نویسنده "مریض" ایرانی الاصل است
رکنا: پروچیستا خاکپور نویسنده ایرانی امریکایی است که به تازگی زندگینامهای به نام "مریض" منتشر کرده است.
زندگینامه پروچیستا خاکپور، «مریض» سفری پرماجرا، عمیقا جذاب و تلخ است که با راز و رمزهای عمیق ذهن و جسم همراه است که در آن خاکپور ریشههای یک بیماری مزمن را تشریح میکند که شروع و پایان مشخصی ندارد.
به گزارش ایبنا به نقل از بوک فروم، رمانهای خیرهکننده خاکپور طرفداران زیادی دارد؛ «پسران و دیگر اجسام سوختنی» و «آخرین وهم» به اضافه مقالات و حالا هم «مریض» شهرتش را به عنوان یکی از مهمترین نویسندههای امروز استحکام بخشیدهاند.
لارا ون دن برگ- ما هر دو نویسندهایم و برای من شروع یک رمان احساسی شبیه برخورد المانها و یا اتفاقات مختلف است که روی بعضی از آنها میتوانم اسم بگذارم و برخی انگار خارج از حیطه زباناند. آغاز «مریض» -من هرگز در جسم خودم راحت نبودم- بسیار گیراست و من کنجکاوم بدانم چطور به این نقطه شروع خاص رسیدی و فرآیند پیدا کردن یک نقطه برای شروع چطور با تجربهات به عنوان یک رماننویس تفاوت پیدا میکند؟
دشوار بود که بفهمم از کجا باید شروع کنم. همینطور با خودم فکر میکردم که مریضیام اولین بار کِی شروع شد؟ میخواستم یک زندگینامه مختصر بنویسم که در واقع یک مقاله بلند باشد، اما میدانستم برای اینکه صادق باشم باید از ابتدا شروع کنم. این مایه وحشتم بود، چون به معنی نوشتن اتوبیوگرافی بود که چیزی بود که اصلا نمیخواستم. در رمان تو صاحب اختیاری و میتوانی کل یک چشمانداز هنری را خلق کنی. در نوشتن زندگینامه مساله حقیقت شکنجهام میداد. حقیقتا دوران سختی بود، نه تنها موضوع بلکه عمل نگارش آن.
«مریض» پیرامون مکانها ساخته شده –نیویورک، سانتافه، لایپزیگ- با فاصلههای مختصر بینشان. این ساختار چگونه شکل گرفت؟ با رابطه میان مریضی و مکانها چه چیزی را میخواستی بررسی کنی؟
ساختارهای زیادی برای یک کتاب نسبتا کوتاه وجود دارد. شاید اینیکی اشتباه بود. اما آشوب مریضی و این واقعیت که این داستان هیچ شروع، وسط یا پایان روشنی ندارد، مرا واداشت که به دنبال ترفندهای سازماندهیشده بگردم. این دقیقا همان چیزی است که در زندگی واقعی هستم. از نظم و ترتیب خوشم میآید. از حل کردن مشکلات هم همینطور، اما با مریضی نمیتوانی واقعا این کارها را بکنی. فهمیدم که مکانها جاهای طبیعی برای رفتناند، چون من همینطور بودم-کسی که اغلب یک راه حل بیرونی برای یک مشکل درونی پیدا میکرد. همچنین به عنوان یک پناهجو و مهاجر، همیشه احساس بیمکانی کردهام. به نظر میرسد به عنوان یک نویسنده باید روانکاویهای زیادی بکنی.
«مریض» یک کتاب باریک اما وسیع است که جزئیات تجربه بیماری مزمن و پیشرفته لایم و همچنین تبعید، اعتیاد، تروما، عشق، شکست، خشونت و هنر را تشریح میکند. آیا همیشه میدانستی که زندگینامه به این همه لایه پیچیده نیاز دارد؟ آیا فرآیند نوشتن پیوندها و سوالات غیرمنتظرهای با خود داشته است؟
فرآیند نوشتن زندگینامه حقیقتا ترسناک است و من چیزهای بسیاری درباره خودم فهمیدم که حتی نمیخواستم بدانم. نوشتن اتوبیوگرافی شفابخش و در عین حال تکاندهنده بود، اما برخلاف رمان درمانها و آسیبهایش تا مدتها بعد از نوشتن باقی ماند. اگر باور نداشتم که این مورد استفاده دیگران قرار میگیرد، هرگز نمیتوانستم انجامش دهم.
در مکالماتمان درباره کتاب، از «تاریکی مرئی» ویلیام استایرن به عنوان الگویی برای «مریض» مثال زدی. چرا آن زندگینامه جدای از فوقالعاده بودن چنان الگوی مهمی برایت بود؟
آن کتاب را خیلی دوست دارم. هرگز هیچ دلیلی نداشتم که به گذشته استایرن اهمیت بدهم، اما برای من این کتاب از بسیاری از جهات عالی است. باریک بودن آن را دوست دارم و اینکه بدون شرمندگی صادق است. برای مثال استایرن از داروهایی که منجر به آسیبش شدند گفت. من هم احساس کردم همین مشکل را داشتم. به نظر غیرمعمول میرسد که داروها را با نامشان به چالش بکشی، اما فکر کردم وقتی استایرن توانست، پس من هم میتوانم. به خودم این اجازه را دادم. این را هم دوست دارم که درباره نویسندهای است که در حرفهاش شکست میخورد. البته من به هیچ عنوان به اندازه او ماهر نیستم اما احساس کردم نمیخواهم از روایت نویسنده حتی اگر بخشی از آن برای مردم خستهکننده باشد، خجالت بکشم. این کسی است که از چهار سالگی بودم. چرا دربارهاش صادق نباشم؟ اساسا استایرن به غیر از زیبا نوشتن، به من در جهت مجوز دادن الهام بخشید.
ارسال نظر