جنگل پرتقال، اثرات مخرب سیستم آموزشی را به تصویر می کشد!

جنگل پرتقال به کارگردانی آرمان خوانساریان، تهیه‌کنندگی رسول صدرعاملی، تدوین محمد نجاریان، فیلم برداری مسعود امینی تیرانی و نقش آفرینی درخشان یکایک بازیگرانش، آمده ما را به سفر قهرمان ببرد، در شهر تنکابن، با دانشجویانی از رشته ادبیات نمایشی، شهری که در عالم واقعیت و در امروزی که زیست می کنیم از داشتن حتی یک سالن سینما نیز محروم است.

فیلم آمده تا تفکیک جنسیتی را از مدرسه تا سلف دانشگاه به سخره بگیرد، نشان دهد که یک قدم دورتر از محیط آموزشی، روابط دختر و پسر تا چه اندازه متفاوت است، آمده تا چشمان مسئولین ذی ربط را باز کند، تا بگوید سیستم آموزشی اشتباه چگونه نسلی از جوانان نخبه کشور را از گردونه فعال جامعه خارج کرده است، آمده تا عیان سازد یک تصمیم اشتباه از سوی مسئولین چگونه نسلی را به دامن اعتیاد و بحران های حاد روحی دچار می سازد، تا تلنگری به افراد پشت میز بزند، آمده تا از توجه به حقوق زنان سخن بگوید، از لزوم آموزش این اصل قرآنی، کارمندانی خسته را به تصویر می کشد که در چرخه باطل قوانین دست و پا گیر اسیر شده اند و در نهایت خروجی سیستم آموزشی را سال ها پس از فارق التحصیلی به نمایش در می آورد.

از محتوای خوب و جسورانه اش عبور کنیم تا به فرم و تکنیک برسیم.

شروع جذابی در فیلمنامه انتخاب شده، همان آغاز با معلمی مواجه می شویم که سعی دارد به شاگردانش چیزی فراتر از چارت سیستم آموزشی بیاموزد، به آنان درس زندگی می دهد، شاید این همان نیازی باشد که توقع داشت در گذشته به کمکش می آمد.

عطف اول فیلمنامه خیلی زود آغاز می شود، مدیر مدرسه از او مدرک تحصیلی می خواهد و این آغاز یک چالش است.

اوج فیلمنامه زمانی است که علی و مریم در خانه تنها می شوند و آنجا بهاریان در می یابد که او فراموشی نگرفته و بخاطر آبرویی که گمان می کرده به دست او ریخته شده خودش را به فراموشی زده است تا برای زندگی اش امنیت بسازد، در انتقامی به موقع اینبار مریم از نقطه ضعف او استفاده کرده و کمی از درد خود را بر سر وی خالی می کند ودر این لحظه حقایق فاش می شوندهرچند که زمینه چینی این سکانس کاملا بی منطق است.

عطف دوم آنجایی است که بهاریان با هدیه تنها یادگار پدرش که صفحه گرامافون ویگن می باشد از مریم عذرخواهی کرده و به آرامش می رسد.

عنصر ارتباطی شاید در نظر اول مدرک تحصیلی بهاریان تلقی شود، اما آن مدرک میان او و گذشته پر آسیبش مشترک نیست، قهرمان و ضد قهرمان را مرتبط نمی کند، بلکه صفحه گرامافون آهنگ ویگن است، تنها ارثیه پدر علی بهاریان که باعث می شود بزرگترین دغدغه او در مواجهه با مریم صیفی رفع شود و به آرامش برسد، در واقع باز هم پدر بهاریان است که با ارثیه خود علی را به ماشین آرزوهایش می رساند و گذشته زخم آلود وی را ترمیم می کند.

دیالوگ پردازی فیلم دارای اتمسفر خوبی است، شخصیت ساز است، پیرنگ آفرینی می کند، اما افشای اطلاعات دارد، طولانی است که با چاشنی کردن طنز و روانی کلام کشش ایجاد کرده و در عین حال از یک موضوع دیگر رنج می برد و آن استفاده از لهجه گیلانی در استان مازندران است که خود تا حدی ضعف به حساب می آید.

