نقدی کوتاه بر فیلم عاشقانه فجر ۳۸/ هادی حجازی‌فر؛ موفق در به تصویرکشیدن خویِ خوی

به گزارش رکنا؛ «آتابای» به نام نیکی کریمی و به کام هادی حجازی فر است. حجازی فر، نویسنده فیلمنامه و نقش اول فیلم، داستان را در زادگاهش، خوی روایت می‌کند. عاشقانه‌ای آرام با ریتمی کند که اصلاً شباهتی به چهار فیلم اجتماعی قبلی نیکی کریمی که خانوادگی است، ندارد. کریمی در «آتابای» به دوران عاشقی قبل از ازدواج و دوستی‌های قدیمی برگشته و به نظر می‌رسد درباره قصه کاملاً به حجازی فر اعتماد کرده و کنترل فیلم را به او سپرده و خودش بر امور فنی و مالی نظارت کرده که این اعتماد هم جواب داده است.

«آتابای» فیلمی بومی است و تماشاگر آذری و غیر آذری با دو نگاه متفاوت آن را می‌بیند. «آتابای» برای مخاطبان آذری، مانند نگارنده، پر از مثل و تکه کلام آذری است که خوشایند است؛ اما تماشاگر غیر آذری بدون دانستن عمق کلمات، باید تلاش کند تا با خواندن زیرنویس، از فیلم عقب نیفتد. در واقع، تفاوت بین تماشاگر آذری و غیر آذری، در لحظاتی که تماشاگر آذری به تکه کلام‌ها می‌خندد، اما تماشاگر غیر آذری، بدون حس در حال خواندن دیالوگ است کاملاً در سالن سینما مشهود است. علاوه بر این، حجازی فر به‌خوبی رابطه خاص دایی و خواهرزاده را که بین آذری‌ها شهره است در رابطه کاظم (خودش) و آیدین (دانیال نوروش) به تصویر کشیده است. در میان آذری‌زبان‌ها، دایی‌ها رابطه عمیق با خواهرزاده‌ها دارند و برای همین می‌توانند هر بلایی سرشان بیاورند و روی همدیگر تعصبی عجیب دارند. پرخاشگری‌ها، عصبانیت‌ها، احساساتی شدن‌های خاص مردان آذری را هم به‌خوبی در فیلم می‌بینیم که همگی نشان از تسلط بالای حجازی فر بر فرهنگ بومی و زبان زادگاهش دارد. همین بومی بودن فیلم، نشانه این است که فیلم، فیلم هادی حجازی فری است که در خوی به دنیا آمده.

از سوی دیگر «آتابای» شبیه فیلم‌های اوایل دهه ۷۰ است. فیلم‌های آرامش‌طلب عاشقانه و آرامی که مملو از منظره و شاعرانگی بودند، اما در اواخر دهه ۹۰ که روند زندگی‌ها و حتی عاشقانه‌ها و شاعرانگی‌ها هم عوض و تندشده، «آتابای» فیلمی نیست که تماشاچی را به سالن بکشاند و فروش بالایی داشته باشد.

نما‌های خوش آب و رنگ از آذربایجان و آن‌هم منطقه بکری مانند خوی، زیباست. نما‌هایی که شبیه قاب عکس‌اند، ولی نه این نما‌های زیبا که محصول فیلمبرداری خوب فیلم است و نه ریتم کند آن، برای مخاطب دهه نودی جذاب نیست. به‌خصوص که این ریتم کند با ورود دیرهنگام عشق در نیمه دوم فیلم همراه می‌شود. تازه آن عشق هم به ثمر نمی‌نشیند و تماشاچی مجبور است، با ناامیدی سالن را ترک کند.

نکته پایانی اینکه هرچقدر خود حجازی فر و ترکیبش با دانیال نوروش خوب است و حتی نوروش قابلیت نامزدی برای نقش مکمل مرد را هم دارد، ولی بازی‌های جواد عزتی و سحر دولتشاهی و حتی ورود و معرفی‌شان، بدون ضربه است. ورودی با درد که ترحم به همراه می‌آورد و عشقی ترحم برانگیز می‌سازد. نهایتاً اینکه در بحبوحه فیلم‌های دردناک و تلخ، دیدن یک فیلم عاشقانه در میانه جشنواره چسبید.

یادداشت از سعیده نیک اختر

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.