مورینیو؛ رویای برباد رفته بازیکن شکست خورده؟

او دو بار لیگ قهرمانان را فتح کرده و دو بار لیگ اروپا را، هشت بار در چهار کشور قهرمان لیگ شده، دو بار در پرتغال، سه بار در انگلیس، دو بار در ایتالیا و یک بار در اسپانیا. ده جام دیگر را بالا برده... با این وصف جاناتان ویلسون تحلیل گر سرشناس فوتبال او را برای شیوه های تدافعی و احتیاط کاری مفرطش به نقد کشیده. او به انفعال ذاتی ژوزه اشاره کرده، به رویکرد منفی از نوع مورینیویی.
ویلسون برای تبیین انفعال مورینیو به نمایش ضعیف هفته های اخیر لیورپول روی آورده. به این که مورینیو با منچستر یونایتد به آنفلید رفت، رفت و بیش از آن که به باز کردن گره کور بازی روی آورد انتظار کشید. انتظار کشید تا گره بازی گشوده شود. انتظار کشید و گره کور باز نشد و نتیجه نهایی چیزی نبود جز یکی از آن صفر صفرهای بی حاصل برای هر دو تیم. نتیجه ای که با توجه با نزول لیورپول از یک سو و صعود منچسترسیتی در سوی دیگر به معنی از کف رفتن دو امتیاز از چنگ یونایتد بود. خصوصا آن که کمی بعد تاتنهام همان لیورپول را با چهار گل له کرد. ویلسون پرسیده "چرا مورینیو حتی برابر لیورپول نزول کرده هم احتیاط را کنار نگذاشت؟ چرا دریادلانه به حمله روی نیاورد تا پیروز شود؟"
این پرسش ها ما را به یک دهه پیش بازمی گردانند. زمانی که خورخه والدانو، مهاجم سابق آرژانتین و یکی از مدیران سابق رئال مادرید، پس از دیدار برگشت چلسی و لیورپول در نیمه نهایی لیگ قهرمانان 2007 در گفتگوی جنجالی اش با نشریه مارکا دیدگاه جدل آوری را مطرح ساخت. والدانو گفت "تیم های انگلیسی هنر Art بازی را از بین برده اند"، گفت "دیدار لیورپول - چلسی یک کثافت واقعی بوده". گفت "دریغ از یک دریبل، دریغ از یک ضربه پشت پا، دریغ از یک دو". والدانو همه آنها را گفت و سپس آن جمله زهر آگین را بر زبان آورد . او گفت "مورینیو و بنیتس در یک چیز مشترک هستند، در ناکامی به عنوان بازیکن. آنها که هرگز بازیکنان بزرگی نشدند به استعداد بازیکنان هم اعتقاد ندارند و بداهه پردازی شان را نمی فهمند. آنها می خواهند همه چیز را در ید قدرت شان بگیرند، حتی هنر بازیگری را".
حقیقت این است مثال های پرشماری از مربیانی که بازیکن نبودند یا بازیکن بزرگی نشدند ولی به قریحه بازیکنان شان دل بستند وجود دارند، مثل آریگو ساچی یا مارچلو بیلسا. در عین حال بازیکنان بزرگی هم بوده اند که وقتی روی نیمکت نشستند برخلاف سال های حضورشان در میدان، محافظه کارانه شدند، مثل فابیو کاپلو یا جرج گراهام. در حقیقت رابطه خطی بین رویکرد یک بازیکن و همان بازیکن به عنوان مربی وجود ندارد. با این وصف ویلسون نوشته شاید بتوان این انگاره که مورینیو یکی از آن مربیان محتاط منفعل است را پذیرفت.
لابلای جمله های او، مورینیو، مربی تصویر شده که آرزو می کرد ای کاش بازیکن بزرگی بود. برای ویلسون تلاش های مورینیو برای نواختن ضربه های هنرمندانه به توپ با پشت پایش بازتابنده آن آرزو است. همین طور شادی کردنش پس از پرواز پورتو در اولدترافورد برابر منچستریونایتد در لیگ قهرمانان یا هیجان زده شدنش با اینتر برابر بارسلونا در نیمه نهایی لیگ قهرمانان. در حقیقت مورینیو برای ویلسون یکی از آن مربی هایی شده که آرزو می کرد بسان بازیکنانش در میدان ستاره می شد و به همین دلیل از سایر عناوین جز "آقای خاص" بیزار است. جوزپ لوییز نونز رئیس باشگاه بارسلونا حکایت کرده مورینیو چگونه از این که او را طی سال های حضورش در نوکمپ "مترجم" می خواندند چقدر نفرت داشت.
تیم های مورینیو را معمولا با دفاع با صلابت و ضدحمله های مرگبارشان تببین کرده اند. ولی در چنین قابی هم بوده که بازیکنان رئال مادرید و چلسی، مورینیو را متهم کردند آنها را برای بازی تهاجمی تمام عیار آماده نمی کرده. این که در حل چالش های دفاعی استاده بوده، ولی بسان آنتونیو کونته و پپ گواردیولا نمی توانسته طرح های متنوعی برای حمله رو کند و به همین دلیل از بازیکنانی که ناگهان همه چیز را زیر و رو می کردند استقبال کرده. در حقیقت و به تعبیری مورینیو برخلاف دیدگاه والدانو از بداهه نوازی مهاجمانش استقبال کرده، از حرکات غیرمنتظره دروگبا در چلسی یا ضربه های ناگهانی رونالدو Ronaldo در رئال. اما به همین دلیل هم ادن هازارد بداهه پرداز در چلسی تدریجا از پسر شیرین ژوزه بدل شد به یک بازیکن نافرمان نق زن. چرا که نمی دانست کی در چهارچوب آهنین مورینیو بازی کند و کجا به شیرینکاری هایش رو آورد.
ویلسون در جمع بندی اش مورینیو را بسان خیلی ها یک "مصلحت گرا" خوانده. یکی از آن مربیانی که فقط به کسب نتیجه اندیشیده، به کسب پیروزی به هر قیمت. با این وصف مقایسه مورینیو و گواردیولا، دو رقیب پیشین در رئال و بارسا و کنونی در یونایتد و سیتی جا را برای ادامه جدل بازمی گذارد. پپ برخلاف مورینیو، زندگی حرفه ای درخشانی را به عنوان بازیکن سپری کرد. در بارسلونا به میدان رفت و جام های پرشماری را فتح کرد و اکنون که مربی شده هم برخلاف مورینیو نشانی از تلخ اندیشی و انفعال در او جاری نیست... ولی - و این "ولی" خیلی اهمیت دارد - دو قهرمانی مورینیو در لیگ قهرمانان با دو قهرمانی پپ در لیگ قهرمانان تفاوت داشته.
پپ با یکی از بهترین تیم های تاریخ - بارسای طلایی با مسی، ژاوی و اینیستا و دیگران - دو بار قهرمان شد و مورینیو با پورتو بی ستاره و همین طور با اینتری که بازیکنانش سال های آخر زندگی حرفه ای شان را سپری می کردند. در کنار همه اینها قهرمانی 2005 چلسی در لیگ برتر و تکرار آن در فصل بعد، انحصار یونایتد / آرسنال و همین طور فرگوسن / ونگر را بهم زد و تیمی بنا نهاد که پس از ژوزه هم قهرمان اروپا شد. تیمی که حتی اگر مربی اش یکی از آن بازیکنان شکست خورده دیروز هم قلمداد شود، انکار تاریخ سازی اش محال است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.