«هزاران اکنون» در گالری شیرین / هر جا من، هر سو من + تصاویر و فیلم
حجم ویدیو: 8.31M | مدت زمان ویدیو: 00:01:13

نمایشگاه انفرادی مجسمه‌های هومن بابایی‌زاد

گشایش: جمعه 28 دی ماه 1397

نمایش تا 10 بهمن ماه ادامه دارد.

ساعات بازدید: جمعه‌ها 20-16، شنبه تا پنج‌شنبه 19-11

گالری دوشنبه‌ها تعطیل است.

کریمخان زند، خیابان سنایی، کوچه 13، شماره 5

هر جا من، هر سو من

(برداشت درونی از سمیه وحدت نیا در مواجهه با هزاران اکنون هومن بابایی زاد)

ایستاده ام تمام قد،ماتِ خویشتنِ خویش در فضایی که باید مخاطب اثر هنری باشم،نیستم،من مخاطبش نیستم، چرا که "من" این آثار هنری ام ، تو ، او و همگان:بشریت

هزاران اکنونِ همه ما اینجا در سرایش آمده.رقصیست میان تمام "من" های من.تو گویی خویشتن را به نظاره ایستاده ای.

هر جا من، هر سو من+

از منطقه امن رحم بیرون میگریزم در وجودم تب و تاب رها شدن از حصار است.خارزار پیش رو اولین تلنگرهای ناامنی است. این کره ،نه تنگنا را می خواهد نه نا امنی را.درگیر بازی باخت باخت از امنیت و حصار،هروله ای میان حوض آب و ماه آسمان.(مجسمه comfort zone impasse )

هر جا من، هر سو من+

در این هزاران اکنون خویش هر طرف که رو میکنم مجسم شده در مجسمه ای، درون زخم خورده خویش را می نگرم،تازیانه خورده از رویاهای ناکام و طرد شدنهای دمادم.هنوز رویا هست.حضور من به معنای نوع بشر اثر را معنا میکند و بودن را.تو گویی صاحب اثر از من الهام گرفته است از اکنونِ انسان ،انسانی فراتر از زمان،جغرافیا،فرهنگ و تاریخ.هر مجسمه تجسم بودن ماست.

هر جا من، هر سو من+

تهی شده در رویای کامل خویش.هزاران رویا را ذره ذره کنار هم نقش داده ام.تهی از بودن و سرشار از برآورده شدن، در هم آغوشی من و انچه می خواهم توهم زایش یک رویاست (مجسمه perfect dream)

هر جا من، هر سو من+

آن سو تر از زایش رویا، جنبشی است سوسوی رویایی نا تمام،آخرین رویا " آخرین قطرات رویا" و من مچاله ،فرو رفته در خویش شناور در سیاهیِ آرزوهای به کام ننشسته،امید را در قطره های آخر رویا زندگی میکنم.هنوز آرزویی هست؛ برآورده شدن نمی خواهم.همین بودنش بقاست.

هر جا من، هر سو من+

در روایت-خانه خویش چرخ میزنم دردم امده است. این مجسمه ،زخمی را در من چنگ زد"فقط کمی تا هیچ" نگریستمش گویی زخم تازه ای سر باز کرده بود...

هر جا من، هر سو من+

کنار زخمهایم در" توهم آزادی" سکوت میکنم .آنچه محکوم به سکوتم میکند همان است که آن کروی صاف و غلتان را محکوم به سکون کرده است. ساکن و خسته، ایستاده در برابرم، خسته از تاریخ و فرهنگ،سر سپرده به آیین و جغرافیا،پیچ و پرچ شده به تعصب ها.اندیشیدم چه تقابلیست میان این دو مجسمه که کنار هم من را به دردی شکوهمند می کشاند.مهره ها را کندم از حصارهای اسارت رهاشدم.جای هر مهره را زخمی نشاندم.گوی غلتانِ زخمی از آزادی شدم.به هر طرف که غلتیدم زخمی سر باز کرد.میان سکون و درد رهایی، انتخاب کردم که با رنجها و زخمهایم در حرکت باشم.یک شکوهمندی دردناک.صدای آشنایِ رحم مادر می آمد یا صدایی دیر آشنا از سرزمین مادری.مرا رساند به امکان یک ابراز.ابراز خویش در آن کروی کودکی، در آن اکنونِ هزارانی که مرا می خواند در خود خیره شدم.رویا مرا به در باغ چند سالگی ام برد.(manifestation)

هر جا من، هر سو من+

تلو تلو خوران ،مست نظاره خویش غرق در هزار و یک شب تیله ها و کودکی به قوس مبهم مرگ دچار شدم.کژدم مرگ مرا بلعید.ایام مرا به کام کشید.نه بلعیدنی در کار نبود.تمام طول این گشتنِ در خویش در شیب تند ایام سریدم.از دور تمام نمایشگاه را از ابتدا تا انتهایِ زندگی در آن مجسمه هضم آنی(quick digestion) یافتم از حیات تا مرگ.او مرا بلعید.من هیچ من نگاه...

هر جا من، هر سو من+

اخبار 24 ساعت گذشته را از دست ندهید.

هر جا من، هر سو من+

هر جا من، هر سو من+

وبگردی