زن 25 ساله در حالی این جملات را بر زبان می راند که گریه هایش با گریه های نوزاد ناآرامی در هم آمیخته بود که عاشقانه او را در بغل می فشرد.

لحظاتی بعد وقتی نوزاد با مکیدن پستانک کمی آرام گرفت، زن جوان در تشریح ماجرای تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: روزی که نتایج کنکور اعلام شد انگار در آسمان ها پرواز می کردم، دختران روستا مقابل منزل پدرم تجمع کرده بودند وهرکدام چیزی می گفتند.

یکی به حالم غبطه می خورد و دیگری برایم آرزوی خوشبختی می کرد خلاصه با هزاران امید و آرزو چمدان لباس هایم را بستم و راهی دانشگاه شدم. دختر ساده روستایی بودم و با قلبی پاک به همه اعتماد می کردم تا این که روزی یکی از هم دانشگاهی هایم به من ابراز علاقه کرد.

من هم که احساس می کردم به او علاقه مند شده ام پاسخ مثبت دادم و این گونه رابطه ما در ساعات غیردرسی آغاز شد. چند ماه بعد وقتی تصمیم به ازدواج گرفتیم ماجرا را با خانواده هایمان در میان گذاشتیم. خانواده من مشتاقانه پذیرفتند چرا که انتخاب مرا درست می دانستند اگر چه پدرم وضعیت مالی مناسبی نداشت اما من پای سفره عقد، قلب پاک و بی آلایشم را دو دستی تقدیم موسی کردم تا هر دو نفرمان با یک قلب زندگی کنیم.

دوره نامزدی ما طولی نکشید و من و موسی خیلی زود زندگی مشترکمان را در یکی از مناطق حاشیه مشهد آغاز کردیم. اگرچه دوری از خانواده برایم خیلی سخت بود اما تنهایی هایم را با عشق به همسرم پر می کردم تا این که تولد «حسن» و لذت مادر شدن شور و حال عجیبی را در زندگی ام به وجود آورد. این گونه بود که من دانشگاه را برای رسیدگی بهتر به وضعیت فرزند و زندگی ام رها کردم. چند ماه بعد همسرم را با خرید یک دستگاه گوشی هوشمند گران قیمت در روز تولدش غافلگیر کردم اگرچه همسرم خیلی خوشحال شد اما از آن به بعد مدام سرگرم گوشی بود و اوقاتش را با سیر در شبکه های اجتماعی می گذراند.

در این میان روزی فهمیدم زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفته است که به ارتباط «موسی» با چند زن جوان در فضای مجازی پی بردم اما او با انکار این موضوع مرا زنی متوهم خواند و به شدت کتکم زد. بعد از آن بود که متوجه شدم موسی سیم کارتی به نام برادرش گرفته و به ارتباطاتش با زنان نامحرم ادامه می دهد.

به طوری که تصاویر بسیار نامناسبی بین آن ها رد و بدل می شود. این بار او در پاسخ به اعتراضم گفت اگر حرف زیادی بزنی بچه ام را می گیرم و تو را طلاق می دهم! خیلی ها آرزوی ازدواج با مرا دارند. این گونه بود که با دلی شکسته چمدانم را بستم و با هزاران ناامیدی به سوی روستا رفتم تا ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس Police پیشگیری خراسان رضوی

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید

مادری از پسرش حامله شد! + عکس

8 طلاق باورنکردنی بازیگران مشهور + عکس ها

باور کنید زنم را از چنگم درآورد / این مرد بدون شرط بخشیده شد!

پسر 14 ساله را برهنه در خرابه پیدا کردند! / 2 مرد شیطان صفت دستگیر شدند+عکس

اعدام در ملأ‌عام برای شیطان صفت تهرانی

شوهرم نیمه شب از خانه دخترخاله شوهردارم بیرون آمد!

حکم دادگاه تهران برای شوهر خانم بازیگر مشهور + عکس

شوخی احمقانه 10 پسر با دختر دانش آموز 13 ساله

رفتار بیشرمانه مریم رجوی در ماجرای بسته شدن حجره های بازار

چتر نجاتی که باز نشد + عکس

نقشه هولناک زن جوان برای یک مغازه دار مشهدی / شب بود که او مرا بیهوش کرد!

گفتگو با پدر زن پزشک تبریزی / اعدام می خواهیم! / زنی که با دامادم ارتباط داشت به خارج فرار کرده است + عکس

راز جسد بدون لباس زن تنها در خانه اش چیست؟! / یک مرد به این خانه می رفت!

دختر عمویم با اینکه شوهر داشت دست به بی آبرویی زده بود / جوان آبادانی با اسلحه به کلانتری رفت!

وبگردی