یادداشت
نقدی بر کتاب عشق سیال اثر زیگمونت باومن
نویسنده: کیمیا توپچی - دانشجوی ارشد رسانه دانشگاه تهران
رکنا: «ناآگاهی ما از تاریخ فناوری مانع از آن می شود که تحول پدیده های اقتصادی و سیاسی عصر خود را به درستی بشناسیم و در نتیجه تصویر غلطی از گذشته در ذهن ما پدید می آید و این اعتقاد در ما شکل می گیرد که گویی برای نخستین بار در تاریخ ، فقط ما در جامعه ای واقعا تکنولوژیک زندگی می کنیم و جوامع پیشین با تکنولوژی سروکار نداشته اند» (گمپل،1374: 214).
یکی از اهداف دیوید گمپل در نوشتن کتاب «انقلاب صنعتی در قرون وسطی» تاکید بر این مسئله بود که جریان فناوری در طول تاریخ شکلی چرخه ای داشته و منحصر به یک دوره نبوده است. وی با بررسی رخداد های مرتبط با پیشرفت تکنولوژی در قرون وسطی تغییر شکل هایی را که جوامع اروپایی متوجه خود می دیدند را یاد آوری کرده و بر این نکته تاکید داردکه تغییراتی که در حوزه ی اجتماعی جریان داشته و از پدیده های اقتصادی سرچشمه می گرفت، در دوره های متعددی از تاریخ مشاهده شده و الگوهای مشابهی را از خود نشان داده است. در واقع مشاهده جامعه ای سنتی که با قواعد سنتی اداره شده و در مواجهه با پدیده های کلان اقتصادی و تغییر شکل کسب و کار ها دچار استحاله هایی می شد که مسیر پیش روی آن را تغییر می داد و ارتباطات انسانی را دگرگون می کرد و موجب نگرانی برخی اندیشمندان محافظه کار و حتی روشنفکر آن عصر می شد، مسئله ای نیست که لزوما ما امروز با آن مواجه شده باشیم. با این حال گستردگی و تنوع نوآوری های تکنولوژیک و نقش آن در زندگی امروز بشر قابل مقایسه با دوره های تاریخی پیشین نیست. در همین راستا نگرانی ها و مجادلات فکری ای که پیرامون مدرنیته و پیامد های مخرب آن بر تعاملات بشری شکل گرفته قابل درک است. جریان غالب و آنچه از انقلاب صنعتی و عصر روشنگری برخاسته و امروز در قالب مدرنیته ( در ابعاد مختلف آن) خود را نمایان می کند، بر تمامی ابعاد زندگی انسان سایه افکنده و وی را تحت تاثیر قرار داده است. از تغییرات اقلیمی و ساختار های اقتصادی/ سیاسی تا شیوه ی تعاملات اجتماعی و فردی همگی تحت تاثیر مستقیم تحولاتی هستند که به نام مدرنیته ساخته و پرداخته شده و بر همین اساس است که زیگموند باومن مرجع کنش های بشری را نه آنگونه که پیش از این نهاد خود آگاه بشر عامل آن بود که پیرایه هایی ساختگی و مصنوعی در قالب پیامد های مدرنیته می بیند. پیرایه هایی که تعاملات بشری را مانند روابط رباتیک داستانهای آیزاک آسیموف تقلیل داده و تکاپوی کاذبی در ذهن و عمل انسانها بوجود می آورد تا به سمت خواسته ها و آرزوهایی قدم بردارند که از ناکجایی به نام دنیای مجازی منشا می گیرد. در حقیقت انتقاد از امیال و آرزوهای دور و دراز بشر سابقه ای طولانی دارد و نمود بارز آن را می توان در گفتارهای بودا یافت که معتقد بود بشریت برای سعادتمند شدن و رهایی از رنج زندگی روزمره باید نسبت به آرزوها و تمایلات فردی خود بیتفاوت باشد. در دوران کنونی اما نمودی که جامعه ی مدرن در فرد ایجاد می کند، متمایل کردن وی به داشتن طیف متنوع و بسیطی از امکانات و دستاورد هایی است تا جایگاهی متمایز و مورد توجهی در جامعه بدست آورد و همین مقوله موجب فرورفتن انسان امروزی در تکاپویی پایان ناپذیر برای «بدست