کاشت، داشت و برداشت کاراکترها دچار یک ضعف و بی نظمی است، ورود و خروج آنان در خلال فیلم ناگهانی و اسیر رها شدگی است که باید حداقل سه بار برای آنها ایجاد زمینه و تکرار می کرد.

گره گشایی به دست نویسنده انجام نمی شود، یعنی نویسنده با هوشمندی توانسته قوه محرکه را به دست قهرمان بسپارد تا از پس خود برآید.

شاید بازیگری یکی از قوی ترین عناصر این فیلم باشد، آسودگی کلام را در کنار گویش و آوایی تحسین بر انگیز و صادقانه می یابیم، نقش را شخصی کردند، جذاب ظاهر شدند، انرژی خود را به اندازه بضاعت صحنه صرف کردند و به جوهر کلام نویسنده پی برده اند.

یکی از نقاط قوت تدوین است، نماهای خوبی را برگزیده، خط فرضی را حفظ کرده، شروع خوبی را انتخاب کرده، سرعت و ریتم حفظ شده و ری اکشن های خوبی را انتخاب کرده است که نشان از یک به هم پیوستگی عالی میان تصویر برداری خوب با تدوین و اصلاح رنگ و نور مناسب است و همه و همه با یک صدا برداری و موسیقی درست تکمیل شده است و شاید همین تدوین است که باعث شده مخاطب به برخی ضعف ها پی نبرد اما یک ضعف جدی نیز وجود دارد و آن عدم حذف نماهای مازاد است.

در کارگردانی اگرچه در کشیدن بازی درست از نقش آفرینانش شاهکار کرده و زاویه نگاه های خوبی رابرگزیده وموسیقی متن وتیتراژ مناسبی را انتخاب کرده است اما در ضعف تدوین نقش داشته، بایدفیلمنامه چکش کاری می شد، باید برگریم نظارت می شد ولی بااین حال توانست ضربان فیلم رابالا نگاه دارد که قابل تحسین است حتی انتخاب پلان های احساسی درلوکیشن بارانی باهمراهی موسیقی غم انگیز ازویگن نیزهوشیاری کارگردان رانشان می دهد.

میزانسن فیلم عالی است، مارا به دانشگاه تنکابن می برد، فضا واقعی است، به محل پارتی نسل جدید می رویم تا سلیقه این نسل را بشناسیم، به درون خانه ای محلی که برای یک شب اجاره شده، به جاده قزوین تنکابن به خانه مریم و یاجنگل پرتقال، همه چیزعالی است، مرتبط و طبیعی، حتی وسایل و لباس های طراحی شده نیز به خوبی طرح شدند وبه دل می نشینند.

گریم علی بهاریان درخشان طراحی شده، موهایی که نیازبه تاپیک دارد تاحجم کمش عیان نشود ونقطه ضعف شخصیت اورا به نمایش می گذارد،عینکی که از دقت اوسخن می گوید، محاسنی که برصورتش نقش بسته تا اورا پخته تر نشان دهد و درصورت مریم صیفی نیزبحران حادروحی اونمود دارد، رنگ پوستش ازحال بدش می گوید و جنس پوستش از میزان استرسی که متحمل شده، خط چشم و ابروی او از یک فردعصبی دلالت دارد، خط لبخندش تصنعی است تا با سیلی صورتش را سرخ نگاه دارد وحتی فرم بینی و چشمان او از ازفردی گریان خبر می دهد نه آن مریمی که ابتدا درجنگل پرتقال می بینیم.

