مرد 56 ساله ای که شال مشکی رنگی را دور سرش پیچیده بود تا هم از سوز سرمای زمستان به دور باشد و هم توسط شهروندان شناخته نشود، در حالی که با خونسردی روی صندلی اتاق مشاوره نشسته بود، نگاهی به پابندهای فلزی اش انداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد گفت: از پدر و مادر خودم اطلاعی ندارم. در واقع آن چه از دوران کودکی ام به خاطر دارم، این است که هیچ وقت سرپرستی نداشتم. فقط به یاد دارم که در کانون اصلاح و تربیت (محل نگهداری کودکان خلافکار) بزرگ شده ام، به همین خاطر سواد هم ندارم و طعم درس و مدرسه را نچشیده ام. اولین بار چند روز بعد از آن که به خاطر جیب بری دستگیر شدم، مدتی را در زندان Prison تهران بودم، البته من نمی دانم کجا متولد شده ام ولی اهل تهران هستم و سال ها در آن جا زندگی کرده ام. بعد از مدتی که از کانون آزاد شدم، به سرقت Stealing اموال داخل خودرو روی آوردم. من جا و مکانی برای زندگی نداشتم و تنها از راه سرقت و فروش اموال مسروقه روزگار می گذراندم. هربار که دستگیر می شدم و در کنار دزدان دیگر قرار می گرفتم، شیوه های بهتری را برای سرقت می آموختم، به طوری که وقتی به سن جوانی رسیدم، قطعه فلزی را آن قدر تراش دادم تا در همه خودروها را باز کند. از آن قطعه فلزی به عنوان شاه کلید استفاده می کردم و چون در ساخت آن مهارت داشتم، هر بار که مأموران انتظامی شاه کلیدم را کشف می کردند، بلافاصله بعد از آزادی Freedom از زندان، شاه کلید دیگری می ساختم و به سرقت هایم در شهرهای مختلف کشور ادامه می دادم. چون سال های زیادی از عمرم را پشت میله های زندان گذرانده ام، هیچ وقت به ازدواج هم فکر نکرده ام چرا که مدت کمی را در بیرون از زندان می گذراندم و فرصتی برای ازدواج به دست نمی آوردم. بارها برای سرقت لوازم داخل خودرو به مشهد آمدم و در اطراف مراکز تجاری به خودروها دستبرد می زدم. تاکنون 15بار فقط در شهر مشهد توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده ام و در زندان وکیل آباد تحمل کیفر کردم. آخرین بار، دوماه پیش از زندان مشهد آزاد شدم. بلافاصله شاه کلیدی ساختم و دوباره در اطراف میدان 17شهریور به راه افتادم. محاسن و موهایم را بلند گذاشته بودم تا شاکیان قبلی مرا شناسایی نکنند. چند روز قبل، در حال سرقت از داخل یک خودرو، مردی به من نزدیک شد و من با دیدن او احساس کردم متوجه موضوع سرقت شده است. اورا هل دادم و فرار Escape کردم. به خاطر این که می ترسیدم با آن چهره شناسایی شوم به آرایشگاه رفتم و تغییر چهره دادم اما امروز، باز هم در حال سرقت بودم که در محاصره مأموران کلانتری امام رضا(ع) قرار گرفتم. تازه فهمیدم که آن مرد با وجود تغییر چهره مرا شناخته و به پلیس Police گزارش داده است. حالا نمی دانم دیگر... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی