لیلا شوهر داشت و من عاشق او بودم + 4 عکس سیاه و حیرت انگیز

photo_2016-11-30_13-13-28

photo_2016-11-30_13-13-20

photo_2016-11-30_13-13-00

photo_2016-11-30_13-12-49

به گزارش رکنا، این متهم گفت: پس از شلیک شبانه به زن جوان و شوهرش قصد خودکشی داشته است.

ساعت 2 بامداد هجدهم خرداد 93 ساکنان کوچه بهروز در خیابان ولیعصر بالا‌تر از پل پارک وی صدای شلیک های پیاپی چند گلوله را شنیدند و و وقتی هراسان از خانه‌هایشان خارج شدند با مرد سیاهپوشی روبه ر وشدند که در تاریکی شب پنهان شد.

اهالی کوچه بهروز با پیکرهای خونین یک زن و مرد جوانروبه رو شدندکه مقابل ساختمان دو طبقه متعلق به یک شرکتی بازرگانی رها شده بودند. ماموران کلانتری 101 تجریش و اروژانس بلافاصله در محل حاضر شدند و پیکر نیمه جان این زن و مرد به بیمارستان منتقل شد. زن جوان به نام لیلا که مورد اصابت چهار تیر قرار گرفته بود به کام مرگ فرو رفت اما شوهرش معجزه اسا زنده ماند و تحت درمان قرار گرفت.

پلیس در تحقیقات دریافت این زوج سرایدار شرکت بازرگانی بودند واز چهارماه قبل از شهرستان مینودشت به تهران امده بودند. آنها نیمه شب هنگام ورود به شرکت مورد حمله یک مرد سیاهپوش قرار گرفته اند.

شوهر لیلا به نام بنیامین پس از ترخیص از بیمارستان به ماموران گفت: من و همسرم 4سال بود که عقد کرده بودیم. اما چون کار درست و حسابی نداشتم برای کار به تهران آمدیم و به عنوان سرایدار در شرکت بازرگانی مشغول کار شدیم. آن شب میهمان خانه یکی از دوستانم بودیم. اما وقتی بازگشتیم و وارد کوچه شدیم با یک مرد سیاهپوش که نقاب به صورت داشت روبه رو شدیم. من و همسرم می خواستیم وارد شرکت شویم که او به ما شلیک کرد و گریخت.

پلیس در بررسی های بعدی به رابطه پنهانی لیلا و یک مرد جوان به نام مجید در فضای مجازی پی برد و پیام های رد و بدل شده بین آنها را به دست آورد. به این ترتیب مجید 25ساله بازداشت شد و به شلیک شبانه اعتراف کرد. این متهم هربار انگیزه متفاوتی را برای این جنایت عنوان کرد و به بازسازی صحنه جرم  پرداخت.

 در ابتدای  جلسه دادگاه پدر و مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای مجید حکم قصاص خواستند. پدر لیلا گفت: مجید جوان است و نمی خواهم اعدام  شود اما چون هر بار انگیزه متفاوتی را برای این جنایت اعلام کرده و حقیقت را نمی گوید برای او قصاص می خواهم.

سپس متهم به تشریح جزییات ماجرا پرداخت. وی گفت: مدتی بود در بی تالک با لیلا آشنا شده بودم. من چندبار به ملاقات او رفتم و به او علاقمند شدم. من نمی دانستم او متاهل است اما وقتی ماجرا را فهمیدم او برایم درد دل کرد. لیلا می گفت شوهرش مرد بد اخلاقی است و اجازه نمی دهد او از خانه خارج شود. لیلا می خواست از شوهرش جدا شود اما همسرش مخالف این جدایی بود.

وی ادامه داد: حتی لیلا یکبار از من خواست تا به محل زندگی پدر و مادر او در شهرستان بروم و با آنها صحبت کنم. من هم به مینودشت رفتم اما پدر او مرا نصیحت کرد تا دست از سر دخترش بردارم. آخرین بار لیلا تماس گرفت و گفت بهتر است رابطه مان را تمام کنیم. او گریه می کرد و می گفت شوهرش راضی به طلاق نمی شود. او از من خواست دفترچه خاطرات مشترکمان را به او بدهم. من هم برای پس دادن دفترچه خاطرات مقابل در شرکت رفتم. اما همراه خودم اسلحه برداشته بودم. من به محض روبه رو شدن با لیلا و شوهرش به سمت آنها شلیک کردم. می خواستم خودم را هم بکشم اما ترسیدم و منصرف شدم.

وی در حالی که اشک می ریخت گفت: باور کنید من عاشق لیلا بودم و زندگی بدون او برایم بی معنا بود. در این بین همسر لیلا برخاست و گفت: چند ماه قبل وقتی من و پدر لیلا به ماجرا پی بردیم از مجید شکایت کردیم. او هم تعهد داد دیگر مزاحم همسرم نشود اما با نقشه قبلی اسلحه به دست گرفت تا من و همسرم را بکشد. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند