این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد.
مرگ وفادارترین دوستپسر دنیا / جهان در شوک فرو رفت + عکس
مرگ وفادارترین دوستپسر دنیا همه مردم را شوکه کرد.
متیو پری که ایفاگر نقش چندلر در سریال فرندز بود، درگذشت، گفتهاند که او در وان حمام خانهاش و بر اثر اوردوز فوت کرده است. فرندز سریال محبوبی بوده در سراسر جهان و البته در ایران، واکنشها به درگذشت متیو پری در شبکههای اجتماعی گسترده بوده است، اینجا مطالبی درباره شخصیت چندلر متیو پری و واکنشهای موجود در شبکههای اجتماعی آوردهایم:
یکی از محبوبترین شخصیتهای فرندز و به قولی بامزهترین آنها بیشک شخصیت چندلر است. خلاقیت و منطق در خلق این شخصیت به قدری هماهنگی دارد که به شخصیتی دوستداشتنی تبدیل شده و با جوکهایش چه بیمزه و چه بامزه، همه بینندگان را میخنداند.
شخصیت چندلر به عنوان یک دوست، سعی میکند همیشه محبوب و مورد اعتماد باشد. او وقتی میفهمد که توانسته به یک شخص مورد اعتماد و رازدار بقیه تبدیل شود، به شدت به خود میبالد. به علاوه از اینکه کسی به او اطمینان نکند و او را دوست نداشته باشد به شدت میترسد؛ این موضوع در طول سریال به صورت شوخی و غیر مستقیم بیان میشود اما واقعیت دارد.
چندلر متوجه تمام اتفاقات اطراف خود است و تیزبینی مفیدی دارد. همچنین بازیگوشی و کنجکاوی از دیگر ویژگیهای جدا نشدنی او است و همیشه انرژی زیادی برای انجام کارهای مفرح دارد. این شخصیت واقعگراییِ خاصی دارد و همیشه به عنوان یک عضو واقعبین گروه، تو ذوق کسانی میزند که ایدههای بکر اما دور از ذهن میدهند. شخصیت چندلر به شدت تابع امیال آنی است و همیشه به این جمله منسوب میشود که الان حس این کار را دارم پس همین را انجام میدهم.
چندلر عاشق اتفاقات غیر منتظره است و هیجانِ تغییر را دوست دارد. از اینکه همیشه یک کاری روی روال تکراری پیش برود بیزار است و به هیچ وجه نمیتواند یکنواختی را تحمل کند. به همین دلیل اولین کسی که در بین گروه قدم به سوی تغییر و بزرگ شدن برداشت خود او بود. به این دلیل که همیشه دنبال یک معنای جدید برای زندگی میگشت. او ابتدا به عنوان یک جوان عیاش زندگی را قبول کرد و سپس به عنوان یک دوستپسر وفادار معنای جدیدی برای خود پیدا کرد و در مرحله بعد وارد دنیای همسر خوب بودن شد و زندگی را در معنای آن تعریف کرد و سپس به دنبال معنای جدید و متفاوتتری گشت، یعنی زندگی با خانواده به دور از هر کسی. البته در تمام این مراحل چندلر زندگی را آسان و بیتکلف معنا میکرد.
از واضحترین ویژگیهای چندلر، عاشق خنده و شوخی بودن او است. او جوکهای زیادی میسازد و به اینکه بامزهترین عضو گروه هست و باعث شادی دیگران میشود به خود میبالد.اینکه چرا یک شخصیت انقدر با همه چیز شوخی میکند بی دلیل نیست. یکی از دلایلش بیزاری چندلر از سنگینی فضا و خشکی روابط است. چندلر به هیچ عنوان نمیتواند یک فضای جدی و بیتحرک را تحمل کند، به همین دلیل گاهی که متوجه سنگینی فضا میشود، احمقانهترین شوخیها را تعریف میکند؛ به خیال اینکه از فضای قبلی بیرون آمده است.
یکی دیگر از دلایل شوخی کردن با تک تک عناصر موجود، که دلیل عمیق روانشناسی است، جلب توجه کاذب برای جبران نیازهای عاطفی ارضا نشده است. اگر به نوجوانی چندلر نگاه کنیم، به هر نحوی در آن دوره سعی میکرد که توجه دیگران را به خودش جلب کند. از مدل موهای عجیب و لباسهای رنگی جلف گرفته، تا تیکههای کوبنده و رفتار نامتعارف. اما وقتی وارد سنین جوانی شده، نیاز به دیده شدن و جلب توجه را به سمت شوخیها و جوکهای آنی معطوف کرده و تا حدودی این نیاز به جلب توجه را خاموش کرده ولی این تمایل کاملا برطرف نشده. اگر یادتان باشد، در یکی از قسمتهای فصل اول سریال فرندز، دوست فیبی که یک روانشناس بود، به چندلر میگوید:《تو از شوخ طبعیت برای برقراری ارتباط استفاده میکنی》باز هم برمیگردیم به این نقطه نظر که چندلر برای جلب توجه از عنصر شوخی استفاده میکند و این به نوعی او را متفاوت میسازد.