آوردن» می شود. این تلاش دائمی برای بدست آوردن و هماهنگ شدن با تقاضاهایی که از طرف ساختار بر وی تحمیل می شود را باومن ذیل مفهوم مدرنیته سیال تعریف می کند. شرایطی که انسان در آن هر روز از زندگی، خود را متعهد به پاسخگویی به تقاضاها و سرگرمی هایی می کند که مشخص نیست از کجا سربرآورده اند و چگونه شکل گرفته اند و این مسئله موجب گم شدن انسان می شود. گم شدن در خود و البته در زندگی اجتماعی. پرداختن به این نوع گمگشتگی که با جوهره ی زیست تاریخی و مرسوم بشریت در تعارض است، چارچوب نظری و مفهمومی چیزی است که زیگموند باومن بر اساس آن روابط انسانی در قرن اخیر را در کتاب «عشق سیال» توضیح می دهد. در همین راستا در این نوشتار تلاش خواهیم کرد با نگاهی به کتاب عشق سیال، توصیفاتی که وی از روابط انسانی در دنیای جدید دارد را با مطالعه ی پیشفرضهایی که وی را به این نتایج رسانده بررسی کنیم. بنابراین ابتدا مختصری از کتاب عشق سیال را مرور کرده و در بخش بعد مقدمات استدلالی پشت آن را مشخص خواهیم کرد.
عشق سیال
توصیف باومن از عشق در فصل اول کتاب عشق سیال حالتی پدیدار شناسانه دارد و گویی یکی از شاگردان هوسرل را می بینیم که به تماشای آنچه بر انسان و در انسان به هنگام عاشق شدن می گذرد ایستاده است. باومن عشق را پدیده ای در نظر می گیرد که بناگهان و در بحبوحه ی دلمشغولی های روزمره از نیستی ظهور خواهد کرد(باومن،1384: 23). این شکوفایی گویی در واقع از جوهر انسانیت شکل گرفته و از ناخودآگاه بشری به دنیای کیفیت های حسی پا گذاشته است. این نکته که عاشق شدن نه یک مهارت که یک چیزی است که با نهاد آدمی گره خورده از مهمترین تاکیدات باومن می باشد. در واقع باومن عشق را به شکل سنتی نوعی گشودگی در نظر میگیرد(همان:27) که بستری از وهم، ابهام و شگفتی را به روی افرادی که پیش از این یکدیگر را نمیشناختند می گشاید. بستری که موجب می شود افراد وارد رابطه ای شوند که عنوان می کنند تنها مرگ می تواند آنها را ازهم جدا کند.
با این حال باومن معتقد است این تعریف سنتی اما اصیل از عشق، دیگر بیانگر آنچه که در حال حاضر میان افراد جریان دارد نیست. زندگی عاطفی و ارتباطات فعلی، مشتمل شده بر ورود و خروج دائمی افراد در روابط. این نوع روابط عاری از تعهد هستند و گاهی این توهم را در فرد ایجاد می کنند که تجربه ی فرد برای داشتن رابطه ی عاشقانه در آینده را بیشتر می کنند:
«این حضور فراوان و آشکار تجربه های عشقی چه بسا به این باور بیانجامد که عشق مهارتی ست که باید آن را یاد گرفت و تبحر در این مهارت همگام با تعداد تجربه ها و تداوم عمل افزایش می یابد»(همان:25)
همین مسئله موجب خواهد شد افراد با شور و شوق بیشتری به روابط ناپایدار و گذرا تمایل داشته باشند با این حال باید متوجه بود که تعهد به روابطی که در بلند مدت پوچ و بی معنی است و هردو طرف نیز از این آگاهند شمشیری دولبه است. در واقع به اعتقاد باومن در این حالت شما برای شریکتان سهامی هستید که باید آن را بفروشد یا ضرری است که باید جلوی آن را گرفت(همان: 39-40). این روابط بی معنا و سست را باومن رابطه ی جیب بالا می نامد. رابطه ای که به شدت وابسته به لذتی است که در کوتاه مدت ایجاد شده و با پایان یافتن آن یا دم دست بودن گزینه هایی جذابتر ، رنگ خواهد باخت.
