چند ماه اختلاف و درگیری، دیگر تحمل کتک های همسرانمان را نداریم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پدر و مادرم از اتباع خارجی هستند که سال ها قبل به ایران مهاجرت کردند و در یکی از شهرک های حاشیه مشهد ساکن شدند. با آن که در خانواده ای 9 نفره زندگی می کردم اما تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم تا سواد خواندن و نوشتن داشته باشم. شرایط زندگی ما در حالی از نظر اقتصادی نامناسب بود که پدرم سرکار نمی رفت و مدام اوقاتش را درمنزل می گذراند به همین دلیل دو برادر کوچک ام عهده دار تامین هزینه های زندگی ما بودند ولی تلاش آن ها به جایی نمی رسید و خانواده ام همواره با مشکلات مالی دست به گریبان بودند تا این که حدود پنج سال قبل دو برادر به خواستگاری من و خواهر کوچک ترم آمدند. با آن که خواهرم 13 سال بیشتر نداشت اما از این که با یکدیگر جاری می شدیم خیلی خوشحال بودم. تقی و نقی ایرانی بودند و من احساس می کردم بعد از ازدواج با آن ها نه تنها مشکلات اقامتی و هویتی ما حل خواهد شد، بلکه به خاطر نسبت های نزدیک خانوادگی زندگی شیرینی را تجربه می کنیم. این گونه بود که بعد از مراسم خواستگاری، خانواده ام مبلغی را به عنوان شیربها از داماد گرفتند چرا که این موضوع یکی از آداب و رسوم اصلی ازدواج در کشور ما بود و خانواده ام به رسم گذشتگان عمل کردند ولی مادرم مبلغ شیربها را هنگام برگزاری مراسم عروسی به من بخشید که من هم با آن پول مقداری طلا خریدم. مدتی بعد در حالی که پدر و مادرم در شرایط بد اقتصادی قرار داشتند، مبلغ شیربها را در حالی به آن ها بازگرداندم که در منزل گلدوزی و دسترنج خودم را پس انداز می کردم. اما وقتی همسرم در جریان این موضوع قرار گرفت، تهمت و افترا زد که من و خواهرم همه درآمد آن ها را به پدر و مادرمان می بخشیم. این گونه بود که دو برادر با همدستی هم روزگار من و خواهرم را سیاه کردند. از سوی دیگر مادرشوهرمان که بیماری فراموشی دارد و تحت مراقبت ما ست به آتش اختلافات بین ما دامن می زند و موضوعات بی اهمیت را با اغراق تحویل همسرانمان می دهد به طوری که اگر ساعت 7 صبح از منزل خارج شویم به همسرانمان می گوید، نیمه های شب از خانه بیرون رفتند. این سخن چینی ها آن قدر شعله بدبینی را در ذهن همسرانمان برافروخت که دیگر به راحتی به من و خواهرم افترا می زدند و از رفتن به منزل پدر و مادرم جلوگیری می کردند. کار به جایی رسید که وقتی خواهرم پس از مشاجره با همسرش بر سر هزینه های ویزیت پزشک Doctor به خانه ما آمد، همسرم بی پروا از من خواست تا خواهرم را از خانه بیرون کنم ولی من چگونه می توانستم این کار را انجام دهم و او را که به من پناه آورده بود از خودم برانم. به همین دلیل اختلافات ما نیز بالا گرفت و شوهرم مرا هم از خانه بیرون کرد. به ناچار دست فرزندانمان را گرفتیم و از حدود چهار ماه قبل به منزل مادرمان رفتیم. آن زمان پدرم به افغانستان رفته بود. وقتی از مسافرت بازگشت تصمیم گرفتیم از همسرانمان شکایت کنیم چرا که آن ها در مدت این چهار ماه سراغی از ما نگرفته بودند. وقتی در منزل همسرانمان رفتیم تا نفقه بگیریم یا فرزندانمان را به آن ها بسپاریم، مشاجره و درگیری بین ما رخ داد که مجبور شدیم شیشه های منزل را بشکنیم و آن ها نیز ما را کتک زدند. حالا هم از همسرانمان شاکی هستیم و... . شایان ذکر است، به دستور سرگرد زمینی (رئیس کلانتری سپاد) اعضای این خانواده به مراکز مشاوره ای پلیس Police معرفی شدند تا زمینه ادامه زندگی مشترک آن ها فراهم شود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضویخواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید

 

وبگردی