اگر نگاهی به ریشه شکل گیری این نیاز به دیده شدن و جلب توجه از نظر روانشناسی بیاندازیم، متوجه وجود والدینی میشویم که به هر دلیلی به فرزندانشان بیتوجهی میکنند و به نیازهای عاطفی آنها واکنش مثبتی نشان نمیدهند. درست همانند والدین چندلر. اگر دوباره به حرف آن روانشناس دقت کنیم، بعد از گفتن حرفش درباره ضعف برقراری ارتباط چندلر، به او میگوید که تک فرزند است و پدر و مادرش طلاق گرفتهاند. او از جلب توجه چندلر به واسطه شوخی، به این نتیجه رسید که به چندلر در کودکی توجه کافی نشده، پس حتما تک فرزند است و یک همبازی نداشته و از آنجایی که در برقراری ارتباط هم مشکل دارد، فکر تک فرزند بودنش قویتر میشود. اما تک فرزند بودن تنها دلیل احساس کمبود توجه نیست، بلکه پدر مادری که درگیر مشکلات جدا شدن هستن و حوصله سر و کله زدن با بچه را ندارند هم موثر است. همین بیتوجهی، در کودکی به پیش فعال شدن کودک دامن میزند و در نوجوانی به جلب توجه کاذب. و اگر در نوجوانی این کشمکش حل و فصل نشود، فرد در جوانی دست به کارهای احمقانهای برای جلب توجه میزند. اما خوشبختانه چندلر به خاطر وجود دوستانی که به او توجه لازم را میکنند، این مشکل را برطرف میکند و از راه مفیدی این نیاز را جبران میکند.
رسول اسدزاده، روزنامهنگار طی یادداشتی درباره این هنرمند نوشت: اولین بار که نشستیم پشت کامپیوتر تا فرم لاناری گرین کارت را پر کنیم، یادت هست؟ قرار بود قبل از اینکه برنده شویم، آیلتس شش بگیریم پسر! برویم یک جایی در نیویورک زندگی کنیم. آخر هفتهها پلاس بشویم در برادوِی، در سنترال پارک... نیویورک هم نشد جایی در شیکاگو، سانفرانسیسکو یا هر جهنم درّهای که بشود زندگی کنیم. یک اکیپ کول مثل سریال فرندز تشکیل بدهیم، بگیم و بخندیم. بدون اینکه چشمهایمان را از هم بدزدیم معاشرت کنیم. اصلا سریال فرندز را نگاه میکردیم تا اِسلنگ و استریت تالک آمریکایی یاد بگیریم، تا وقتی پایمان به نیوجرسی و کویینز رسید، لنگ در هوا نمانیم.
همان بدو ورود یک سیتی زن تمام عیار آمریکایی شویم، داخل ینگه دنیا حل شویم تا یادمان برود ریشهمان از کجاست. تا شروع کنیم به لیس زدن زخمهایی که تاریخ و جغرافیا و پیشینه خانوادگی به ما زده... تا التیام بگیریم، لَختی مثل آدم زندگی کنیم، صبح تا شب به فکر چلنج با فقر نباشیم، مثل آدم پیر شویم و بمیریم. قرار هم گذاشته بودیم وقتی مُردیم جایی چالمان نکنند. وصیت کنیم که جسدمان را بسوزانند، خاکسترش را هم کسی اگر بود از روی پل بروکلین بریزد روی دریا... آه ای خوش خیالی!!!! یادت بخیر... حالا دیگر دانههای سفیدِ مو روی سر و ریشهایمان بیشتر شده پسر... من یکی پدرم در آمد تا به زور قرص و آرامبخش و رژیم و پرهیز، کمی بر سندروم روده تحریک پذیرم غلبه کنم و چند شب مثل آدم بخوابم. تو را نمیدانم ولی من هنوز هم با یک خوش خیالیِ باقیمانده از بیست سال پیش، دنبال یک دیوار سفید میگردم تا عکس لاتاری از خودم بگیرم، سنگ مفت گنجشک مفت، شاید پرنده شانس یکبار هم روی شانه ما نشست. با غرغره همین خیالات میخوانم چندلرِ سریال فرندز داخل جکوزی خانهاش خفه شده، شاید مثل بقیه سلبریتیهای هالیوودی یک اُوِردوز است، یک دلزدگی از زندگی در ینگه دنیا، زندگی که خیلیها سالهاست آن را در خواب میبینند...
خسرو نقیبی، منتقد سینما هم درباره این سریال نوشت: همهی ما عاشقان فرندزته دلمان امیدوار بودیم آنها یک وقتی دوباره دور هم جمع میشوند و یک اپیزود تازه ازشان خواهیم دید در روزگار تازه، با مناسبات تازه.
مرگ متیو پری نقطهی پایانی بود بر این آرزو، و این سوگواری جمعی به زبانهای مختلف در صفحات مجازی، انگار پایان یک دوران باشد برای نسلی که دیگر بیدغدغه و ترس نمیخندد، همهچیز را دست نمیاندازد و نمیتواند جهان را شوخی بگیرد. حالا یکی از شش نفر دیگر تا همیشه نیست و آن دلخوشی جمعی، که روزی دوستان نه برای دورهمی، که با یک قصهی تازه دورهم جمع میشوند، به پایان رسیده است.
خداحافظ چندلر بینگ. تو عضوی از خانوادهی همهی ما بودی و حی و حاضر در تلخترین و سختترین روزهای ما برای تابآوردن. خودت اما مدتها بود تابآوردن را از یاد برده بودی...
ارسال نظر