باومن در تحلیل جامعه ی مدرن و روابطی که میان انسانها در بطن آن جریان دارد به گستردگی روابطی از نوع جیب بالا اشاره دارد. در راستای این استدلال وی به استقبال مردمی از محصولاتی مانند سریالها و فیلم هایی که این نوع روابط را نشان می دهند، اشاره می کند. مثالی که باومن میزند مربوط به سریال تلوزیونی «ایست اندرز» است. باومن راز محبوبیت این سریال را در نشان دادن پیوند هایی که به ندرت چند قسمت دوام می آورند می داند(همان: 52). در واقع وی ارتباطی متقابل میان این نوع محتوا ها و مخاطبین آن شناسایی می کند. محتوا مورد استقبال قرار می گیرد چون آن چیزی را نشان می دهد که مخاطب با آن آشنایی یا بدان تمایل دارد و در عین حال الگویی را تبلیغ می کند که ساختارهای سیاسی و اقتصادی حاکم تبلیغ می کنند . نتیجه ی این پدیده را باومن حبس شدن انسانها و روابط انسانی در اتاقهایی که موجب خوشگذرانی هستند ولی در آنها خبری از آسایش نیست می داند(همان:53) در واقع از نظر وی این نوع روابط هرگز روح انسانی و نوع بشر را به آرامش نخواهد رساند چون سنخیتی با ذات وی ندارند و صرفا ملغمه ای هستند که جامعه ی مدرن بنا به ضرورت ها و نیازهای خودش تحمیل و تبلیغ می کند . تبلیغاتی که همه ی ابعاد رسانه ای را در بر میگیرد تا جایی که قسمت عمده ای از محتواهای تولید شده به تبلیغ «الگو ها» و «باید» هایی پیرامون زندگی بهتر در یک جامعه ی مدرن اختصاص می یابد و فرد را به دویدن برای رسیدن به این توصیه ها ترغیب می کند. فرد در این حالت تبدیل به دونده ای می شود که در فرصت محدودی که دارد باید تلاش کند این انتظارات را برآورده کند تا از طرف جامعه پذیرفته شود.
از هم گسیختگی شالوده های سنتی روابط انسانی مهمترین نتیجه ی شکل گیری ارتباطات مدرن انسانی است. حتی تولید مثل نیز شکل سنتی و اصالت ساز خود را از دست می دهد. همانطور که باومن در فصل دوم کتاب عشق سیال با عنوان «زیر و بم جعبه ابزار اجتماعی بودن» عنوان کرده، امروزه می توان با مراجعه به یک کاتالوگ در بیمارستانها و مراکز باروری نسبت به انتخاب اسپرم یا میزبان، برای داشتن فرزندی با ویژگی های خاص دست به انتخاب و اقدام زد. در واقع این پدیده در بطن جریانی شکل گرفته که تلاش کرده تولید مثل را از رابطه ی جنسی جدا کند. باومن این جدایش را محصول مشترک موقعیت زندگی سیال مدرن و مصرف گرایی به عنوان تنها راهبرد انتخابی موجود که مبتنی بر جستجو برای یافتن راه حل های فردی برای مشکلاتی که بطور اجتماعی بوجود می آیند (همان:81) در نظر می گیرد. از نظر باومن زندگی مصرفی طرفدار سبکبالی و سرعت عمل است که این ویژگی ها موجب تسهیل گرایش به تازگی و تنوع می شود تا جایی که عامل موفقیت انسان را نه حجم دریافت یا خریداری شده که میزان گردش و جایگزینی کالا ها مشخص می کند.(همان:88) در چنین حالتی انسان نه بدنبال کیفیت آنچه دریافت می کند یا می خواهد( چه کالای مصرفی و چه یک نوع ارتباط انسانی) که بدنبال تعدد و کمیت است. به عبارتی «زمانی که کیفیت شما را مایوس می کند،در کمیت به دنبال رستگاری می گردید»(همان:100).
