روایت زندگی پرماجرای نقاش معروف

اشنیبل از دفو برای ایفای نقش ونگوگ دعوت کرد؛ بازیگری که سال گذشته با "پروژه فلوریدا" نامزد دریافت جایزه اسکار شد و امسال با "بر دروازه ابد" جایزه بهترین بازیگر Actor مرد را از جشنواره ونیز برد.

باشنیبل همزمان با نمایش فیلم تازه خود در جشنواره زوریخ درباره ویژگی‌های شخصیتی ونگوگ، مراحل تولید "بر دروازه ابد"، انتخاب دفو و خیلی چیزهای دیگر حرف زده است. او سال ۲۰۰۰ با "پیش از آغاز شب" خاویر باردم را در دنیای سینما Cinema در قامت ستاره معرفی کرد، در ۲۰۰۷ با "لباس غواصی و پروانه" نامزد چهار جایزه اسکار شد و همان سال جایزه بهترین کارگردان جشنواره کن را همراه با جوایز گلدن گلوب، بفتا و سزار به دست آورد.

معمایی چون گوش بریده همچنان در زندگی پررمز و راز ونگوگ حل‌نشده باقی مانده و به همین دلیل خیلی‌ها به آن دوران علاقه نشان داده‌اند جز شما.

برخی می‌گویند دلیل شکست‌ها و ناکامی‌های او این بود که قلم‌مو را در دهانش می‌گذاشت. من این‌طور فکر نمی‌کنم. ونگوگ پس از دیدن تابلوی "عروسی در کانا" کار پائولو ورنزه گفته بود: "رنگ‌های موجود در تابلوهای من از واقعیت نمی‌آیند، از پالت من می‌آیند." معتقدم این تصمیم‌های آگاهانه را خود او می‌گرفت و ربطی به خوردن رنگ و دیوانه بودن نداشت. هر چند فکر می‌کنم نقاش از چیزی دیگر احساس ناراحتی می‌کرد. لحظه‌های هستند که او نمی‌داند چه اتفاقی دارد برایش می‌افتد و به همین دلیل می‌ترسد و نگران است. شده شما ماده مخدر استفاده کنید؟

طبعا نه!

خیلی خوب. خیلی خطرناک است اما من وقتی جوان‌تر بودم ال‌اس‌دی استفاده می‌کردم. آنچه اتفاق می‌افتد این است که هر چه بیشتر تحت تاثیر قرار می‌گیرد، اضطراب‌تان هم بیشتر می‌شود. بعد آن حس عصبی بودن می‌رود و مدتی بعد برمی‌گردد. وقتی از ونگوگ درباره دلیل نقاشی کردن می‌پرسند، می‌گوید: "برای اینکه دیگر فکر نکنم." نام فیلم من "بر دروازه ابد" است چون ونگوگ قرار است خیلی زود بمیرد و با این لحظه‌ها آرامش می‌گیرد. البته یک تابلو به همین نام هم وجود دارد اما آن ربطی به فیلم من ندارد.

در فیلم اول شما "باسکیا" جمله‌ای هست به این مضمون که "همه می‌خواهند سوار قایق ونگوگ شوند." شما هم؟

وقتی ژان-میشل باسکیا (نقاش رنگین‌پوست آمریکایی) در ۱۹۸۸ در ۲۷ سالگی از دنیا رفت، یک نفر پیش من آمد تا درباره او سئوال کند. فهمیدم یک گردشگر است. به همین دلیل حق اقتباس از زندگی‌اش را خریدم، فیلمنامه را نوشتم و خودم آن را ساختم. هرگز فکر نکردم که می‌خواهم کارگردان سینما باشم و هرگز نمی‌خواستم سوار قایق ونگوگ شوم. او شایسته دادن یک بخت دیگر برای زدن حرف خودش بود، البته به روشی که کلیشه نباشد. من کرک داگلاس را دوست دارم و "اسپارتاکوس" یکی از فیلم‌های محبوبم است اما معتقدم بازی او در "شور زندگی" وینست مینه‌لی در نقش ونگوگ چرت بود. من می‌خواستم نشان بدهم وقتی شما به این تابلوها نزدیک شوید، همه چیز انتزاعی به نظر می‌رسد. وقتی دور می‌شوید مثلا یک چهره مقابل شما ظاهر می‌شود. هر ضربه قلم روی مو استقلال Esteghlal خودش را دارد و پابلو پیکاسو هم این را از ونگوگ یاد گرفت.

نوعی حس حاضر بودن در فیلم شما وجود دارد.

بسیاری از بخش‌های فیلم از نگاه اول شخص روایت می‌شود و به همین دلیل شما واقعا احساس می‌کنید که آنجا حضور دارید. وقتی دوربین عقب می‌رود، شما در تاریکی هستید و از چشم‌های او ماجرا را می‌نگرید. هیچ عجله‌ای در کار نیست و شما با او در اتاق هستید. وقتی دکتر می‌گوید "تو مردم را با نقاشی‌هایت گیج می‌کنی"، پاسخ ونگوگ این است: "من نقاشی‌هایم هستم." رینالدو آرناس (نویسنده و شاعر کوبایی) نوشته‌هایش بود و من هم در نهایت این فیلم هستم. همیشه این ترکیب شدن مولف و موضوع وجود دارد و سخت بتوان حتی با جراحی آنها را از هم جدا کرد. حتی اگر موضوع ما ونگوگ باشد، راهی برای من به عنوان نقاش پیدا می‌شود که آن را وسیله‌ای برای بیان حرف‌های دلم به او قرار دهم یا چیزهایی که دوست داشتم او بگوید.

سال‌ها از ساختن فیلمی درباره ونگوگ طفره می‌رفتید. چه شد که ناگهان نظرتان عوض شد؟

فکر می‌کردم ساختن چنین فیلمی غیرممکن است. بعد در یکی از نمایشگاه‌های آثار ونگوگ دیدم دارم به تابلوها نگاه می‌کنم و درباره آنها با ژان-کلود کاریر (نویسنده فیلمنامه) حرف می‌زنم. بعدها به من گفت: "فکر نمی‌کردم در این سن از زندگی هرگز چنین تجربه‌ای داشته باشم. احساس می‌کردم این ونگوگ است که دارد با ما حرف می‌زند." در "بر دروازه ابد" سرانجام سراغ پرسیدن سئوال‌هایی رفتیم که همه مردم دوست دارند از ونگوگ بپرسند و خودمان هم به آنها پاسخ دادیم. این فرصت ما را به نتیجه رساند که باید کاری تازه انجام بدهیم. کریس واکن (بازیگر آمریکایی) یک‌بار به من گفت: "اگر تو نتوانی خودت را شگفتزده کنی، چطور انتظار داری دیگران از تو شگفتزده شوند؟"

اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید