به گزارش رکنا، جوان 26 ساله ای که تنها شاهد یک جنایت Crime هولناک بود و خود نیز به طرز معجزه آسایی از چنگ قاتل The Murderer گریخت، در تشریح ماجرای زندگی اش گفت من در آستانه اشرفیه به دنیا آمدم و سال اول دبستان را در همان شهر گذراندم اما بعد از آن پدرو مادرم تصمیم گرفتند برای ادامه زندگی به مشهد مهاجرت کنند.

به همین دلیل خانواده هفت نفره ما زندگی را در شهرک شهید رجایی (قلعه ساختمان) در حالی آغاز کرد که پدرم مدتی بعد به عنوان رفتگر در شهرداری مشغول کار شد. من هم که فرزند آخر بودم به تحصیلاتم ادامه دادم و از دوران راهنمایی با چند نفر دوست صمیمی شدم ولی از آن روز به بعد بازیگوشی هایم شدت گرفت به طوری که نمی توانستم در رشته های خوب تحصیلی وارد شوم. این گونه بود که از سرناچاری در رشته سخت افزار کامپیوتر ادامه تحصیل دادم ولی بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم که دو تن از آن ها قاتل و مقتول این ماجرا هستند.

زمانی که سال آخر دبیرستان را می گذراندم به پیشنهاد دوستانم استعمال بنگ (سیگاری) و تریاک را تجربه کردم در همین روزها بود که عاشق دختری از هم محله ای هایمان شدم و هر روز سر راهش می رفتم تا این که شماره تلفنم را به او دادم و این گونه ارتباط ما آغاز شد. مدتی بعد عازم خدمت سربازی شدم و در یکی از نقاط مرزی سیستان و بلوچستان به خدمت ادامه دادم آن جا بود که با گرفتن مرخصی ساعتی داخل روستا می رفتم و تریاک مصرف می کردم به خاطر عشق به آن دختر نمی توانستم به خدمت ادامه بدهم و به همین دلیل از خدمت سربازی فرار Escape کردم ولی آن دختر با جوان دیگری ازدواج کرد و من چند سال بعد فهمیدم که علاقه من به او تنها یک عشق بچه گانه بود و او به درد زندگی با من نمی خورد. دوباره با اضافه خدمت به محل سربازی رفتم ولی مدتی بعد خانواده ام دوباره به آستانه اشرفیه بازگشتند درهمین شرایط باز هم از خدمت سربازی فرار کردم و به مشهد آمدم.

پدر و مادرم قصد داشتند لباس دامادی بر تنم کنند که من در مشهد تصادف Crash کردم و پایم شکست. خانواده ام که وضعیت را این گونه دیدند باز هم اسباب و اثاثیه را جمع کردند و به مشهد آمدند ولی من دست از دوستانم برنداشتم و مدام به کارهای خلافم ادامه می دادم تا این که بالاخره خدمت سربازی را به پایان رساندم و خانواده ام به آستانه اشرفیه رفتند ولی من چند روز بیشتر آن جا دوام نیاوردم و به تنهایی به مشهد بازگشتم. شب بود که «احمد» و «اصغر» که از دوستان قدیمی ام بودند از من خواستند برای تفریح و استعمال بنگ به باغی در روستای عارفی برویم ولی آن جا ناگهان احمد با چاقو اصغر را کشت و من از چنگ او گریختم. حالا هم آن قدر پشیمانم که ...

ماجرای واقعی بر اساس پرونده قضایی

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

راز وجود اسپرم مردانه در معده دانش آموزان یک مدرسه

پیشنهاد شرم آور مرد 70 ساله و پولدار تهرانی به دختر 22 ساله سرایدار + عکس

سهیل زن دوستش را در 20 روز مال خود کرد !

حمله وحشیانه با چوب به نمازگزاران در مسجد + فیلم

سرنوشت یک جوان که عاشق دختر همسایه بود و شاهد قتل در باغ

نبش قبر نوزاد راز زایمان پنهانی زن جوان را لو داد + تصویر

تجاوز چندش آور 2 مرد شیطان صفت به یک سگ ! +عکس

دستور قاضی برای عقیم کردن مرد کثیف! / او به زن حامله هم تجاوز کرده بود + عکس

عشق پنهان دختر دانشجو برای عروس و داماد دردسر ساز شد

ترس از عمل جراحی مرد بیمار را در تهران کشت! + عکس

همخوابی شهره با راننده پراید در کرج / شوهر بی نوا دیر راز او را فهمید + عکس

اولین عکس از جسد 11 تروریست که در اشنویه کشته شدند + اطلاعیه سپاه

 

وبگردی