یکی از مهمترین ابزارهایی که دنیای مدرن در آن زندگی مصرفی را گسترش می دهد دنیای مجازی است. باومن برای توصیف شرایط بخصوصی که در استفاده از فضای مجازی وجود دارد این سوال را در برابر ضرورت کیفی استفاده از تلفن های همراه مطرح میکند که «آیا تلفن های همراه باعث نزدیکی انهایی که از هم دور هستند شده است یا اینکه موجب شده تا آنهایی که باهم در ارتباط هستند دور از یکدیگر بمانند؟»(همان:104) فضای مجازی و همجواری افراد در آن نیز در همین راستا تعریف می شود. در واقع فضای مجازی فشاری را که نزدیکی غیر مجازی اعمال می کند خنثی ساخته و در عین حال به الگوی تمام دیگر انواع همجواری ها بدل می شود تا جایی که سایر همجواری ها ناگزیرند محاسن و معایب خود را با موازین همجواری مجازی بسنجند (همان:107). حال باید به این نکته دقت کرد که همجواری مجازی، نوع استاندارد و شاخص یک همجواری را مشخص می کند. این ارائه ی مدل و معیار در واقع نتیجه ای که دارد کمرنگ شدن همنشینی ها و اجتماعات مستقیم افراد است و حتی امروزه نیز گاه دیده می شود که تعاملات خانوادگی افراد تحت تاثیر تعاملات مجازی قرار گرفته و کیفیت همنشینی ها مانند پیش از آن دوره نیست. مثالی که باومن برای توضیح تغییر الگوها و استاندارد های ارتباطی بیان می کند، به واژه ها و عبارتهایی اشاره دارد که یک ارتباط استاندار و خوب از نوع مدرن را تبیین می کنند:
«جوانان هر چیزی را که تایید کنند، می گویند: its cool. . چه واژه ی مناسبی: کنش ها و تعاملات انسانی می توانند هر ویژگی دیگری داشته باشند ولی نباید به آنها اجازه داد گرم شوند و گرم باقی بمانند. مادام که این تعامل سرد باقی بماند ایرادی ندارد و سرد بودن یا همان محشر بودن یعنی ایراد نداشت. اگر بدانید که شریک شما هر لحظه ممکن است کناره بگیرد(چه با رضایت شما و چه بدون آن)، در این صورت سرمایه گذاری احساسات در رابطه ی فعلی همیشه اقدامی خطرناک است»143
بنابراین آنچه باومن از شکل روابط انسانی توصیف می کند، نوع شکننده و مبتذلی از آن الگوهای سنتی و به تعبیری اصیل انسانی است که هویت انسانی پیرامون آن شکل گرفته و ساختاریابی تکاملی نامطلوبی ایجاد کرده است. باومن علت اساسی این مشکل را خود مدرنیته و مولفه های قدرت یابی آن در نظر می گیرد.
دلایل و علت ها
چرا روابط انسانی در عصر مدرنیته شکل مبتذل به خود گرفته و با نهاد بشری ناهماهنگ است؟ برای پاسخ به این پرسش دلایل چندی را می توان نام برد. دلایلی که برخی از آنها مورد توجه باومن نیز بوده است و چند بار در نوشتارهای خود به آن اشاره نموده است. در این بخش چند مورد از این دلایل را بررسی خواهیم کرد تا بتوانیم چارچوب نظری باومن را که وی را به اتخاذ نتایجی که در بخش پیش بررسی شد رسانده است را متوجه شویم.