روان شناسی رنگ یک نقطه قوت دیگربه حساب می آید، برای مثال پیراهن نارنجی رنگ علی بهاریان اشتیاق اورا به زندگی، به ماجراجویی و ریسک‌پذیری نشان می دهد و اعتمادجسمانی، رقابت واستقلال رادر شخصیت او پررنگ می کند، رنگ نارنجی او الهام گرفته‌ ازرشد است مثل سیرتکاملی اوکه درنهایت ازسکون به حرکت می رسد،  این رنگ ازشخصیت برون گرای او و ذات تشویق ‌کننده وخودنمای وی سخن می گوید مثل وقتی که درعالم مستی نمایشنامه خودرا برای دانشجویان می خواند و باورش نمی شود که موردتشویق قرارگرفته و روزبعد ازدیگران پرس و جو می کند، درصورتیکه آن دانشجوی عضو تحریریه وقتی به عنوان طرفدار هژیرامینی سینه سپر کرده و بهاریان راتحقیر می کند فردای مهمانی با دیدن او ازرختخواب بلند شده و عرض ادب می کند وهمین دلیل محکمی است که نشان دهدبهاریان باخواندن اثرش خود راثابت کرده است، یا حتی مریم درابتدا شالی سفیدبه سر دارد که نمادی از عزم او برای حرکت به سوی آینده است مثل همان چیزی که می بینیم باایجاد تصور فراموشی در شهرسعی کرده راهی برای زندگی بیابد و پیراهن زرد تیره او که از بی اعتمادی واحتیاط می گوید ودر انتهای فیلم می بینیم که شال دورنگش رابه گونه ای سرکرده که روی آن نارنجی وزیر آن سبزاست، که بدین معنا است اواز احساس ناامنی عبورکرده و توانسته به حرکت دربیاید و شوق به زندگی پیداکند.

فیلم نامه ازقهرمان و ضدقهرمانی واحد بهره مند است، به قول حضرت حافظ، تو خودحجاب خودی حافظ ازمیان برخیز، با فردی مواجه هستیم که درسفر قهرمانانه خود تلاش می کند آسیب های روان رنجورانه خویش را رفع کند، ازکیش شخصیتی اشتباهش فاصله بگیرد، خود رابشکند ومانند ققنوس دوباره جان یابد، تاآدم بهتری شود تاگذشته اش راجبران کند ودر نهایت موفق می شود.

روان شناسی شخصیت اونیز بر مبنای نظریه کارل یونگ است، قهرمانی که سعی دارد پرسونای خود رااز دیدهمگان مخفی کند، حتی تلاش می کند خودش راهم فریب دهد، چراکه ننگین است، نویسنده به خوبی توانسته کاراکترقهرمان رابا گذشته ای سایه گون ترسیم کند و اورا در تلاش برای گریختن از سایه خود به نمایش بکشد ودر نهایت بازیرکی نویسنده اوبا گذشته خود روبه رو می شود.

شاهدتعلیق های جدی نیستیم، روایت خطی است، چیزی شما راغافلگیر نمی کند، مخاطب همه چیز رامی داند، قهرمان نیز آگاه است و همه صرفاهمذات پنداری می کنند بنابراین فیلم از عنصرغافلگیری محروم است.

علی بهاریان درابتدای فیلم یک ضدارزش است، مغرور، گستاخ، تندخو وطلب کار اما رفته رفته خودش رااصلاح کرده وبه آرامش می رسد ودر مواجهه با ویرانی هایی که درون گذشته ایجاد کرده سعی درترمیم آسیب ها می کند و باگذشتن از خود به ارزش تبدیل می شود.

در پایان، جنگل پرتقال یک اثراجتماعی موفق بود وجزو آثار بسیاردرخشان جشنواره نیز به شمار می رفت ولی بخاطرتنگ نظری ها مورد قهرقرار گرفت حتی خاطرم هست که بعداز تماشای این فیلم دردوران جشنواره یک ریویو مثبت برای آن نوشتم که باعث شد خبرگزاری ایرنارسما ارتباطش رابا من قطع کند،بگذریم،آفرین به یکایک عوامل فیلم که خوش درخشیدند.