ابژه سازی افراطی طبیعت
آنچه فلسفه ی جدید برای نهاد بشری به ارمغان آورده بود جدا کردن نوع بشر از طبیعت و قائل شدن وجوه جداگانه میان این دو بود. تا جایی که این فلسفه با تمایلات سیاسی امپریالیستی همراه شد که به شکلی افراطی در پی سلطه بر طبیعت و استخراج منابع و تصرف آنها به نفع انقلاب صنعتی بود. با قوت گرفتن تمایلات به سرکوبگری طبیعت نوعی سازمندی شکل گرفت که به نوعی پس از تسویه حساب با طبیعت همین نگاه را نسبت به انسانها نیز در پیش گرفت. باومن در کتاب «اشارت های پست مدرنیته» در این مورد می نویسد:
«جهان به خودی خود معنایی نداشت. فقط طرح بشری بود که به جهان معنا و مقصودی میبخشید. به این ترتیب کره ی زمین هیچ نبود جز انبار سنگها ی معدنی و سایر منابع طبیعی.درخت چیزی جز الوار نبود و آب فقط منبع انرژی، آبراهه یا زباله دان مواد زائد گردید. رابطه ای که می توان بین زمین و جنگل و آب در نظر آورد، به سختی قابل تصور بود. زمین، جنگل و آب در هیئت های جدیدشان در میان کارکرد ها و مقاصد متمایز و بی ربط پاره پاره می شدند و کل پیوند طبیعی و بکر میان آنها، اکنون فقط تابع منطق همین کارکرد ها و مقاصد بود و همراه با بی جان شدن هرچه بیشتر طبیعت انسانها نیز به نحو فزاینده ای طبیعی گشتند تا حدی که این امکان پدید آمد که فاعلیت آنها و موجودیت ازلی آنها انکار شود و خود آنها نیز بتوانند پذیرای معناهای ابزاری باشند، آنها نیز شبیه الوار و آبراهه بودند.افسون زدایی از انسان،همچون افسون زدایی از جهان، از تلاقی گرایش به طراحی و راهبرد عقلانیت ابزاری نشئت می گرفت»(باومن،1384: 13-14).
بنابراین این افسون زدایی از انسان باعث نگاه ابزاری به وی گشته و آنچه انسان بخاطر آن انسان شده بود از قبیل ناخودآگاه،آداب و سنن و اخلاقیات انسانی، تماما کنار گذاشته شدند تا افرادی تعریف شوند که با جهان جدید انطباق حداکثری داشتند و مناسب آن بودند. در این شرایط طبیعی بود که ارتباطات انسانی شکل جدید و البته نامعتبری به خود بگیرد.
ماهیت نوین تکنولوژی
هانا آرنت در کتاب «میان گذشته و آینده» در انتقاد از روندی که انسان با تسخیر فضا اغاز کرده بود درباره ماهیت جدید تکنولوژی می نویسد:
«نتیجه ی تلاش آگاهی بشری برای توسعه توانایی های مادی انسان پدیدار نمی شود،بلکه همچون نوعی فرآیند زیستی عظیم بنظر می رسد»(آرنت،1399: 403).
این جمله بدین معناست که شکل جدید تکنولوژی و تکاپوی بشر برای تسخیر فضا در کنار تسخیر زمین نه برای آگاهی بیشتر نوع بشر که برای دلایل دیگری شکل می گیرد تا جایی که خود این دلیل نیز فراموش شده و با یک پدیده ی زیستی جدیدی مواجه خواهیم بود که مستقلا در کنار بشر و نه برای بشر وجود دارد. در این شرایط تکنولوژی در خدمت بشر نخواهد بود بلکه این بشریت است که باید در خدمت آن باشد و تعارضات موجود به نفع غیریت توجیه شود. بنابراین با خارج شدن بشر از گود توجهات و غیر مهم شدن آن، نوع جدیدی از تعاملات میان واحد ها یا همان انسانها تعریف می شود که بکل با نوع سنتی آن متفاوت است.
خودآفرینندگی حداکثری
اروین یالوم در بخشی از کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» به ارتباط تنهایی بشر و جدایش وی از باورهای سنتی از قبیل مذهب می پردازد و معتقد است زمانی که انسان این عقیده را که دیگری خالق وی بوده و طرح و نقشه ای مشخص برای آفرینش وی وجود داشته را ترک میگوید و متوجه می شود که خود وی منبع و سرچشمه ی معنا در جهان است و خود باید به آفرینش مفهومی خود بپردازد، دچار هراس،اضطراب، نگرانی و دلهره و نهایتا تنهایی میشود. حال باید دید «فرد چگونه خود را در برابر وحشت غایی تنهایی محافظت می کند؟ شاید بخشی از تنهایی را درون خود نگاه دارد و شجاعانه یا به اصطلاح هایدگر سرسختانه تاب آوردش.برای باقیمانده آن هم می کوشد تنهایی و تجرد را ترک و به ارتباط با دیگران وارد شود(...) در نهایت اگر فرد قادر به غلبه بر احساس تنهایی خودنشود روابط وی حقیقی نخواهد بود و ناساز ،ناکام، ناهنجار و شکل تحریف شده ای از آنچه باید باشد خواهد بود»(یالوم،1389: 506-507).
جامعه ی مدرن با نابودی شالوده های هویتی سنتی که آداب و سنن و مذاهب و باور ها نیز شامل آن می شوند، فرصت چندانی برای بازیابی و جایگزینی آنها نمی دهد و همین مسئله موجب بی دفاع شدن انسانها در برابر خطراتی می شود که این مقوله های هویتی تا پیش از این در برابر آنها از انسان محافظت می کردند. هرچند زدودن خرافات از تفکر بشر ضروری مینماید اما جامعه ی مدرن نه با هدف روشنگری که با این ایده نسبت به زدودن این اندیشه ها اقدام می کند که با افرادی مواجه باشد که بتوانند خدمت حداکثری را برای آن داشته باشند. باومن هرچند به این دلیل به شکل مستقیمی اشاره نمی کند اما آنچه وی از مدرنیته ترسیم می کند چیزی است که در واقع «همه چیزهایی که جایی برایشان نمی یافت به منزله ی بی قاعدگی در نظر می گرفت و بی پایه اساس تعبیر میکرد»(باومن،1384:14) و در نهایت حذف می کرد. این حذف هم انسانها را دستخوش تغییر می کرد و هم ارتباطات انسانی را
رویکردهای سیاسی و اقتصادی
توجه دولتها به اقتصاد و اهمیت روزافزون آن یکی دیگر از مسائلی است که باومن به آنها توجه ویژه ای دارد. سیاست های اقتصادی جامعه ی مدرن همواره به دنبال تولید بیشتر است. برای برآورده کردن این تمایل، باید نیازهایی را همواره در جامعه ایجاد کرد و به نوعی آن را دائمی کرد تا به یک چرخه ی پایان ناپذیر رسید. برای مثال باومن این مسئله را این گونه مطرح می کند:
«الگوی تولید ناخالص داخلی ای که بر طرز تفکر ساکنان جامعه مصرف گرا و فرد گرای سیال مدرن درباره ی رفاه یا جامعه ی خوب حاکم است،نه به خاطر آنچه به طرز گمراه کننده ای طبقه بندی می کند، بلکه به خاطرچیزی که اصلا طبقه بندی نمی کند قابل توجه است. به خاطر چیزی که آن را بطور کلی از محاسبه ی خود کنار می گذارد و بدیت ترتیب در عمل هرگونه مناسبت و ربط موضوعی آن با موضوع ثروت و رفاه فردی و جمعی را نفی می کند.».(باومن،1384:114)بنابراین جایگاه فرد و اهمیت فرد برای این ساختار اقتصادی این است که اولا مصرف کننده ی خوبی باشد و در ثانی تولید کننده ی آن چیزی باشد که خود بر وی تحمیل می کند و برای رسیدن به این دو مهم، باید مانند یک سیستم رایانه ای فرد به گونه ای برنامه ریزی و برنامه نویسی شود که محتوای فکری و عملی وی شکل مشخصی داشته باشد. این اقدام باعث می شود فرد در چرخه هایی بی انتها گرفتار شود و نه تنها در ارتباطات میان خود با دیگری که در تمام شئون زندگی خود مشغول دودندگی و آپدید کردن ورژن های معرفی شده توسط ساختار باشد. چه این آپدیت کردن ها مختص نرم افزار های گوشی تلفن همراهش باشد و چه پیرامون ویژگی های معشوقه یا همدمش.
منابع
- باومن،زیگمونت،عشق سیال،ترجمه عرفان ثابتی،نشر ققنوس،تهران: ۱۳۸۴
- باومن،زیگمونت،اشارت های پست مدرنیته،ترجمه حسن چاوشیان،نشر ققنوس،تهران:۱۳۸۴
- گمپل،ژان،انقلاب صنعتی قرون وسطی،ترجمه مهدی سحابی،نشر مرکز،تهران: ۱۳۷۴
- یالوم،اروین،روان درمانی اگزیستانسیال،ترجمه سپیده حبیب،نشر نی،تهران: ۱۳۸۹
- آرنت،هانا،میان گذشته و آینده: هشت تمرین در اندیشه سیاسی،ترجمه سعید مقدم،نشر اختران، تهران:۱۳۹۹
ارسال نظر